عارفانه ıllıllı درد و دل با حضرت مهدی موعود (عج) ıllıllı

زِد.اَلِف

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/08/04
ارسالی ها
1,390
امتیاز واکنش
8,813
امتیاز
606
محل سکونت
❉ѕɴow cιтy❉
ما معتقدیم عشق سر خواهد زد / بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد


سوگند به هر چهارده آیه نور / سوگند به زخم های سرشار غرور


آخر شب سرد ما سحر می گردد / مهدی به میان شیعه برمی گردد
 
  • پیشنهادات
  • زِد.اَلِف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/04
    ارسالی ها
    1,390
    امتیاز واکنش
    8,813
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    ❉ѕɴow cιтy❉
    سالی گذشت و زمین گشت در مدار تو

    اما نداشت خاتمه ای انتظار تو

    امسال هم همه ی هفته ها گذشت

    یك جمعه اش نبود زمان قرار تو

    با این شكوفه ها دل من خوش نمی شود

    آید پس از كدام زمستان، بهار تو؟
    قلب مرا ز خانه تكانی معاف كن


    بگذار بماند به رویش غبار تو

    این روزها همه به سفر فكر می كنند

    من قصد كرده ام بمانم كنار تو

    امسال كه من به درد ظهورت نخورده ام

    سال جدید كاش بیایم به كار تو

    به امید رسیدن بهار واقعی....


    بهار ظهور....
     

    زِد.اَلِف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/04
    ارسالی ها
    1,390
    امتیاز واکنش
    8,813
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    ❉ѕɴow cιтy❉
    از پروانه خواستم, راز سخن گفتن با گلها را برايم بگويد.



    پاسخ داد: سخن گفتن با گلها به چه كارت آيد؟



    گفتم: دنبال گلي می گردم. مي‌شناسي‌اش؟؟؟



    گفت: كدامين گل تو را اينچنين بي‌تب و تاب كرده است؟



    گفتم: به دنبال زيباترينم.



    گفت: گل سرخ را مي‌گويي؟



    گفتم: سرختر از آن سراغ ندارم.



    گفت: به عطر كدامين گل شبيه است؟



    گفتم: خوشتر از آن بوي ديگري نمي‌شناسم.



    گفت: از ياس مي‌گويي؟



    گفتم: سپيدتر از آن نيز نمي‌دانم.



    گفت: در كدامين گلستان مي‌رويد؟



    گفتم: در گلستاني كه از شرم ديدگانش هيچ گل ديگري نمي‌رويد



    به ناگاه ديدم پروانه،



    مسـ*ـتانه بي‌قرار شده است.



    بي‌تاب‌تر از من ناآرامي مي‌كند ....



    از اين گل و آن بوته، سراغش را مي‌جويد ....



    گفت: اسمش چيست كه اينگونه از آدميان دل بـرده است؟



    گفتم به زيبايي نامش نديدم.



    گل نرگس را مي‌گويم. مي‌شناسي‌اش؟؟؟



    به ناگاه ديدم پروانه، توان سخن گفتن ندارد.



    بالهايش به روشني شمع مي‌درخشيد.



    گويي شعله از درون، وجودش را به التهاب درآورده بود.



    توان رفتن نداشت ...



    به سختي خود را به روي باد نشاند و از مقابل ديدگانم دور شد ....



    آري....



    او گل نرگس را يافته بود. شرار‌ه‌‌هاي وجودش خبر از آن گل زيبا مي‌داد ....



    اينك دوباره من ماندم و اين نام آشنا و غريب ....



    در صحراهاي غربت, تا آدينه‌اي ديگر, به انتظار نشسته‌ام،



    تا شايد به همراه پروانه‌اي, به ديار آشنايت قدم گذارم ....



    مهدي جان ....



    پروانه‌وارم كن كه ديگر تحمل دوريت ندارم ....



    مولاي من مي‌دانم كه لحظه ديدار نزديك است اما ديگر توان ثانيه‌ها را ندارم ....



    مي‌دانم كه چيزي به پايان راه نمانده است اما ديگر توان رفتن ندارم ....



    مي‌دانم كه تا سپيده‌دم وصال، طلوع و غروبي چند, باقي نمانده است، اما ديگر تاب سرخي غروب را ندارم ....



    از اين رنگ رنگ پروانه‌هاي دروغين خسته شده‌ام.......



    از آدينه‌هاي سراب گونه‌ي بي وصال به ستوه آمده‌ام........



    ديگر توان رفتن ندارم.......




    زودتر بيا



    گل نرگس بيا




    العجل العجل يا مولاي يا صاحب الزمان
     

    زِد.اَلِف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/04
    ارسالی ها
    1,390
    امتیاز واکنش
    8,813
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    ❉ѕɴow cιтy❉
    یار من یوسف نیا اینجا کسی یعقوب نیست

    لحظه ای چشمانمان از دوریت مرطوب نیست

    ای گل زیبای من از غربتت اشکی نریز

    نازنین اینجا خداهم پیش ما محبوب نیست

    گر چه در هر جمعه ای زیبا دعایت میکنیم

    بهترینم این دعاها جنسشان مرغوب نیست
     

    زِد.اَلِف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/04
    ارسالی ها
    1,390
    امتیاز واکنش
    8,813
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    ❉ѕɴow cιтy❉
    جان را تو صفا ده به صفای صلوات

    همراه ملک شو به نوای صلوات

    بر هر چه خـــــــدا قـــیمتی دادست ولـی

    گلزار بـهشت است بــــهای صـــلوات

    خواهی که شود مشکلت آسان بفرست

    بر چــــهره دلــــربای مـهدی صلوات
     

    زِد.اَلِف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/04
    ارسالی ها
    1,390
    امتیاز واکنش
    8,813
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    ❉ѕɴow cιтy❉
    هم اینکه به راه تو همی چاه كنیم
    هم اینكه ز انتظار تو دم بزنیم
    این نامه چندم است كه می خوانی ؟
    داریم ركورد كوفه را می شكنیم
     

    زِد.اَلِف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/04
    ارسالی ها
    1,390
    امتیاز واکنش
    8,813
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    ❉ѕɴow cιтy❉

    كشتي بـرده فروشان ز ره دور عيان است،

    كه بر عرشه‌ي آن بانوي ملك دو جهان است

    بگو فخر زنان است بگو مادر مولاي زمان است

    بود منتظر مقدم او بشر سليمان

    كه به عنوان كنيزش بخرد تا ببرد بر ولي قادر منان

    حسن عسكري آن يازدهم اختر تابان ولايت،

    به كف بشر يكي نامه از آن شمس هدايت

    كه ز اسرار خدا داشت حكايت

    نگه دخت يشوعا چو بر آن نامه بيفتاد

    قرار از كف خود داد و ببوسيد و روي چشم نهاد و گل لبخند به لب گفت

    كه اين نامه‌ي يار است

    خطش را خبر از وصل نگار است

    سپس گفت كه اي بُشر مپندار كنيزم

    كه زده فاطمه گلْ بـ..وسـ..ـه به پيشاني و خوانده است عزيزم

    شرفم بس كه عروس علي و فاطمه‌ام

    داده خداوند به من اين شرف و قدرو بها را.

    منم از نسل يشوعا كه همان دختر شاهنشه رومم

    چه بسا ماه وَشاني كه ز عزت همه بودند كنيزم،

    چه بسا سروِ قداني كه به محفل همه بودند غلامم

    دو پسر عم كه مرا شيفته بودند و ز من خواستگاري بنمودند

    كشيشان همه انجيل گشودند يكي را به سر تخت نشاندند

    گل و لاله فشاندند كه داماد نگون بخت

    به كام اجل خويش نگون شد زسرِ تخت

    شب آمد به سر و دست قضا چشم مرا بست

    كه در عالم رويا نگه افتاد مرا بر رخ زيبا پسري

    نخل شرف را ثمري صنع خدا را اثري

    ديده به ماه رخ زيباش گشودم

    ز كفم رفت همه بود و نبودم

    كه ندا داد رسول مدني احمد خاتم

    كه الا عيسي مريم چه شود دخت يشوعاي تو را بر پسرم عقد ببندم

    لب جانبخش گشودند يكي خطبه سرودند

    و مرا عقد نمودند بر آن شمس ولايت

    كه عيان ديدمي از طلعت نوراني او روي خدا را.

    چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي بود

    ولي حيف كه بيدار شدم سخت گرفتار شدم

    شب همه شب در تب و در تاب شدم شمع صفت آب شدم

    تا كه شبي فاطمه آمد ز ره لطف به خوابم

    نگهي كرد به چشمان پرآبم

    به ادب بـ..وسـ..ـه به دستش زدم و روي قدم‌هاش فتادم

    زفراق رخ جانان به شكايت دو لب خويش گشودم

    كه به دادم برس اي عصمت دادار ودودم

    غم دوري گرامي پسرت كشت مرا

    فاطمه(س) فرمود: چگونه پسرم پيش تو آيد

    به تو اين بخت نشايد مگر آيين نصارا بگذاري

    به اسلام بياري سر تسليم و رضارا.

    من در آن عالم رويا لب جانبخش گشودم

    به خدا و به رسول (ص) و به علي (ع) بود درودم

    چو شهادت به لب آوردم و اقرار نمودم

    گل لبخند به گلزار رخ فاطمه (س) ديدم

    كه گشود از كرم آغـ*ـوش و مرا در بغـ*ـل خويش گرفت و

    به رخم بـ..وسـ..ـه زد و گفت:

    از امشب تو عروس مني ‌اي نرگس پاكيزه سرشتم

    به تو تبريك كه هر شب پسرم پيش تو آيد

    من از امشب همه شب لاله زباغ رخ او چيدم و در خواب ورا ديدم

    و تا داد مرا وعده‌ي ديدار به چشم و دل بيدار

    كه در سلك كنيزان ببرم روي به بيت الحرم يار

    خوشا حال تو اي بُشر كه مامور شدي از طرف حجت دادار بر اينكار

    منم همسر آن نور دل احمد مختار

    كز آن سيد ابرار بيارم به جهان منتقم خون تمام شهدا را.

    چارده شب چو گذشت از مه شعبان مه عترت مه قرآن

    چه مبارك سحري بود بگو نخل ولا را ثمري بود

    بگو بحر كرامت گهري داشت

    بگو شمس ولايت قمري داشت

    بگو نرگس زهرا(س) پسري داشت

    بگو مصلح كل بشري داشت

    جهان دادگري داشت

    خبر زامدن حجت ثاني عشري داشت

    كه شد ديده نرگس دل شب باز ز رؤيا

    به دوصد ناز وضو ساخت

    و استاد سحرگه به نماز شب و آيات خدايش به لب افتاد

    به تاب و تب واز درد گل انداخت عذارش

    زكف افتاد قرارش

    صلوات ملك از اوج فلك گشت نثارش

    به رخش جلوه‌ي بدر و به لبش سوره‌ي قدر و نفسش كرد معطر همه امواج فضا را.

    ناگهان ديد حكيمه كه شد آن حجره پر از نور

    به شوق و شعف و شور

    روان گشت حضور قمر برج ولايت

    حسن عسكري (ع) آن مهر فروزان هدايت

    به ادب گفت كه اي جان دو عالم به فدايت

    شده در پرتو انوار نهان نرجس پاكيزه لقايت

    گل لبخند حسن باز شد و گفت كه اي عمه‌ي پاكيزه سرشتم

    گل خوش بوي بهشتم

    به ادب رو به سوي حجره‌ي نرجس

    گل زهرا ثمرم همسر نيكو سيرم

    سرزده قرص قمرم

    يافت ولايت پسرم آمده نور بصرم

    رفت حكيمه به سوي حجره‌ي نجـ*ـس نگه افكند

    به خورشيد رخ حجت سرمد

    گل نورسته‌ي احمد

    مه اثني عشر آل محمد

    لب جانبخش گشوده

    سخن از وحي سروده

    به لبش نام خداوند و رسول و علي و حضرت زهرا و حسين و حسن و

    باز علي باز محمد

    پس از آن جعفر و موسي و رضا (عليهم السلام)

    گفت محمد و علي گفت، حسن گفت

    سپس نام ز خود برد

    ندا داد به هر نسل و زمان اهل ولا را.

    ندا داد منم مهدي موعود

    منم حجت معبود

    منم مصلح عالم

    منم منجي آدم

    منم وارث پيغمبر خاتم

    منم حجت سرمد

    منم عبد مويد

    منم حيدر و احمد

    منم نجل محمد

    منم آن منتقم خون خدا

    طالب خون شهدا

    زاده‌ي مصباح هدي

    صاحب عمامه‌ي پيغمبر و تيغ علي و چادر زهرا

    جگر پاك حسن جامه‌ي خونين حسين دست ابوالفضل علمدار

    منم وارث پيشاني بشكسته‌ي زينت

    شود آن روز كه از پرده‌ي غيبت به در آيم

    به سوي كعبه بيايم

    برسد بر همه‌ي خلق ندايم

    كه من اي منتظران

    مهدي موعود شمايم

    پس از آن ره بسوي شهر مدينه بگشايم

    حرم فاطمه را بر همه عالم بنمايم

    كنم آغاز از آنجا سفر كرب و بلا را

    گل احمد گل زهرا گل نرگس

    گل اميد حسن، يوسف زهرا ولي الله معظم

    در درياي كرامت قمر برج امامت

    زخداوند و رسولان و امامان و همه منتظران باد سلامت

    همه مشتاق پيامت

    همگان منتظر صبح قيامت

    تو شه ارض و سمايي

    تو فقط منتقم خون خدايي

    تو اميد دل مايي

    حجر الاسود و هجر و حرم و زمزم ومسعي و صفا

    مروه همه چشم به راهت

    همه مشتاق نگاهت

    چه شود تا كه ببندي به حرم قامت و با نغمه‌ي قد قامتت آيد زفلك عيسي مريم

    كه به تو روي نياز آرد و پشت سر تو با تو نماز آرد و فرياد اناالمهديت از خلق برد هوش

    جهان جمله شود گوش

    الا كوه فراقت به سر دوش

    شود تا كه كنم شهد وصال از دو لبت نوش

    دعا كن كه دعاها به اجابت برسد بهر ظهورت

    تو بيايي تو بيايي گره از كار فروبسته ي عالم بگشايي

    تو بيايي تو بيايي كه دل از آدم و عالم بربايي

    تو بيايي كه كني زنده ز نو دين رسول دوسرا را.

    به خدا اي پسر فاطمه تنها نه حرم منتظر توست

    عرب تا به عجم منتظر توست

    به خون پسر فاطمه سوگند

    كه بر گنبد زرين حسين ابن علي سيد احرار علم منتظرم توست

    نه اسلام كه ابناء بشر منتظر توست

    زمان منتظر توست جهان منتظر توست

    نبي منتظر توست علي منتظر توست

    بيا فاطمه بيش از همگان منتظر توست

    حسين و حسن و زينت و هفتاد و دو تن منتظر توست

    خدا را خدا را كه آن گنبد ويران شده و قبر پدر منتظر توست

    بيا اي شرف شمس رسالت به خداوند قسم دير شده صبح وصالت

    همه چشم‌اند چو (ميثم) كه بيايي و ببينند

    به مرآت رخت آيينه‌ي پنج تن آل عبا را.

     

    زِد.اَلِف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/04
    ارسالی ها
    1,390
    امتیاز واکنش
    8,813
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    ❉ѕɴow cιтy❉
    الا که راز خدایی خدا کند که بیایی
    تو نور غیب نمایی، خدا کند که بیایی
    شب فراق تو جانا خدا کند به سرآید
    سرآید و تو برآیی، خدا کند که بیایی
    دمی که بی تو سر آید خدا کند که نیاید
    الا که هستی مایی، خدا کند که بیایی
    فسرده غنچه گلها فتاده عقده به دلها
    تو دست عقده گشایی، خدا کند که بیایی
    ز چهره پرده بر افکن به ظلم شعله در افکن
    تو دست عدل خدایی، خدا کند که بیایی
    نظام هر دو جهانی امام عصر و زمانی
    یگانه راهنمایی، خدا کند که بیایی
    تو مشعری عرفاتی، تو زمزمی تو فراتی
    تو رمز آب بقایی، خدا کند که بیایی
    دل مدینه شکسته حرم به راه نشسته
    تو مروه ای تو صفایی، خدا کند که بیایی
    به سـ*ـینه ها تو سروری به دیده ها همه نوری
    به دردها تو دوایی، خدا کند که بیایی
    ترا به حضرت زهرا، بیا ز غیبت کبری
    دگر بس است جدایی،خدا کند که بیایی
     

    زِد.اَلِف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/04
    ارسالی ها
    1,390
    امتیاز واکنش
    8,813
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    ❉ѕɴow cιтy❉
    یااباصالح المهدی "عج " ادرکنی
    ای پنجره ی احساس ،در کوچه ی تنهایی

    آرام نمی گیرد ،هان این دل دریایی

    در حسرت یاد تو، تا مرغ سحر بی خواب

    از عطر تو جان گیرد، این ساقه ی مینایی

    نیلوفر یاد تو ،پیچیده بر این احساس

    بی یاد تو می میرد، هر صبح شکیبایی

    در پیچش زلف تو ،رازیست پر از شبنم

    باران زده بر این دل، از شدت زیبایی

    با دیده ی تر دیدم، یک شاخه تبسم را

    یک سـ*ـینه پر از حسرت ،یک نقش چلیپایی

    در ظلمت شب پیچید، طوفان نگاهی سرخ

    کز شمع رخش تابید، یک مرد اهورایی

    در نرگس چشمانش، آیینه دلتنگی

    بنوشته به خطی خوش، ای کاش که باز آیی!
     

    زِد.اَلِف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/04
    ارسالی ها
    1,390
    امتیاز واکنش
    8,813
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    ❉ѕɴow cιтy❉
    همیشه کسی در من فریاد می زند بی تابی نکن،می آید

    تو که می آیی تا دل پریشانی ما را آرام و قرار شوی

    تو که می آیی تا بساط دروغ را برچینی وخود بینان سرکش عالم را نابود کنی

    تو که یاری کننده حقی

    پس تو کجایی

    ما همه اعتبارمان را مدیون نگاه مهربان و آسمانی توییم

    دعا کن در حصار فراموشی مدرن،رد پایت را گم نکنیم یک وقت

    در این حکایت فراق ما تمام شدیم

    خاصیت عشق این است
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    84
    بازدیدها
    1,100
    بالا