دلنوشته دل نویس

M00ngirl

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/05/01
ارسالی ها
29
امتیاز واکنش
138
امتیاز
121
محل سکونت
تهران
در رستوران بودم که میز بغلی توجه‌م را جلب کرد. زن و مردی حدود ۴۰ ساله روبه‌روی هم نشسته بودند و مثل یک دختر و پسر جوان چیزهایی می‌گفتند و زیرزیرکی می‌خندیدند.

بدم آمد. با خودم گفتم چه معنی دارد؟ شما با این سن‌تان باید بچه دبیرستانی داشته باشید.
نه مثل بچه دبیرستانی‌ها نامــزد*بازی و دختربازی کنید.

داشتم چپ‌چپ نگاهشان می‌کردم که تلفن خانم زنگ خورد و به نفر پشت خط گفت: آره عزیزم. بچه‌ها رو گذاشتیم خونه خودمون اومدیم. واسه‌شون کتلت گذاشتم تو یخچال.
خوشم آمد. ذوق کردم. گفتم چه پدر و مادر باحالی. چه عشق زنده‌ای که بعد از این همه سال مثل روز اول همدیگر را دوست دارند. چقدر خوب است که زن و شوهرها گاهی اوقات یک گردش دوتایی بروند. چقدر رویایی. قطعا اگر روزی پدر شدم همین کار را می‌کنم.

داشتم با لبخند و ذوق نگاهشان می‌کردم که ناگهان مرد به زن گفت: پاشو بریم تا شوهرت نفهمیده اومدی بیرون.

اَی تُف. حالم به هم خورد. زنیکه تو شوهر داری آن‌وقت با مرد غریبه آمدی ددر دودور؟
ما خیر سرمان مسلمانیم. اسلام‌تان کجا رفته؟ زن و مرد نامحرم با هم چه غلطی می‌کنند؟ بی‌شرف‌ها.

داشتم چپ‌چپ نگاهشان می‌کردم که مرد بلند شد رفت به سمت صندوق تا پول غذا را حساب کند. زن هم دنبالش رفت و بلند گفت: داداش داداش بذار من حساب کنم. اون دفعه پیش مامان اینا تو حساب کردی
آخییی. آبجی و داداش بودن. الهی الهی. چه قشنگ. چه قدر خوبه خواهر و برادر اینقدر به هم نزدیک باشند.

داشتم با ذوق و شوق نگاه‌شان می‌کردم و لبخند می‌زدم که آمدند از کنارم رد شدند و در همان حال مرد با لبخندی شیطنت‌آمیز گفت: از کی تا حالا من شدم داداشت؟ زن هم نیش‌خندی زد و گفت: این‌جوری گفتم که مردم فکر کنن خواهر و برادریم.
تو روح‌تان. از همان اول هم می‌دانستم یک ریگی به کفش‌تان هست. زنیکه و مردیکه عوضی آشغال بی‌حیا.

داشتم چپ‌چپ نگاهشان می‌کردم که خواستند خداحافظی کنند. زن به مرد گفت: به مامان سلام برسون. مرد هم گفت: باشه دخترم. تو هم به نوه‌های گلم...
_ وای خدا. پدر و دختر بودند. پس چرا مرد اینقدر جوان به نظر می‌رسید؟ خب با داشتن چنین خانواده دوست‌داشتنی باید هم جوان بماند. هرجا هستند سلامت باشند.
ناگهان یادم افتاد یک ساعت است در رستوران منتظر دوست‌دخترم هستم. چرا نیامد این دختر؟ ولش کن. بگذار بروم تا همسرم شک نکرده است.

✍️ پی نوشت:
این داستان نانوشته‌ی بسیاری از ماست. هرکدام‌مان به یک شکل. سرمان در زندگی دیگران است. زود قضاوت می‌کنیم و حلال خودمان را برای دیگران حرام می‌دانیم.

منبع : @negahdl
 
  • پیشنهادات
  • M00ngirl

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/01
    ارسالی ها
    29
    امتیاز واکنش
    138
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    تهران
    در خیالات خودم،
    در زیر بارانی که نیست...
    می‌رسم با تو به خانه
    از خیابانی که نیست
    می‌نشینی روبه‌رویم خستگی در می‌کنی...
    چای می‌ریزم برایت،
    توی فنجانی که نیست!
    باز می‌خندی و
    می‌پرسی که حالت بهتر است؟
    باز می‌خندم که خیلی...
    گرچه می‌دانی که نیست ...!

    #بيتا_اميرى
     

    M00ngirl

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/01
    ارسالی ها
    29
    امتیاز واکنش
    138
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    تهران
    باید یک نفر بنشیند
    دست بگذارد روی شانه ات
    از ته دل بگوید
    چه مرگت است دیوانه جان؟
    بعد سفت بغلش کنی و
    تمامِ خوب نبودن هایت از
    چشم هایت
    بزند بیرون...

    #مریم_قهرمانلو
     

    M00ngirl

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/01
    ارسالی ها
    29
    امتیاز واکنش
    138
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    تهران
    چقدر خوب است که
    چالِ گونه ندارم
    من
    شیار مورب دارم روی گونه هایم
    از همانهایی که آیدا داشت..
    شاملو درباره اش میگفت
    "و گونه هایت با دو شیارِ مورب
    که غرور تو را
    هدایت میکند و سرنوشت مرا..."
    راستی دلبر جان اگر من
    آیدا شوم...
    احمد بودن را بلدی؟!

    #میم_خاتون
     

    M00ngirl

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/01
    ارسالی ها
    29
    امتیاز واکنش
    138
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    تهران
    تبدیل به واقعیت شو!
    رویاهایم
    کفاف این همه دلتنگی را
    نمیدهد...
    :)
     

    M00ngirl

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/01
    ارسالی ها
    29
    امتیاز واکنش
    138
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    تهران
    دلتنگي
    يعني
    روبه روي
    دريا ايستاده باشي
    و
    خاطره ي يك خيابان
    خفه ات كند

    #مجتبي_صنعتي
     

    M00ngirl

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/01
    ارسالی ها
    29
    امتیاز واکنش
    138
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    تهران
    قیدِ خاطراتِ مرده را بزن!
    نبضی که رفته
    گرفتن ندارد...

    #حمیدرضا_عبداللهی
     

    لونــℓunAـــآ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/18
    ارسالی ها
    397
    امتیاز واکنش
    7,665
    امتیاز
    584
    محل سکونت
    سیاره اکسو
    من در این تاریکی
    فکر یک بره روشن هستم
    که بیاید علف خستگی ام را بچرد

    من در این تاریکی
    امتداد تر بازوهایم را
    زیر بارانی می‌بینم
    که دعاهای نخستین بشر را تر کرد...
    #سهراب سپهری!!!
     

    لونــℓunAـــآ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/18
    ارسالی ها
    397
    امتیاز واکنش
    7,665
    امتیاز
    584
    محل سکونت
    سیاره اکسو
    اوج خودم را گم کرده ام؛
    می‌ترسم، از لحظه بعد، و از این پنجره ای که به روی احساسم گشوده شد!
    #سهراب سپهری
     

    لونــℓunAـــآ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/18
    ارسالی ها
    397
    امتیاز واکنش
    7,665
    امتیاز
    584
    محل سکونت
    سیاره اکسو
    آب را گل نکنیم؛
    شاید این آب روان می‌رود پای سپیداری تا فرو شوید اندوه دلی.
    #سهراب سپهری
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    84
    بازدیدها
    1,172
    بالا