دلنوشته دلنوشته های حسین پناهی

[« «N¡lOo£aR» »]

با فنجانی چای هم ،
می توان مـسـ*ـت شد ...!

اگر اویی که باید باشد، باشد ...!

حسین پناهی

 

[« «N¡lOo£aR» »]

نیستیم ...!

به دنیا می آییم ،
عکسِ یک نفره می گیریم ...!

بزرگ می شویم ،
عکسِ دو نفره می گیریم ...!

پیر می شویم ،
عکسِ یک نفره می گیریم ...!

و بعد ،
دوباره باز نیستیم ...!!!

حسین پناهی

 

[« «N¡lOo£aR» »]

من ...

تِکه تِکه از دست رفتم ؛
در روز روزِ زندگی ‌ام …!

حسین پناهی

 

[« «N¡lOo£aR» »]

کاش می‌شد ،
برای ساعتی مُــرد ...!

آن وقت است ،
که می‌فهمی ...

چه کسی ،
از نبودنت دق می‌کند ...!
و چه کســی ذوق ...!

دلم ؛
ساعتی مُـردن می‌خواهد ...!

حسین پناهی

 

[« «N¡lOo£aR» »]

این آینده کدام بود ...؟
که بهترین روز های عمرم را ،
حرام دیدارش کردم ...!

حسین پناهی

 

[** Ice Girl **]

با فنجانی چای هم میتوان مـسـ*ـت شد، اگر اویی که باید باشد، باشد !


نیازی نیست اطرافمان پر از آدم باشد، همون چند نفری که اطرافمون هستند، آدم باشند کافیه !


میزی برای کار،
کاری برای تخت،
تختی برای خواب،
خوابی برای جان،
جانی برای مرگ،
مرگی برای یاد،
یادی برای سنگ،
این بود زندگی...!


میدونی بهشت کجاست؟یک فضای چند وجب در چند وجب، بین بازوهای کسی که دوستش داری.


جالب است؛ ثبت احوال همه چیز را در شناسنامه ام نوشته است، بجز احوالم

 

[** Ice Girl **]

این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمر را حرام دیدارش کردم ؟


به خدا گفتم: بیا جهان را قسمت کنیم،
آسمون واسه من، ابراش مال تو،
دریا مال من، موجش مال تو،
ماه مال من، خورشید مال تو،
خدا خندید و گفت:
بندگی کن، همه دنیا مال تو، منم مال تو


بعضی ها خیلی فقیرند، تنها داراییشان پول است.


تنهاییم را با دیگران تقسیم نخواهم نکرد. چون یکبــار کردم، چندین برابر شد.


روزگاریـست شیطــان فریاد میزند:
آدم پیــدا کنیـد. سجـده خـواهم کـرد

 

[** Ice Girl **]

از آجیل سفره عید چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

خورده شدند
آنها که لال مانده اند ، می شکنند
دندانساز راست می گفت
پسته لال ، سکوت دندان شکن است



می دانی … !؟ به رویت نیاوردم … !

از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما “

فهمیدم

پای ” او ” در میان است …



این روزها به جای” شرافت” از انسان ها


فقط” شر” و ” آفت” می بینی !



راســــــتی،

دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام…!

“حــــال مـــن خـــــــوب اســت” … خــــــوبِ خــــوب



می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما


بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند …

 

[« «N¡lOo£aR» »]

سلام ... خداحافظ …!!!

چیزی تازه اگر یافتید ،
بر این دو اضافه کنید ...

تا بلکه باز شود ،
این در گم شده بر دیوار ...!

حسین پناهی

 

[فاطمه صفارزاده]

می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !!!