شعر دوبیتی های فایز

Ay Çocuğu · 2019/06/27

فلک، از جور تو دل پر ز خون بود

غم و اندوه من از حد فزون بود

نه اکنون است ظلمش یار فایز

ز هنگام تولد تا کنون بود

Ay Çocuğu · 2019/06/27

صنم عشق تو همچون نار نمرود

مرا در منجنیق عشق فرسود

خلیل آسا رود فایز در آتش

تو قل یا نار کونی برد کن زود

Ay Çocuğu · 2019/06/27

مرا شب سیل آه از دل برآید

که یادم از دو زلف دلبر آید

نشیند چشم در ره، فایز هر شب

که شاید یارم از سویی درآید

Ay Çocuğu · 2019/06/27

دلا گر زار گریم بر تو شاید

که هرجا تیری آید بر تو آید

دل فایز، مگر داری تو گوهر

که هر گلرخ تو را خواهد رباید

Ay Çocuğu · 2019/06/27

بگو تا دلبر حورم بیاید

سفید و نازک و بورم بیاید

دمی که می‌رود تابوت فایز

بگو تا بر لب گورم بیاید

Ay Çocuğu · 2019/06/27

پری‌رویان سلام از من رسانید

که ای سیمین‌تنان تا می‌توانید

ز پا افتاده‌ای را دست گیرید

چو فایز بی‌دلی از در مرانید

Ay Çocuğu · 2019/06/27

بتا بیژن‌صفت در چه گرفتار

منیژه‌وار اگر هستی وفادار

کمند زلف بگشا چون تهمتن

تو فایز را ز چاه غم برون آر

Ay Çocuğu · 2019/06/27

دل و شوق و خیال و مهر هر چار

کشانندم همی تا منزل یار

تو را این چار فایز دشمنانند

از این خصمان به مردی خود نگه دار

Ay Çocuğu · 2019/06/27

دلا از بی‌وفایان دست بردار

برو با نیک‌خویان کن سر و کار

که فایز، از جفاهای زمانه

شده در دست مهرویان گرفتار

Ay Çocuğu · 2019/06/27

گذشت ایام گل ای بلبل زار

بکن چون من ز هجران ناله بسیار

گل تو سر زند هر ساله از نو

گل فایز نمی‌روید دگر بار