آیدا، امید و شیشه ی عمرم!
از صفر می باید شروع کنم، اما برای آن که به صفر برسم خیلی باید بکوشم. مع ذلک نفس گرم تو، وجود تو، عشقت و اطمینانت مرا نیرو میدهد. پر از امید و پر از انرژی هستم.تو را دارم و از هیچ چیز غمم نیست.
مرا اما
انسان آفریدهای:
ذرهی بیشکوهی
گدای پَشم و پِشکِ جانوران،
تا تو را به خواری تسبیح گوید
از وحشتِ قهر بر خود بلرزد
بیگانه از خود چنگ در تو زند
تا تو
کل باشی.
و عشقام قفسیست از پرنده خالی، افسرده و ملول، در مسیرِ توفانِ تلاشام، که بر درختِ خشکِ بُهتِ من آویخته مانده است و با تکانِ سرسامیِ خاطرهخیزش، سردابِ مرموزِ قلبام را از زوزههای مبهمِ دردی کشنده میآکند.