شعر شعر های مورد علاقه:)

🍫 Dark chocolate

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/09/06
ارسالی ها
2,828
امتیاز واکنش
38,895
امتیاز
1,056
سن
23
محل سکونت
°•تگرگ نشین•°
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد

یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد

از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار

صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد

غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل

شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد

هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز

نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد

جام می و خون دل هر یک به کسی دادند

در دایره قسمت اوضاع چنین باشد

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود

کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد

آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر

کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد
 
  • پیشنهادات
  • ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    بعد از این بگذار قلب بیقراری بشکند
    گل نمی روید.چه غم گر شاخساری بشکند

    باید این آیینه را برق نگاهی می شکست
    پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند

    گر بخواهم گل بروید بعد از این از سـ*ـینه ام
    صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند

    شانه هایم تاب زلفت را ندارد پس مخواه
    تخته سنگی زیر پای آبشاری بشکند

    کاروان غنچه های سرخ روزی می رسد
    قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    در گذر از عاشقان رسید به فالم
    دست مرا خواند و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کرد به حالم

    روز ازل هم گریست آن ملک مـسـ*ـت
    نامه تقدیر را که بست به بالم

    مثل
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ی که از درخت بیفتد
    در هیجان رسیدن به کمالم

    هر رگ من رد یک ترک به تنم شد
    منتظر یک اشاره است سفالم

    بیشه شیران شرزه بود دو چشمش
    کاش به سویش نرفته بود غزالم

    هر که جگرگوشه داشت خون به جگر شد
    در جگرم آتش است از که بنالم
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج

    حرفی بزن ای قلب مرا بـرده به تاراج

    ای موی پریشان تو دریای خروشان

    بگذار مرا غرق کند این شب مواج

    یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم

    یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج

    ای کشتۀ سوزاندۀ بر باد سپرده

    جز عشق نیاموختی از قصه حلاج

    یک بار دگر کاش به ساحل برسانی

    صندوقچه ای را که رها گشته در امواج
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    من از آن روز که در بند توام آزادم

    پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

    همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند

    در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

    خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت

    تا بیایند عزیزان به مبارک بادم

    من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انس

    پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم

    دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ

    یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم

    به وفای تو کز آن روز که دلبند منی

    دل نبستم به وفای کس و در نگشادم

    تا خیال قد و بالای تو در فکر من است

    گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم

    به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی

    وین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم

    دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک

    حاصل آن است که چون طبل تهی پربادم

    می‌نماید که جفای فلک از دامن من

    دست کوته نکند تا نکند بنیادم

    ظاهر آن است که با سابقه حکم ازل

    جهد سودی نکند تن به قضا در دادم

    ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم

    داوری نیست که از وی بستاند دادم

    دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت

    وقت آن است که پرسی خبر از بغدادم

    هیچ شک نیست که فریاد من آنجا برسد

    عجب ار صاحب دیوان نرسد فریادم

    سعدیا حب وطن گر چه حدیثیست صحیح

    نتوان مرد به سختی که من این جا زادم


    سعدی
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم

    تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم

    به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری

    به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم

    نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی

    گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم

    ندارم دستت از دامن به جز در خاک و آن دم هم

    که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم

    فرو رفت از غم عشقت دمم دم می‌دهی تا کی

    دمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم

    شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جستم

    رخت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم

    کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت

    نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم

    تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده

    چو گرمی از تو می‌بینم چه باک از خصم دم سردم
     

    Ana.A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/06/21
    ارسالی ها
    1,374
    امتیاز واکنش
    4,998
    امتیاز
    656
    خشکید و کویر لوت شد دریامان
    امروز بد و ازآن بتر فردامان
    زین تیره دل دیو سفت مشتی شمر
    چون آخرت یزید شد دنیامان

    اخوان ثالث
     

    Ana.A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/06/21
    ارسالی ها
    1,374
    امتیاز واکنش
    4,998
    امتیاز
    656

    انتظار خبری نیست مرا

    انتظار خبری نیست مراقاصدک
    قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
    از كجا وز كه خبر آوردی؟
    خوش خبر باشی، اما، ‌اما
    گرد بام و در من
    بی ثمر می‌گردی
    انتظار خبری نیست مرا
    نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
    برو آنجا كه بود چشمی و گوشی با كس
    برو آنجا كه تو را منتظرند
    قاصدک!
    در دل من همه كورند و كرند
    دست بردار ازین در وطن خویش غریب
    قاصد تجربه‌های همه تلخ
    با دلم می‌گوید
    كه دروغی تو، دروغ
    كه فریبی تو، فریب
    قاصدک! هان، ولی… آخر… ای وای
    راستی آیا رفتی با باد؟

    با توام، آی! كجا رفتی؟ آی
    #اخوان ثالث
     

    Ana.A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/06/21
    ارسالی ها
    1,374
    امتیاز واکنش
    4,998
    امتیاز
    656

    شعر باغ بی برگی

    باغ بی برگی
    آسمانش را گرفته تنگ در آغـ*ـوش
    ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش
    باغ بی برگی،
    روز و شب تنهاست،
    با سکوت پاکِ غمناکش
    سازِ او باران، سرودش باد
    جامه اش شولای عریانی‌ست
    ورجز،اینش جامه ای باید
    بافته بس شعله زرتار پودش باد
    گو بروید، هرچه در هر جا که خواهد، یا نمی‌خواهد
    باغبان و رهگذران نیست
    باغ نومیدان
    چشم در راه بهاری نیست
    گر ز چشمش پرتو گرمی نمی‌تابد،
    ور برویش برگ لبخندی نمی‌روید؛
    باغ بی برگی که می‌گوید که زیبا نیست؟
    داستان از میوه‌های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می‌گوید
    باغ بی برگی
    خنده اش خونیست اشک آمیز
    جاودان بر اسب یال افشان زردش می‌چمد در آن

    پادشاه فصل‌ ها، پاییز
    #اخوان ثالث
     

    Ana.A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/06/21
    ارسالی ها
    1,374
    امتیاز واکنش
    4,998
    امتیاز
    656
    لحظه ی دیدار نزدیک است
    باز من دیوانه ام ، مستم
    باز می لرزد ، دلم ، دستم
    باز گویی در جهان دیگری هستم
    های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ
    های ، نپریشی صفای زلفکم را ، دست
    و آبرویم را نریزی ، دل
    ای نخورده مـسـ*ـت
    لحظه ی دیدار نزدیک است
    #اخوان ثالث
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    38
    بازدیدها
    870
    پاسخ ها
    84
    بازدیدها
    1,100
    پاسخ ها
    78
    بازدیدها
    1,916
    پاسخ ها
    26
    بازدیدها
    1,034
    بالا