متون عاشقانه عاشقانه های احمد شاملو | shaghiw.79

[shaghiw.79]

عاشقانه های احمد شاملو♡
نامه های شاملو به خدای کوچکش■آیدا■
اشعار شاملو♡
دل نوشت های احمد♡

 

[shaghiw.79]

قاضى تقدير
با من ستمى كرده است
به داورى
ميان ما را كه خواهد گرفت؟
من همه ى خدايان را لعنت كرده ام
هم چنان كه مرا
خدايان
و در زندانى كه از آن اميد گريز نيست
بدانديشانه
بى گـ ـناه بوده ام!

#احمد_شاملو

✦✦

 

[shaghiw.79]

تو باد و شکوفه و ميوه‌یی،
ای همه ی فصول من!
بر من چنان چون سالی بگذر
تا جاودانه گی را آغاز کنم.

#احمد_شاملو

✦✦

 

[shaghiw.79]

اين بی‌كرانه
زندانی‌ چندان عظيم بود
كه روح، از شرم ناتوانی‌
در اشك پنهان می‌شد...

#احمد_شاملو

✦ ✦

 

[shaghiw.79]

هرچه مینویسم
برای اوست و بخاطر او...

من با آیدا آن انسانی را که هرگز
در زندگی خود پیدا نکرده بودم،
پیدا کردم...

#شاملو

✦ ✦

 

[shaghiw.79]

و چشمانت
با من گفتند
فردا روز دیگریست

#شاملو

✦ ✦

 

[shaghiw.79]

بر زمینه‌ی سُربی‌ صبح
سوار
خاموش ایستاده است
و یالِ بلندِ اسبش در باد
پریشان می‌شود...

#احمد_شاملو

✦ ✦

 

[shaghiw.79]

ما با نگاه ناباور
فاجعه را تاب آورده‌ایم.
هیچ‌کس برادر خطاب‌مان نکرد
و به تشجیع ما تکبیری بر نیاورد.

تنهایی را تاب آورده‌ایم و خاموشی را
و در اعماق خاکستر
می‌تپیم

#شاملو

✦ ✦

 

[shaghiw.79]

پنجره!
بگشای از هم
چون کتاب قصۀ خورشید
تا امیدم بازجوید
در صدف های دهان رنج
صبح مرواریدتابش را
به ژرفاژرف این دریای دورافتادۀ نومید!

#احمد_شاملو

✦ ✦

 

[shaghiw.79]

در مردگانِ خویش
نظر می‌بندیم
با طرحِ خنده‌یی،
و نوبتِ خود را انتظار می‌کشیم
بی‌هیچ خنده‌یی...

#احمد_شاملو

✦ ✦