Printemps

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/09/20
ارسالی ها
1,624
امتیاز واکنش
13,218
امتیاز
706
❗️مايكل سانتا يك جوان 23 ساله اهل جورجيا امريكا بود كه با مراجعه به يك كلينيك تخصصي درمان اختلالات خواب متخصصان را متعجب ميكند.
او در سال 2008 پس از بيدار شدن هاي مكرر بين ساعت هاي 2و3 نيمه شب به كلينيك درمان خواب مراجعه كرد.
پس از بازگو كردن اين موضوع متخصصان از او چند تست خواب با دوربين هاي حرفه اي گرفتند تا اتفاقات اطراف و حركاتش را در خواب تحت نظر داشته باشند.
پس از سه شب شب متوالي تصوير برداري از خواب او، اين سه عكس را از اين ويديوها ميگيرند.
حاله اي سفيد كه در ساعت 2 شب به چشمان او زل زده است و اورا نگاه ميكند! سپس پس از رفتن اين حاله مغز مايكل كه متوجه توجه شخصي به او شده بود مايكل را از خواب بيدار ميكند.
مايكل پس از اين موضوع تحت درمان قرار گرفت و نظريه ساعت 2 شب قوي تر شد.
 
  • پیشنهادات
  • Printemps

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/20
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    13,218
    امتیاز
    706
    - در تاریخ 24 اوت 1943 یک گروه از فراماسون ها یک مقبره مهر و موم شده در جزیره باربادوس را باز کردند . آنجا آرامگاه ” سر ایوان مک گرگور ” بود که در سال 1841 آنجا دفن شده بود . اما فراماسون ها علاقه ای به سر ایوان نداشتند .آنها در جستجوی قبر” الکساندر ایروین” بنیانگذار فرقه فرماسیونری در جزیره باربادوس بودند که قبلا جسد او در همین مقبره پیش از مک گرگور دفن شده بود مقبره از سنگ های جزیره ساخته شده بود و در حدود 1/5 متر بالاتر از زمین ساخته شده بود و عمق آن در حدود 1/5 متر بود .افراد گروه برای وارد شدن به مقبره ابتدا از شش پله بالا رفتند و بعد در مهر و موم شده مقبره را باز کردند ، بعد از اینکه تخته سنگ بزرگی را کنار زدند ، راه ورود به مقبره توسط آجر مسدود شده بود . بعد از مدتی راه را باز کردند ولی در کمال تعجب مشاهده کردند که تابوت سرایوان واژگون شده و در جای اصلی خود نیست . چطور ممکن بود بعد از آنکه در مقبره مهر و موم شده ، تابوت حرکت کند .از همه عجیب تر هیچ اثرای از تابوت الکساندر ایروین نبود ، جسد و تابوت او از جای خود در مقبره بکلی ناپدید شده بود فراماسون ها مامورانی را برای محافظت از مقبره گماردند و خواهان تحقیق در این زمینه شدند .آنها شرحی از وقایعی را که دیده بودند به مقامات باربادوس دادند و آنها کارشناسانی را برای تحقیق در این خصوص انتخاب کردند . بررسی های اولیه حاکی از آن بود که هر دو مرد در یک مقبره دفن شده اند و مقبره مهر و موم شده بودند تمام شاهدان گواهی دادند که مهر و موم در مقبره شکسته نشده بود و مقبره قبل از اینکه در ان باز شود از شرایط مناسبی برخوردار بود .ولی کسی نمیدانست که چگونه این اتفاقات عجیب در مقبره رخ داده است دانشمندان تحقیقات زیادی پیرامون این مسئله انجام دادند ولی انها هم از حوادث عجیبی که اتفاق افتاده بود دچار حیرت شده بودند .ظاهرا همه چیز دست نخورده بنظر می رسید به استثنای اینکه جسد الکساندرو ایروین ناپدید شده بود ، هیچ کس علت این امر را نمیدانست حوادث عجیبی که در مقبره سر ایوان مک گرگور روی داد ، تنها حداثه عجیب در جزیره باربادوس نبود .در یک قبرستان دیگر که چند کیلومتر دور تر قرار داشت ، مقامات محلی با حوادث عجیب و ترسناکی روبرو بودند که مربوط به تابوت هائی بود که در مقبره خانوادگی چس قرار داشت.هر گاه که یکی از اعضای خانواده را برای دفن به این آرامگاه می بردند ، در کمال تعجب می دیدند که بقیه تابوت ها در جای اصلی خودشان قرار ندارند . هر دفعه آنها در مقبره را بر سرب مذاب لاک و مهر می کردند و دفعه بعد که آن را باز می کردند و وارد مقبره می شدند تابوت ها را نامرتب می دیدند .تابوتی که جسد توماس چس در ان قرار داشت بقدری سنگین بود که هشت مرد قوی هیکل لازم بود تا ان را بلند کنند . اما هر دفعه که در مقبره باز می شد آن را واژگون در طرف مقابل در مقبره پیدا می کردند .شاید باور کردنی نباشد ، اما تنها دو تا از تابوت ها دست نخورده باقی می ماند . یکی تابوت خانم گادارد صاحب اصلی مقبره و تابوت دیگر متعلق به یک دختر بچه بود که نوه دختری خانم گادارد محسوب می شد .نگهبانان مسلح شب و روز در بیرون مقبره به محافظت از ان مشغول بودند ولی باز هم نتوانستند از نیروئی که باعث جابجا شدن تابوت ها در مقبره می شد ، جلوگیری کنند .سر انجام خانواده چس تصمیم گرفتند که اجساد فامیل خود را به جای دیگری انتقال دهند در قبرستان قدیمی کلیسای باربادوس مقبره خانواده چس هنوز وجود دارد . بر روی سنگ بزرگی علامت سوالی(؟) کنده کاری شده است که این علامت یادآور حوادث شگفت انگیزی است که در انجا اتفاق افتاده است.✨
     

    Printemps

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/20
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    13,218
    امتیاز
    706
    «مرگابن» در قرن هفدهم در آلمان زندگی می کرد، به او ارثیه هنگفتی رسید و وی تبدیل به زن ثروتمندی شد.وقتی مرگا را دستگیر کردند، در اعترافات خود گفت که دو شوهر خود و فرزندانش را به وسیله جادو کشته است. مرگا تبعید شد اما سال 1602 دوباره به آلمان بازگشت و مورد محاکمه قرار گرفت.او جز اولین جادوگرانی بود که در آلمان دستگیر شده و به زندان انداخته شد. وقتی مارگا را دستگیر کردند باردار بود اما این موضوع باعث نشد تا محاکمه نشود. مارگا را آنقدر سخت شکنجه دادند تا اعتراف کرد فرزند او حاصل ازدواجش با شیطان است. مارگا در پاییز سال 1605 همراه فرزندی که در شکم داشت سوزانده شد و در همان سال نزدیک به 250 جادوگر در آتش انداخته شدند.
     

    Printemps

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/20
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    13,218
    امتیاز
    706
    -⚡️در نزدیکی های ماه فوریه 1948 بود که کشتی های اطراف اندونزی، وحشتناک ترین روزهای خودشونو سپری میکردن. یکی از کشتی های منطقه پیغام زیر را دریافت کرد: تمامی خدمه به همراه کاپیتان کشتی مردن، منم مُردم!این پیغام از کشتی ای به نام [SS Ourang Medan] ارسال شده بود.
    با دریافت این پیغام، چند کشتی برای برسی موضوع و کمک به محل فرستاده شدن که با ورود خدمه نجات به کشتی، با وحشتناکترین صحنه زندگی خودشون مواجه شدن. تمامی خدمه کشتی به طرز عجیبی از دنیا رفته بودن. چشم های همه باز بود و دست هاشون به حالت کشیده و صورت تمامی اجساد رو به سمت خورشید قرار گرفته بود. تمامی چهره ها از ترسیدن شدیدشون قبل از مرگ خبر میداد. حتی سگ کشتی هم مُرده بود.خدمه نجات وقتی وارد اتاق دیگ بخار کشتی شدند، از شدت سرما به لرزه افتادند، در حالی که دماء اتاق ۱۰۰درجه سانتی گراد براورد شده بود. بعد از پایان تحقیق، نتیجه بر این شد که کشتی رو به لنگرگاه برگردونن.
    به محض بستن سیم های یدک کش، مه غلیظی شروع شده و کشتی [SS Ourang Medan] به همراه تمامی خدمه خودش منفجر شده و هیچ اثری ازش باقی نموند.

    [ @trs_w ❗️]
     

    Printemps

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/20
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    13,218
    امتیاز
    706
    تو داستان اصلی سفید برفی نامادری سفید برفی به دنبال کشتن سفید برفیه، به شکارچی دستور میده که سفید برفی رو بکشه و ریه و کبد سفید برفی رو براش بیاره اما شکارچی دلش میسوزه و نمیتونه و ریه و کبد یه گراز وحشی رو برای نامادری سفید برفی میبره. نامادری سفید برفی با باور به اینکه اونها ریه و کبد سفید برفیه و اونارو میخوره. اما میفهمه که شکارچی هیچوقت سفید برفی رو نکشته و خودش اونو پیدا میکنه و به کلبش میره دوباره سعی میکنه اون رو بکشه اما موفق نمیشه.
    دفعه سوم به شکل یه پیرزن ظاهر میشه و سیب سمی ب سفید برفی میده، سفید برفی بعد از اینکه سیب رو میخوره به طور کامل میمیره و نمیشه احیاش کرد کوتوله ها میزارنش توی یه تابوت و یک شاهزاده پیدا میشه و تابوت سفید برفیو ب بالای کوه میبره و میندازه پایین
    ک باعث میشه سیب از گلوش بپره بیرون و زنده بشه ،سفید برفی و شاهزاده با هم ازدواج میکنن و برای عروسی همه ملکه ها و شاهزاده ها و افراد مهم رو دعوت میکنن و نامادری سفید برفی هم دعوت میشه
    نامدری سفید برفی بی خبر ب مراسم ازدواج اونا میره، به عنوان تنبیه کفشهایی فلزی ک روی اتش داغ شده به نامادری سفید برفی میدن که بپوشه، کفش های داغ رو میپوشه و تا وقتی که بمیره مجبور میشه برقصه....
    #WalletDisney
     

    Printemps

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/20
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    13,218
    امتیاز
    706
    داستان اسلندرمن در ابتدا یه صورت افسانه بود بعد ها کم کم بحثش جدی شد.
    داستان از جایی جدی شد که یک مسابقه ی فتوشاپ برگزار شد که موضوعش این مرد ( اسلندرمن ) بود. توی این مسابقه چندین عکس به طور ناشناس ارسال شده بود که بر فتوشاپ بودن یا نبودنش شک داشتن و پس از مطالعه های بسیار دقیق بر روی عکس ها معلوم شد فتوشاپ نیستند و عکس ها از دور مسابقه حذف شدن…
    پس از مسابقه دوباره عکس ها رو مورد بررسی قرار میدن و میفهمن این عکسها نه تنها فتوشاپ نیس بلکه تمام کسانی که در عکس ها حضور داشتند یا گم شدن یا به طرز وحشتناکی کشته و سلاخی شدن….
    -اسلندرمن کیست ؟!
    اسلندر تا کون بهترین قتل های جهان را به نام خود کرده اما کی میخواد قربانی ها را بکشد.
    و چهره ای محفوض دارد و قدی بلند با یک کت و شلوار مشکی و اندامی لاغر هیچکس تا کنون موفقط به دیدن اسلندر نبوده او تا کنون ۱۰۰ ملیون قربانی را کشته دو قتل اخر مربوط به جمعی از کودکان و دو خبرنگار بوده است.
    دو خبرنگار جوان که برای جمع اوری اطلاعات دست به هرکاری میزنند در جنگل محاکمه شدند سام واکر افسر پلیس قدیمی اف بی ای گزارش داد دو خبرنگار که به دنبال اطلاعات از اسلندر من بودند به دست اسلندر محاکمه شدند این دو خبرنگار با پخش انلان به داخل خانه اریک رفتند و وقتی به اسلندر برخوردند کشته شدند و جنازه های ان ها که با طناب از درخت اویزان شده بود پیدا شد جالب اینجاست که روی لباس دو خبرنگار با خون نوشته شده ساکت باشید”be silent”.
    #slendermanPart1
     

    Printemps

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/20
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    13,218
    امتیاز
    706
    رستوران چام پاکت (رستوران پلانگتون در کارتون باب اسفنجی) در واقع یک سطل ماهی گیری بود که ماهیگیران از آن به عنوان ظرفی برای ماهی های صید شده استفاده میکردند.
    آقای پلانگتون نیز در این رستوران ماهی سرو میکرد. خب تصور کنید یک ماهی برای خوردن غذا به رستوران برود و جلویش یک ماهی برای خوردن بگذارند. دقیقا شبیه این است که شما به رستوران بروید و جلوی شما یک انسان برای خوردن بگذارند!
    برای همین بود که رستوران آقای پلانگتون مشتری نداشت زیرا رستورانش یک رستوران هم نوع خواری بود!
    #scaryland
    #spongeBob
     

    Printemps

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/20
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    13,218
    امتیاز
    706
    در این افسانه‌ها گفته می‌شود مردآزما به صورت حیوانی اهلی بر مسافران مرد پدیدار می‌شود و ناگهانی سخن می‌گوید یا تغییر شکل می‌دهد و با این کار میزان دلاوری و مردانگی مسافر را می‌آزماید. بر پایه افسانه، مردآزما بیشتر در جای‌های تاریک و خلوت نمودار می‌شود ولی به کسی آسیبی نمی‌زند و به باور گروهی، در برابر افراد ترسو ظاهر نمی‌شود تا از آن‌ها آسیبی نبیند. گفته می‌شود این داستان برای این ساخته شده تا به افراد کم‌جرأت قوت قلب بدهند که اگر به جای تاریک یا خلوتی رفتند کمتر بترسند زیرا به آن‌ها گفته می‌شد مردآزما به افراد شجاع کاری ندارد.
    در خراسان جنوبی مردآزما را «مرده‌آزما» هم می‌نامند و او را موجودی زشت‌روی می‌دانند که محل زندگی‌اش گورستان‌های خوف‌ناک و گاه آسیاب‌های کهنهٔ آبی و بادی‌ست. او از نور گریزان است و تقلید صدای آدمی می‌کند. مرده‌آزما را بیشتر به قالب زنی زشت‌روی می‌دانند که صورتش دراز و چاک دهانش عمودی‌ست و دندان‌هایش افقی و بُرّان است.
    در لرستان به این موجود افسانه ای "مرتزما" می گویند و از آن به عنوان موجودی ترسناک یاد می شود.
    در داستان‌هایی دیگر مردآزما در کوچه‌های تاریک و خلوت از پشت دیوار ظاهر می‌شود و هر اندازه به او نگاه شود بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌شود.
    در کتاب کوچهٔ احمد شاملو نیز مردآزما به عنوان نام یکی از جن‌هایی است که به شکل‌های گوناگونی در می‌آید. برخی دیگر آن را هیولا یا غولی تخیلی دانسته‌اند که به‌صورتِ مویی ظاهرمی‌شود و بزرگ و بزرگ‌تر می‌گردد یا قدی بسیار بلند به بلندی کوه دارد.
    در مناطق کردنشین از این موجود به نام جوان ازما نام بـرده می شود .
    در ادبیات شفاهی روستا های استان کرمان مردآزما (در گویش محلی "مندرآزما") موجودیست به باریکی دسته بیل و یک وجب قد. که کم کم قد میکشد. در صورت پرسش جواب میدهد و آدرس اشیاء گم شده را دقیقاً میگوید. نکته جالب آن است که در اکثر خانواده های بزرگ (طایفه ها) یک نفر که معمولا مسن است ادعای دیدن "مندرازما" را در سنین جوانی دارد.
     

    Printemps

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/20
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    13,218
    امتیاز
    706
    بنگار " Bhangarh " شهری تاریخی غوطه ور در افسانه ها➰⛓

    در کشور هند ، در شمال ناحیه ی راجستان مکانی وجود دارد با نام بنگار ( Bhangarh ) .#بنگار در گذشته یک شهر بوده که زندگی در آن جریان داشته ، اما به ناگه متروکه شد ...هنوز بعد از این همه سال که از ساخت این شهر در سال ۱۵۷۳ می گذرد ، مشخص نیست که چه شد مردمان بنگار دیارشان را ترک کردند ؛ خودشان رفتند یا آن ها را قتل علم کردند ...این ها دلایلی است که سبب شده تا شهر بنگار همیشه روایت گر افسانه هایی مبهم باشد . در کنار ارزش تاریخی این مکان ، اتفاقاتی که پشت سر گذاشته و دلایلی که به خاطر آن ها متروکه شده است ،آن را با ارزش تر می کنند .چیزی که بنگار را عجیب می کند این است که گفته ها و شنیده ها حاکی از آن است که شب هنگام ارواحی در میان خرابه های شهر پرسه می زنند ، ارواحی که شاید بنگار آن ها را تسخیر کرده است ..طبق همین افسانه ها می گویند اگر در تاریکی شب در بنگار بمانی روح مردمانش داستان واقعی این مکان را برایت تعریف خواهند کرد . به همین دلیل حضور مردم و بازدیدکنندگان بنگار که کم هم نیستند از غروب آفتاب تا طلوع آفتاب ممنوع است .

    بنگار ، شهری نفرین شده به دست ارواح | هند⛓

    شهری نفرین شده در #هندوستان که از آن با عنوان وحشتناک ترین مکان در #آسیا یاد می کنند ...جایی که امروز از آن تنها خرابه هایی بیش باقی نمانده است ...این یک شهر تاریخی متروکه است ...اما گویا این خرابه ها ، زمانی که خورشید غروب می کند و تاریکی شب سایه می افکند ، مآمن ارواح است ؛ ارواحی که روحشان تسخیر شده است و آرامش را در خانه های شان جستجو می کنند .همراه کارناوال باشید .
    - @trs_w
    روزهایی که بنگار زنده بود ➰⛓

    افسانه های این شهر با تاریخچه ی آن گره خورده ، اتفاقاتی در طول تاریخ در بنگار رخ داده که می گویند دلیل متروک شدن شهر است . این تاریخچه از این قرار است:در حدود سال ۱۵۷۳ دردوران حکومت Bhagwant Das ( بهاگوانت داس ) یکی از پادشاهان راجستان هند ، شهری با قلعه های تاریخی ساخته شده و بنگار نام گرفت .بنگار محل سکونت پسر کوچکتر این پادشاه با نام Madho Singh ( مادهو سینگ ) بود . او که پادشاه جوانی بود در اکثر جنگ ها با پدر و برادرانش شرکت می کرد . او روز های پادشاهی اش را در بنگار می گذراند.در زمان پادشاهی او در بنگار بیشتر از ۲۰۰ خانواده با جمعیتی بالغ بر ۱۶۰۰ نفر زندگی می کردند . زندگی در کوچه پس کوچه های بنگار ادامه داشت تا این که تا این که پسرش Chhatr Singh ( چهتار سینگ ) زمام حکومت بنگار را به دست گرفت . اما پادشاهی او خیلی به طول نیانجامید و او در سال ۱۶۳۰ از دنیا رفت .بعد از مرگ او بود که کم کم بنگار متروکه شد تا این که در سال ۱۷۳۸ بنگار کاملا خالی از سکنه و شهری قحطی زده شد .
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    78
    بازدیدها
    1,923
    پاسخ ها
    84
    بازدیدها
    1,105
    پاسخ ها
    26
    بازدیدها
    1,034
    بالا