- عضویت
- 2016/09/17
- ارسالی ها
- 228
- امتیاز واکنش
- 3,507
- امتیاز
- 416
سردار شهید
حمید رضا جعفر زاده
به من خیلی محبت می کرد.همیشه می گفت:مادر،دعا کن که خداوند پسری به من بدهد تا او را عوض من که شهید می شوم،داشته باشی.وقتی هم که خدا دعایش را مستجاب کرد و صاحب پسری شد،هر وقت که من می گفتم :مادر،این بچه را بغـ*ـل کن و نگهش دار،زیاد او را در بغـ*ـل نمی گرفت و می گفت:اگر زیاد به پسرم دل ببندم،می ترسم دوری اش ناراحتم کند.من رفتنی ام،بهتر است که شما بیشتر به این بچه برسید.
برگرفته از کتاب:گلوله های بی خطر
حمید رضا جعفر زاده
به من خیلی محبت می کرد.همیشه می گفت:مادر،دعا کن که خداوند پسری به من بدهد تا او را عوض من که شهید می شوم،داشته باشی.وقتی هم که خدا دعایش را مستجاب کرد و صاحب پسری شد،هر وقت که من می گفتم :مادر،این بچه را بغـ*ـل کن و نگهش دار،زیاد او را در بغـ*ـل نمی گرفت و می گفت:اگر زیاد به پسرم دل ببندم،می ترسم دوری اش ناراحتم کند.من رفتنی ام،بهتر است که شما بیشتر به این بچه برسید.
برگرفته از کتاب:گلوله های بی خطر