دانه ها ی ریز برف با نوازشِ باد میرقصیدند، گاهی باد تند میشد و نظم رقـ*ـص شان به هم میریخت، مثل نظم افکار من که از شش و نیم صبح یک چشمم به حیاط بود و یک چشمم به تلویزیون که خبر تعطیل شدن پایه دبستان را بگوید اما نگفت!
بی رمق و مغموم با ل**ب و لوچه ای آویزان راهیِ مدرسه شدم.
باد از روبه رو می آمد و برف را به صورتم میکوبید، چند صد متر از کوچه دور شده بودم که یک خودروی مشکی رنگ کنارم ایستاد، برای خلاصی از سرما بی معطلی رفتم و سوار شدم.
ماشین راه افتاده
سرم را چرخاندم به طرف راننده تا کرایه ام را بدهم که دیدم با چشم به سمت پایین اشاره میکند
جهت نگاهش را دنبال کردم که دیدم دکمه و زیپ شلوارش باز است،
اشاره میکرد نزدیکش بروم
بچه ی تُخسی بودم،خیلی تُخس
اما از ترس و دلهره تمام تنم داشت میلرزید،کیفم را رها کردم و در ماشین را باز کردم و شروع کردم به فریاد کشیدن،
دستش را به سمتم دراز کرد، خواستم بپرم توی خیابان که ناگهان ترمز کرد و از ماشین هُلم داد بیرون،
کمی رفت جلوتر و دوباره ترمز کرد و کیفم را هم از شیشه پرت کرد توی پیاده رو. مدادم شکست
اشک و آبِ دماغم یکی شده بود.
داشتم میلرزیدم،تمام مسیر را یک نفس دویدم که خودم را برسانم به مدرسه، از نظر یک بچه ی دبستانی مدرسه جای امنی ست!
از ترس با هیچ کس هیچ حرفی نگفتم
ظهر که برگشتم خانه مدادم را با چسب شیشه ای بخیه زدم، باید مشق هایم را مینوشتم،باید بزرگ میشدم تا دیگر کسی فکر تجـ*ـاوز به من را در سرش نپروراند!
نمی دانستم هر چه بیشتر بزرگ شوی،تعداد دفعاتی که مورد تجـ*ـاوز قرار میگیری بیشتر است!
آن روز از تجـ*ـاوز گریختم اما بعدها، دقیقن وقتی بزرگ شدم، بارها و بارها مورد تجـ*ـاوز قرار گرفتم.
به علاقه ام تجـ*ـاوز شد،به محبت ام، به سرمایه ام، به رفاقت ام،به امیدم
به اعتمادم...به اعتمادم...به اعتمادم
و باز هم از ترس حرفی نزدم
حالا چندی ست برای تسکین دردها
در کوچه به نوشیدنی دعوت میشوم
در کافه به سیگار و پیش دوستان به مهاجرت...
این آخری، مهاجرت را میگویم،تنها راه باقی مانده برای گریز از تجـ*ـاوز است.
دیروز خیلی جدی به مادرم گفتم مدت کمی مهمان این خانه و این خاکم،
توضیح دادم، حرف زدم،از تجـ*ـاوز ها گفتم، از متجاوزین و از خیلی چیزهای دیگر.
حرفی نزد اما از نگاهش شنیدم که میگفت میترسم که بیمار شوم این طرف مرز نباشی...
ساعت ها زل زده بود به عکس قدیمی ام روی درِ یخچال
صدای اذان از مسجد بلند شد
مادرم با قرص معده افطار کرد...
گریه کردم
به حال خودم
به حال تو
به آینده ای که هر روز مورد تجـ*ـاوز قرار میگیرد
بی رمق و مغموم با ل**ب و لوچه ای آویزان راهیِ مدرسه شدم.
باد از روبه رو می آمد و برف را به صورتم میکوبید، چند صد متر از کوچه دور شده بودم که یک خودروی مشکی رنگ کنارم ایستاد، برای خلاصی از سرما بی معطلی رفتم و سوار شدم.
ماشین راه افتاده
سرم را چرخاندم به طرف راننده تا کرایه ام را بدهم که دیدم با چشم به سمت پایین اشاره میکند
جهت نگاهش را دنبال کردم که دیدم دکمه و زیپ شلوارش باز است،
اشاره میکرد نزدیکش بروم
بچه ی تُخسی بودم،خیلی تُخس
اما از ترس و دلهره تمام تنم داشت میلرزید،کیفم را رها کردم و در ماشین را باز کردم و شروع کردم به فریاد کشیدن،
دستش را به سمتم دراز کرد، خواستم بپرم توی خیابان که ناگهان ترمز کرد و از ماشین هُلم داد بیرون،
کمی رفت جلوتر و دوباره ترمز کرد و کیفم را هم از شیشه پرت کرد توی پیاده رو. مدادم شکست
اشک و آبِ دماغم یکی شده بود.
داشتم میلرزیدم،تمام مسیر را یک نفس دویدم که خودم را برسانم به مدرسه، از نظر یک بچه ی دبستانی مدرسه جای امنی ست!
از ترس با هیچ کس هیچ حرفی نگفتم
ظهر که برگشتم خانه مدادم را با چسب شیشه ای بخیه زدم، باید مشق هایم را مینوشتم،باید بزرگ میشدم تا دیگر کسی فکر تجـ*ـاوز به من را در سرش نپروراند!
نمی دانستم هر چه بیشتر بزرگ شوی،تعداد دفعاتی که مورد تجـ*ـاوز قرار میگیری بیشتر است!
آن روز از تجـ*ـاوز گریختم اما بعدها، دقیقن وقتی بزرگ شدم، بارها و بارها مورد تجـ*ـاوز قرار گرفتم.
به علاقه ام تجـ*ـاوز شد،به محبت ام، به سرمایه ام، به رفاقت ام،به امیدم
به اعتمادم...به اعتمادم...به اعتمادم
و باز هم از ترس حرفی نزدم
حالا چندی ست برای تسکین دردها
در کوچه به نوشیدنی دعوت میشوم
در کافه به سیگار و پیش دوستان به مهاجرت...
این آخری، مهاجرت را میگویم،تنها راه باقی مانده برای گریز از تجـ*ـاوز است.
دیروز خیلی جدی به مادرم گفتم مدت کمی مهمان این خانه و این خاکم،
توضیح دادم، حرف زدم،از تجـ*ـاوز ها گفتم، از متجاوزین و از خیلی چیزهای دیگر.
حرفی نزد اما از نگاهش شنیدم که میگفت میترسم که بیمار شوم این طرف مرز نباشی...
ساعت ها زل زده بود به عکس قدیمی ام روی درِ یخچال
صدای اذان از مسجد بلند شد
مادرم با قرص معده افطار کرد...
گریه کردم
به حال خودم
به حال تو
به آینده ای که هر روز مورد تجـ*ـاوز قرار میگیرد