- عضویت
- 2017/05/12
- ارسالی ها
- 3
- امتیاز واکنش
- 3
- امتیاز
- 6
دست دراز میکند
دستهای از جان رفته اش را دراز میکند
سوی او
سوی کسی که در برابر خدا هیچ است
سوی بنده ای از بنده های خدا
در دلم اب میشوم هم به خاطر دستهای منجمد اش
و هم به خاطر زانوهای از نا رفته اش
دلم اب میشود
از آن که نمیداند بزرگی خدا در برابر این ادمها مانند دریا و قطره است
تاب کوچکی این بنده خدا را ندارم
میروم سمت اش و دستان اش را در دست ام میگیرم
بلند اش میکنم
و با خود میبرم تا به قلب کوچک اش بیاموزم این آدمها رحم نمیدانند چیست!!!!
تا به قلب کوچک اش بیاموزم که خدا را بستاید و از او بخواهد آرزوهایش را!!!!
کاش میتوانستم تمام این گنجشکهای نیمه یخ زده را زیر بال و پرهای خود بگیرم!
دستهای از جان رفته اش را دراز میکند
سوی او
سوی کسی که در برابر خدا هیچ است
سوی بنده ای از بنده های خدا
در دلم اب میشوم هم به خاطر دستهای منجمد اش
و هم به خاطر زانوهای از نا رفته اش
دلم اب میشود
از آن که نمیداند بزرگی خدا در برابر این ادمها مانند دریا و قطره است
تاب کوچکی این بنده خدا را ندارم
میروم سمت اش و دستان اش را در دست ام میگیرم
بلند اش میکنم
و با خود میبرم تا به قلب کوچک اش بیاموزم این آدمها رحم نمیدانند چیست!!!!
تا به قلب کوچک اش بیاموزم که خدا را بستاید و از او بخواهد آرزوهایش را!!!!
کاش میتوانستم تمام این گنجشکهای نیمه یخ زده را زیر بال و پرهای خود بگیرم!