دلنوشته دلنوشته های حسین پناهی

سما جون

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2014/01/29
ارسالی ها
2,624
امتیاز واکنش
953
امتیاز
0
محل سکونت
ایران
زخم های مکرر ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
همه سهم من از خود
دلی بود که به تو دادم و هر شب
بغض گلویت را در تابوت سیاهی که برایم ساخته بودی
گریستم ..


و تو هرگز ندانستی
که زخم هایت ،
زخم های مکررم بودند ..

{ حسین پناهی }
 
  • پیشنهادات
  • سما جون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/29
    ارسالی ها
    2,624
    امتیاز واکنش
    953
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    ایران
    چند روز است که دیوانه ی دیوانه ام !

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------
    چند روز است که دیوانه ی دیوانه ام !
    عینا قاطری که حجمُ وزنِ بار ِفردایش را می فهمد
    کرختُ پَهن...

    و عشق ،
    چند کیلو موزِ نه چندان اعلاست ،
    برای بیماری که
    نفس هایش به شماره اُفتاده است !

    خودکار بیک هر کشف ادبی را لوث می کند
    و مداد رئالترین قلم است
    برای استعاره های دوستانه و قرارُمدارهای سکسی !

    فکر می کنم باید چهار کیلو به وزنم اضافه شود
    و دارایی اَم را دو برابر کنم
    تا بتوانم شکوهِ هستی را با نثری کلاسیک توصیف کُنم!

    خودنویس ها نوشت افزارِ پیامبرانند
    و کاغذهای کاهی
    به قطعه زمینی شبیه اند
    که از دستی پاک به ارث مانده اند ..


    { حسین پناهی }
     

    سما جون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/29
    ارسالی ها
    2,624
    امتیاز واکنش
    953
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    ایران
    کسی را دوست می دارم ..

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------
    حق با تو بود
    می بایست می خوابیدم
    اما چیزی خوابم را آشفته کرده است ..
    در دو طاقچه رو به رویم شش دسته خوشه زرد گندم چیده ام
    با آن گیس های سیاه و روز پریشانشان
    کاش تنها نبودم
    فکر می کنی ستاره ها از خوشه ها خوششان نمی اید ؟
    کاش تنها نبودی
    آن وقت که می توانستیم به این موضوع و موضوعات دیگر اینقدر بلند بلند
    بخندیم تا همسایه هامان از خواب بیدار شوند
    می دانی ؟
    انگار چرخ فلک سوارم
    انگار قایقی مرا می برد
    انگار روی شیب برف ها با اسکی می روم و
    مرا ببخش
    ولی آخر چگونه می شود عشق را نوشت ؟
    می شنوی ؟
    انگار صدای شیون می اید
    گوش کن
    می دانم که هیچ کس نمی تواند عشق را بنویسد
    اما به جای آن
    می توانم قصه های خوبی تعریف کنم
    گوش کن
    یکی بود یکی نبود
    زنی بود که به جای آبیاری گلهای بنفشه
    به جای خواندن آواز ماه خواهر من است
    به جای علوفه دادن به مادیان ها آبستن
    به جای پختن کلوچه شیرین
    ساده و اخمو
    در سایه بوته های نیشکر نشسته بود و کتاب می خواند
    صدای شیون در اوج است
    می شنوی
    برای بیان عشق
    به نظر شما
    کدام را باید خواند ؟
    تاریخ یا جغرافی ؟
    می دانی ؟
    من دلم برای تاریخ می سوزد
    برای نسل ببرهایش که منقرض گشته اند
    برای خمره های عسلش که در رف ها شکسته اند
    گوش کن
    به جای عشق و جستجوی جوهر نیلی می شود چیزهای دیگری نوشت
    حق با تو بود
    می بایست می خوابیدم
    اما مادربزرگ ها گفته اند
    چشم ها نگهبان دل هایند
    می دانی ؟
    از افسانه های قدیم چیزهایی در ذهنم سایه وار در گذر است
    کودک
    خرگوش
    پروانه
    و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای پروانه ها را بدانم که
    بی نهایت
    بار
    در نامه ها و شعر ها
    در شعله ها سوختند
    تا سند سوختن نویسنده شان باشند
    پروانه ها
    آخ
    تصور کن
    آن ها در اندیشه چیزی مبهم
    که انعکاس لرزانی از حس ترس و امید را
    در ذهن کوچک و رنگارنگشان می رقصاند به گلها نزدیک می شوند
    یادم می اید
    روزگاری ساده لوحانه
    صحرا به صحرا
    و بهار به بهار
    دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم
    عشق را چگونه می شود نوشت
    در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
    که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت
    دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
    وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند
    من تو را ...
    او را ...
    کسی را ... دوست می دارم ...


    { حسین پناهی }
     

    سما جون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/29
    ارسالی ها
    2,624
    امتیاز واکنش
    953
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    ایران
    من زندگی را دوست دارم ..

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------
    من زندگی را دوست دارم
    ولی از زندگی دوباره میترسم
    دین را دوست دارم
    ولی از کشیشها میترسم
    قانون را دوست دارم
    ولی از پاسبانها میترسم
    عشق را دوست دارم
    ولی از زنها میترسم
    کودکان را دوست دارم
    ولی از آیینه میترسم
    سلام را دوست دارم
    ولی از زبانم میترسم
    من میترسم پس هستم
    این چنین میگذرد روز و روزگار من
    من روز را دوست دارم
    ولی از روزگار میترسم
    برای اعتراف به کلیسا میروم
    رو در روی علفهای روئیده بر دیوار کهنه میایستم
    و همه گناههان خود را یکجا اعتراف میکنم
    بخشیده خواهند شد به یقین
    علفها بیواسطه با خدا سخن میگویند ..


    { حسین پناهی }
     

    سما جون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/29
    ارسالی ها
    2,624
    امتیاز واکنش
    953
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    ایران
    سلام زندگی ..

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------
    سلام !
    ای همه ی ناتوانی ها
    نداشتن ها
    سلام !
    ای همه ی عرق های شرم
    سلام ! ای زندگی !

    ای ملال بی پایان !
    سلام ! ای دل قاچ قاچ
    ای چاقوی خود ساخته !


    { حسین پناهی }
     

    سما جون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/29
    ارسالی ها
    2,624
    امتیاز واکنش
    953
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    ایران
    من سیاه و تو سفید ..

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------
    نازی : بیا زیر چتر من که بارون خیست نکنه !
    می گم که خیلی قشنگه که بشر تونسته آتیشو کشف بکنه
    و قشنگتر اینه که یادگرفته گوجه را
    تو تابه ها سرخ کنه و بعد بخوره !

    راسی راسی ؟
    یه روزی اگه گوجه هیچ کجا پیدا نشه
    اون وقت بشر چکار کنه ؟

    من : هیچی نازی
    دانشمندا تز می دن تا تابه ها را بخوریم
    وقتی اونها همه تموم بشه
    اون وقت بشر
    لباسارو می کنه و با هلهله
    از روی آتیش می پره ..

    نازی : دوربین لوبیتل مهریه مو
    اگه با هم بخوریم
    هلهله های من و تو
    چطوری ثبت می شه ؟

    من : عشق من
    آب ها لنز مورب دارند
    آدمو واروونه ثبتش می کنند
    عکسمون تو آب برکه تا قیامت می مونه
    نازی : رنگی یا سیاه سفید ؟

    من : من سیاه و تو سفید
    نازی : آتیش چی ؟ تو آبا خاموش نمی شن آتیشا
    من : نمی دونم والله
    چتر رو بدش به من
    نازی : اون کسی که چتر رو ساخت عاشق بود
    من : نه عزیز دل من ‚ آدم بود ..


    { حسین پناهی }
     

    سما جون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/29
    ارسالی ها
    2,624
    امتیاز واکنش
    953
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    ایران
    ای قرار بی قراری ها بیا ..

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------
    ای طبیب زخمهای بی علاج
    ای قرار بی قراری ها بیا

    کس نمی فهمد زبانِ زخم را
    ای دوای زخم کاری ها بیا !

    کفش های آتشینت در بغـ*ـل
    باز می دانم که در خوابم هنوز

    تاول دستم نشان دست توست
    بی قرار وگیج و بی تابم هنوز !

    من درختِ شعر نابت میشوم
    سایه سارِ واژه یِ وارسته ات ..

    فال می گیرم خیالِ خویش را
    در نگاهِ بیقرار و خسته ات !

    قایق دریای ذهنت می شوم
    تا کران بی کران هر نورد

    گو به خشم آید همه امواج ها
    جان سپر می سازم از بهر نبرد !


    { حسین پناهی }
     

    سما جون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/29
    ارسالی ها
    2,624
    امتیاز واکنش
    953
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    ایران
    باد ما را با خود برد ..

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------
    باد ما را با خود برد
    باد ..
    پرده ها را آرام تکان میدهد
    و ما بچه های خوش باور ، لب ریز از اضطراب و امید
    زوایای نیمه روشن را به هم نشان میدهیم ..

    { حسين پناهي }
     

    سما جون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/29
    ارسالی ها
    2,624
    امتیاز واکنش
    953
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    ایران
    اعتراف ..

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------
    برای اعتراف به کلیسا می روم
    روی در روی علفهای روئیده
    بر دیوارکهنه می ایستم
    و همه گناهان خودم را یکجا اعتراف می کنم
    بخشیده خواهم شد به یقین
    علف ها بی واسطه با خدا سخن می گویند ..


    { حسین پناهی }
     

    سما جون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/01/29
    ارسالی ها
    2,624
    امتیاز واکنش
    953
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    ایران
    به بیشعوری تحقیرمان نکنید !

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------
    برای کسانی که دندان درد دارند حافظ نخوانید
    آنها به راحتی خواهند گفت خفه !
    او چه میداند من چه میکشم
    و او یعنی حافظ
    او با تاج زریناش زیر دوش میرفت
    پس تکلیف این همه نکبت چه خواهد شد ؟
    شعر حافظ را در مجهزترین ماشین لباسشویی شست و شو دادهاند
    به بیشعوری تحقیرمان نکنید !


    { حسین پناهی }
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    84
    بازدیدها
    1,108
    پاسخ ها
    78
    بازدیدها
    1,925
    پاسخ ها
    26
    بازدیدها
    1,035
    بالا