آیا تغییر عقیده همیشه نامطلوب است؟

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 258
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
مجله روشن - یاسر میردامادی: لابد شما هم شنیده اید که گاهی در بدگویی از شخصیتی می گویند: «فلانی ثبات ندارد»، یا «بهمانی 10 بار نظرش را عوض کرده». این نوع انتقادها می گویند وقتی عقیده یا سبک زیست فردی عوض می شد، آن فرد دیگر قابل اعتماد و تحسین نیست و در نقطه مقابل اگر کسی طی سالیان دراز برعقیده و سبک زیست خود پایدار و پابرجا اند، قابل اعتماد و تحسین است.

همین تازگی ها روزنامه نگاری در صفحه فیس بوکش به یکی از روشنفکران بنام ایرانی این گونه انتقاد کرده بود که فلانی بعد 15 سال هنوز سرگردان است. من این بار می خواهم در موضوع «ثبات تحسین برانگیز است و تغییر مشکوک» خیمه بزنم و با آن مخالفتکنم و درعوض به سود این ادعا استدلال کنم که «ثبات» یا «تغییر» هیچ یک، به خود خود، نه فضیلت است و نه رذیلت. آنچه در این میان فضیلت است، «روراست بودن با خود» است، خواه این رورواستی به ثبات بینجامد، خواه به تغییر.

581426_434.jpg


اولین اشکال ثبات گرایی آن است که ثبات گرایان معمولا این طرف بام شان گرم است و آن طرف بام شان سرد. اگر کس تغییر عقده بدهد و به دیدگاه آنها بگرود، آن گاه فراموش می کنند که تغییر عقیقده در نظرشان بد بود و ثبات عقیده خوب. در این حالت، فردی را که به آن ها پیوسته با القابی تحسین آمیز مانند «مستبصر» و «هدایت شده» می ستایند. اما اگر کسی از دیدگاه آن ها بگسلد و به دیدگاه دیگری روی بیاورد، آن گاه دوباره یادشان می افتد که ثبات خوب بود و تغییر بد و از این رو آن فرد را با القابی مانند «تجدیدنظرطلب» و «هُرهُری مسلک» می نوازند.

اما اشکال جدی تر آن است که ثبات گرایان انگاری خود را معصوم می دانند، زیرا در غیر این صورت چگونه می توان در ستایش ثبات سخن گفت؟ هر عقیده و سبک زیستی، بدون هیچ استثنا، ممکن است از اساس خطا باشد یا دست کم احتملا خطا در آن می رود؛ اگر از اساس هم خطا نباشد، شاخ و برگ و جزییات مهم آن ممکن است خطا باشد. حتی اگر کسی با این داوری مخالف باشد و به فرض اعتقاد داشته باشد که می توان عقیقده و سبک زیستی داشت که حتی احتمال خطا هم در آن نمی ورد، باز هم بازی تمام نیست. زیرا چنین کسی اگر بخواهد ادعای خود را جدی بگیرد، باید به سود ادعای خود استدلال کند و به نقدها پاسخ دهد. اما همین که چنین فردی شروع به استدلال کردن و پاسخ به نقدها کرد، این کار او به معنای دست کشیدن از ثبات گرایی است. چرا؟ زیرا وقتی خود را به واقع در معرض استدلال و نقادی قرار دادی، دیگر نمی دانی چه پیش خواهد آمد و چه کسی دیگری را قانع خواهد کرد. بر این اساس، وارد شدن جدی و اصیل به استدلال و نقادی به معنای خداحافظی با ثبات گرایی و آمادگی برای تغییر است.


همه این ها را گفتم اما از آن سوی بام هم نباید افتاد. یعنی نباید فکر کرد که اگر کسی در عقیده ای ثابت ماند حتما ایرادی در کارش است و هر نوع تغییر عقیده و سبک زیستی افتخارآمیز است.

کاملا ممکن است که فردی با خودش روراست بوده باشد و آمادگی تغییر را هم داشته باشد، اما حتی پس از سال ها هم چنان عقیده و سبک زیستش کم و بیش ثابت باقی بماند. چنین کسی ثبات گرا نیست، زیرا آمادگی تغییر را دارد اما تاکنون دلایلی برای تغییر در خود نیافته است. ثبات گرا ثبات را می ستاید، اما فرد مزبور ستایش گر ثبات نیست، گرچه در عمل تغییر چندانی نکرده است. از سوی دیگر کاملا ممکن است که فردی همواره در کار تغییر عقیده و سبک زیست خود باشد ولی این کار را نه از روی جست و جوگری حقیقت که از روی هم رنگی با جماعت و مُد زمانه انجام داده باشد. چنین کسی اهل تغییر است اما شایسته ستایش و اعتماد نیست زیرا با خودش روراست نبوده یا به تعبیر دیگر فرد اصیلی نبوده است. میگل د.

اونامونو (1936-1864 میلادی) فیلسوف، الاهی دان و ادیب اسپانیایی، در یکی از رمان های خود تغییر عقیده ای را که بشکلی نازک کاری شده و اصیل صورت رگفته با مهارت به تصویر می کشد. او کشیشی را در دهکده ای دورافتاده نشان می دهد که در گذر روزگار خداناباور شده است. با این حال، تغییر عقیده در او چنان اصیل و روراست اتفاق می افتد که او را مبدل به یک قدیس می سازد. بنگرید به «قدیس مانوئل نیکوکار شهید»، در: هابیل و چند داستان دیگر، میگل د. اونامونو، ترجمه بهاءالدین خرم شاهی.
 

برخی موضوعات مشابه

بالا