سلام امشب در آستانه شروع سال نو هستیم .
سال ۹۸ تبریک میگم .
چند روز پیش خواب دیدم دارم ظرف میشورم و خواهرزادم کنارم روی کابینت نشسته .
یه دفعه از سوراخ سینک یه ۳و۳ک سیاه و بزرگ بیرون اومد و این خواهرزاده ۶ ساله و نیم وجبی من سوسک گرفت دستش و افتاد دنبالم .منم هر چی سعی میکردم در اتاقی که بدو بدو رفته بودم توش رو ببندم بسته نمیشد .اینقدر مامانمو توخواب صدا زدم تا از خواب پریدم و مامان که داشتن نماز میخوندن بالاخره اومد تو اتاق ببینن واسه چی تو خواب حرف میزدم .
یه خواب ترسناک فضایی هم الان یادم اومد .
خواب دیدم چند تا عنکبوت سیاه تو حیاط خونمون هستن و خانوادم و فامیلای مادریم خونمون هستن .
عنکبوت ها بدنشون به جای اینکه گرد باشه حالت مکعب مستطیل مانند داشت و چشماشون سبز فسفری بود.
حالا من هی داشتم حلق و گلمو پاره میکردم که خانواده و دوستان نزدیک این جونورا نشید ولی بدتر لج میبردن و بهشون دست میزدن .
بابام دم در حیاط یکیشو گرفته بود سر دستش و منم با عصبانیت رفتم تو هال که دیدم بابام تو هال ایستاده .
با ترس رو به جمع گفتم : پس اونی که تو حیاط داشتم باهاش سروکله میزدم کی بود ؟
ولی اونها اظهار بی اطلاعی کردن .بعد جلوتر که رفتم دیدم بعضی افراد مثل مامان و بابام تکثیر شدن و چندتان ولی بعضی از این نسخه های جدید شبیه مسخ شده ها یا یه ربات ناقص بودن .
دیگه کم مونده بود سکته بزنم که یهو باخودم گفتم نکنه اینها همش خوابه ؟ و فورا خودمو بیدار کردم .
سال ۹۸ تبریک میگم .
چند روز پیش خواب دیدم دارم ظرف میشورم و خواهرزادم کنارم روی کابینت نشسته .
یه دفعه از سوراخ سینک یه ۳و۳ک سیاه و بزرگ بیرون اومد و این خواهرزاده ۶ ساله و نیم وجبی من سوسک گرفت دستش و افتاد دنبالم .منم هر چی سعی میکردم در اتاقی که بدو بدو رفته بودم توش رو ببندم بسته نمیشد .اینقدر مامانمو توخواب صدا زدم تا از خواب پریدم و مامان که داشتن نماز میخوندن بالاخره اومد تو اتاق ببینن واسه چی تو خواب حرف میزدم .
یه خواب ترسناک فضایی هم الان یادم اومد .
خواب دیدم چند تا عنکبوت سیاه تو حیاط خونمون هستن و خانوادم و فامیلای مادریم خونمون هستن .
عنکبوت ها بدنشون به جای اینکه گرد باشه حالت مکعب مستطیل مانند داشت و چشماشون سبز فسفری بود.
حالا من هی داشتم حلق و گلمو پاره میکردم که خانواده و دوستان نزدیک این جونورا نشید ولی بدتر لج میبردن و بهشون دست میزدن .
بابام دم در حیاط یکیشو گرفته بود سر دستش و منم با عصبانیت رفتم تو هال که دیدم بابام تو هال ایستاده .
با ترس رو به جمع گفتم : پس اونی که تو حیاط داشتم باهاش سروکله میزدم کی بود ؟
ولی اونها اظهار بی اطلاعی کردن .بعد جلوتر که رفتم دیدم بعضی افراد مثل مامان و بابام تکثیر شدن و چندتان ولی بعضی از این نسخه های جدید شبیه مسخ شده ها یا یه ربات ناقص بودن .
دیگه کم مونده بود سکته بزنم که یهو باخودم گفتم نکنه اینها همش خوابه ؟ و فورا خودمو بیدار کردم .