سلام دوستان!
حالا زمانیه که خوشحال بشیم! چون کلیشه نداریم!
اما زیاد نخندید چون غلط نفس بند آور زیاد داریم!
پس بشینید گریه کنید!
مورد داشتیم یه نفر یه تیکه خیلی بی ادبانه تمام محاوره ای رو انداخته وسط جمله پرگهر ادبیش! و در آخر جمله ی ماضی رو با فعلی اعجاب انگیز به مضارع تغییر داده و به یه شناسه ی گم شده تو جمله سوم شخصش جا داده! باید احسنت گفت به این توان بشری! نه؟!
گذشته از شوخی...
در مورد نثر باید همیشه چهار نکته رو در نظر داشت: *اول این که آیا نثر انتخابی با محتوای رمان و رنج سنی خوانندگان هماهنگی داره؟ *دوم این که نباید نثر انتخابی بعد ها با نثر دیگه ای ترکیب بشه. *و سوم این که نثر انتخابی که دارای زمان معینیه، نباید توی یه جمله یا یه بند، ناگهانی و بدون دلیل منطقی تغییر کنه و دوباره برگرده. *لطفاً شخص و شمار افعال قاطی نشه.
انواع نثر:
بچه های نقد، معمولاً می گن که:
-نثر ادبی داریم.
-نثر محاوره ای داریم.
-نثر ادبی و محاوره ای داریم. که در اون نثر ادبی در منولوگ ها، و نثر محاوره ای در دیالوگ ها هستن!
ولی به نظر من این یه جمع بندی کلی هستش و با این که درسته، ولی می شه گفت که استثنائات رو در بر نمی گیره.
برای مثال، ممکنه یه جایی، نثر انتخابیادبی و محاوره ای باشه. اما ما در دیالوگ ها شاهد نثر ادبی هم باشیم. چراکه شخصی مجبور شده به طور رسمی صحبت کنه.
و یا من در رمان «تیدا، زاده نور یا تاریکی» نتونستم نثر انتخابی رو بر اساس گروهبندی بالا انتخاب کنم. چون که دختری از زمان حال به گذشته رفته، و اونجا توی دیالوگ ها ما اختلاف داریم. یه نفر بنا به شرایط زندگیش در آینده، یاد گرفته که محاوره ای حرف بزنه و باقی ادبی حرف می زنن.
پس می شه گفت گروهبندی دقیقی نمی شه ارائه کرد. ما فقط از نویسنده یه نظم منطقی در مورد نثر اون می خوایم.
یه نکته ای وجود داره واون نکته رو توی چند تا از نقد هام هم آوردم. گاهی می شه که نویسنده ها، نثر ادبی فاخر و معیار رو قاطی می کنن. نثر ادبی فاخر، نثریه که توش از کلمات قلنبه سلنبه زیاد استفاده می شه. چیز هایی که توی گفت و گو های روزمره اصلاً شاهدشون نیستیم. یه چیزی تو مایه های نثر فردوسی! اما نثر ادبی معیار درست مثل محاوره ایه، با این تفاوت که دیگه شکسته نوشته نمی شه. مثال: محاوره ای: برو خونه ات و در رو باز کن. ادبی معیار: به خانه ات برو و در را باز کن. ادبی فاخر: به خانه ات رو و در را بگشا.
پس اگه کسی توی منولوگ رمانش بگه «کتاب را گشودم و آن را ورق زدم.» ما ازش انتظار داریم که دیگه بعداً به جای «حرف زدن» عبارت «سخن گفتن رو بیاره.» تا نثر فاخر حفظ بشه. در غیر این صورت نثرش دچار ناهماهنگی می شه.
با تشکر از همراهیتون.
یا علی!
پ.ن. لطفاً بین حرف هام به عبارت های معمولاً، اکثراً بیشتر و... دقت کنید. لطفاً دچار سوءتفاهم نشید به هیچ وجه!
پ.ن. منتظر نظر هستم.
دیدین بعضی رمان ها هستن، که حتی مرد رهگذر هم توشون راوی داستان شده و احساسات خودش رو بیان کرده؟
تنها کسی که در عرصه پرفتوح راوی بودن، تا حالا نبوده فکر می کنم فقط خواجه حافظ شیرازی بوده که وقتی ازش فال می گیرن اظهار احساسات کنه!
که اونم مطمئنم به زودی با خودش می گـه وقتی عالم و آدم احساساتشون رو تو میدون رمان ولو می کنن، چرا من نباشم؟ و اونم به عنوان راوی وارد می شه و یه سکانس تکراری دیگه تحویل می ده!
می ری به نویسنده می گی چرا انقدر یه صحنه تکراری رو از نگاه انواع و اقسام آدم و شیء و حیوون تحویل می دی؟جواب می ده پلیز هیس باش! می خوام خواننده احساسات همه شخصیت ها رو بفهمه!
بعد شما در افق مریخ محو می شی و همزمان به این فکر می کنی که اون توصیفات مقدس چهارگانه به چه دردی می خورن!
من فکر می کنم بعضی از این دست نویسنده ها، خیلی دلشون می خواد رمان صد و پنجاه صفحه ایشون، با ارائه این سکانس های تکراری، عنوان رمان پونصد صفحه ای رو به خودش بگیره و به این ادعا برسن که بعله! من اونقدر نوشته و تخیلات از مغزم تراوش می کنه که می تونم یه رمان طولانی بنویسم!
خب شما اگه همچین نویسنده ای رو دیدین، بهشون بگین شاهکار های ادبی، آثاری هستن که به مراتب ممکنه کوتاه تر از اثر اون ها باشن، ولی کیفیت قلمشون، اون ها رو تبدیل به یه شاهکار کرده. شاهکار، یک نمونه ی هزار صفحه ای از لغات تکراری و لحظه های مکرر نیست. بلکه یک خط نوشته پرمفهوم و جدیده.
احتمالاً الان براتون سؤال پیش اومده که چرا شروع رمان رو انداختیم مبحث دهم؟
پرسش جایزیست و ما به آن پاسخ می دهیم!
چهار مورد از مباحثی که در موردشون بحث کردیم، یعنی اسم، خلاصه، جلد و مقدمه عناصر بیرونی نگـاه دانلـود هستن که باید از همون اول بهشون پرداخت. بعد که وارد عناصر درونی می شیم، باید پیش از نوشتن یه سری چیزا رو انتخاب کرده باشیم دیگه؟ درست نمی گم؟
شما که عین خیلی ها طی یه حرکت انتحاری قلم دستتون نمی گیرید؟ عین همونا که تا می خوان بنویسن، یادشون میفته که ای ددم وای! من ایده ندارم!
شما باید قبل از نوشتن، ایده، ژانر، نثر و زاویه دیدتون رو انتخب کرده باشید و شخصیت های داستانتون رو شکل داده باشید. بعد قلم دستتون بگیرید برای شروع یه حماسه!
برای همینه که شروع، دهمین چیزیه که بهش پرداخته می شه.
با سلام. بعد از یه تأخیر طولانی مدت در خدمت شمام و واقعا عذر می خوام.
خب وقتی اسم توصیفات میاد،
من به شخصه دلم می خواد سرم رو بذارم روی شونه یکی،
بدون این که بترسم بزنه پس کله ام و بگه لوس بازی در نیار، گریه کنم!
این جا، جاییه ما شاهد خلاقیت های بکر نو نویسان کلیشه نویس نیستیم.
بلکه جاییه که ما به خاطر نبود این ها گریه می کنیم!:aiwan_light_cray:
خلاقیت بکر پیشکش، شاهد توصیفات کلیشه ای هم بیشتر اوقات نیستیم!:aiwan_light_fgfgblum:
برای همینه که همین اول کار بدون شوخی قراره بریم سر بحثمون. توصیفات شوخی بردار نیستن!(نه این که خیلی قبلاً مزه می ریختم!)