شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
_ خاله مردیم از گرسنگی.
_صبرکن مهرداد هم بِرسه.
با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت اگه میدونستم اون هم
کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
_ خاله مردیم از گرسنگی.
_صبرکن مهرداد هم بِرسه.
با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت اگه میدونستم اون هم