تاپیک‌های دنباله‌دار *** با پـــنج کلمه داستان بسازیم! ( بیا تو مطمئن باش ضرر نمیکنی!!!)***

  • شروع کننده موضوع N..sh
  • بازدیدها 6,245
  • پاسخ ها 276
  • تاریخ شروع

❤arezoo❤

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/01/09
ارسالی ها
238
امتیاز واکنش
18,070
امتیاز
631
محل سکونت
تیمارستان
شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
_ خاله مردیم از گرسنگی.
_صبرکن مهرداد هم بِرسه.
با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت اگه میدونستم اون هم
 
  • پیشنهادات
  • Ms.Kosar

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/20
    ارسالی ها
    490
    امتیاز واکنش
    16,134
    امتیاز
    684
    سن
    23
    محل سکونت
    یک جای دور
    شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
    کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
    از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
    _ خاله مردیم از گرسنگی.
    _صبرکن مهرداد هم بِرسه.
    با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پامو تو خونه
     

    ❤arezoo❤

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/09
    ارسالی ها
    238
    امتیاز واکنش
    18,070
    امتیاز
    631
    محل سکونت
    تیمارستان
    شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
    کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
    از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
    _ خاله مردیم از گرسنگی.
    _صبرکن مهرداد هم بِرسه.
    با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پامو تو خونه بزارم آخرین باری که دیدمش دوسال
     

    Ms.Kosar

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/20
    ارسالی ها
    490
    امتیاز واکنش
    16,134
    امتیاز
    684
    سن
    23
    محل سکونت
    یک جای دور
    شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
    کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
    از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
    _ خاله مردیم از گرسنگی.
    _صبرکن مهرداد هم بِرسه.
    با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پامو تو خونه بزارم آخرین باری که دیدمش دوسال می گذره اصلا مشتاق دیدنش
     

    ❤arezoo❤

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/09
    ارسالی ها
    238
    امتیاز واکنش
    18,070
    امتیاز
    631
    محل سکونت
    تیمارستان
    شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
    کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
    از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
    _ خاله مردیم از گرسنگی.
    _صبرکن مهرداد هم بِرسه.
    با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پامو تو خونه بزارم آخرین باری که دیدمش دوسال می گذره اصلا مشتاق دیدنش نبودم مخصوصا از وقتی که از اون دختره افاده ای
     

    N..sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,471
    امتیاز واکنش
    17,064
    امتیاز
    706
    محل سکونت
    وایت لند *_* D:
    شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
    کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
    از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
    _ خاله مردیم از گرسنگی.
    _صبرکن مهرداد هم بِرسه.
    با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت. اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پام رو تو خونه بزارم.
    از آخرین باری که دیدمش دوسال می گذره. اصلا مشتاق دیدنش نبودم مخصوصا از وقتی که از اون دختره افاده ای خواستگاری کرده بود. لبم رو جویدم
     

    atena.vd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/16
    ارسالی ها
    779
    امتیاز واکنش
    10,114
    امتیاز
    704
    محل سکونت
    البرز
    [HIDE-THANKS]
    شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
    کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
    از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
    _ خاله مردیم از گرسنگی.
    _صبرکن مهرداد هم بِرسه.
    با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت. اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پام رو تو خونه بزارم.
    از آخرین باری که دیدمش دوسال می گذره. اصلا مشتاق دیدنش نبودم مخصوصا از وقتی که از اون دختره افاده ای خواستگاری کرده بود. لبم رو جویدم و به این فکر کردم
    [/HIDE-THANKS]
     

    N..sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,471
    امتیاز واکنش
    17,064
    امتیاز
    706
    محل سکونت
    وایت لند *_* D:
    شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
    کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
    از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
    _ خاله مردیم از گرسنگی.
    _صبرکن مهرداد هم بِرسه.
    با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت. اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پام رو تو خونه بزارم.
    از آخرین باری که دیدمش دوسال می گذره. اصلا مشتاق دیدنش نبودم مخصوصا از وقتی که از اون دختره افاده ای خواستگاری کرده بود. لبم رو جوویدم و به این فکر کردم که چطوری سه ماه منو سرکار
     

    atena.vd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/16
    ارسالی ها
    779
    امتیاز واکنش
    10,114
    امتیاز
    704
    محل سکونت
    البرز
    [HIDE-THANKS]
    شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
    کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
    از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
    _ خاله مردیم از گرسنگی.
    _صبرکن مهرداد هم بِرسه.
    با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت. اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پام رو تو خونه بزارم.
    از آخرین باری که دیدمش دوسال می گذره. اصلا مشتاق دیدنش نبودم مخصوصا از وقتی که از اون دختره افاده ای خواستگاری کرده بود. لبم رو جوویدم و به این فکر کردم که چطوری سه ماه منو سرکار گذاشت و گفت دوستم داره
    [/HIDE-THANKS]
     

    ❤asma❤

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/29
    ارسالی ها
    65
    امتیاز واکنش
    377
    امتیاز
    296
    سن
    22
    محل سکونت
    اتاقم
    شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
    کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
    از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
    _ خاله مردیم از گرسنگی.
    _صبرکن مهرداد هم بِرسه.
    با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت. اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پام رو تو خونه بزارم.
    از آخرین باری که دیدمش دوسال می گذره. اصلا مشتاق دیدنش نبودم مخصوصا از وقتی که از اون دختره افاده ای خواستگاری کرده بود. لبم رو جوویدم و به این فکر کردم که چطوری سه ماه منو سرکارگذاشت و بهم دروغ
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    160
    بازدیدها
    2,089
    پاسخ ها
    74
    بازدیدها
    1,360
    پاسخ ها
    82
    بازدیدها
    2,873
    پاسخ ها
    106
    بازدیدها
    3,413
    پاسخ ها
    115
    بازدیدها
    2,152
    پاسخ ها
    8
    بازدیدها
    1,199
    پاسخ ها
    54
    بازدیدها
    1,979
    پاسخ ها
    273
    بازدیدها
    4,828
    پاسخ ها
    66
    بازدیدها
    1,307
    پاسخ ها
    30
    بازدیدها
    943
    پاسخ ها
    261
    بازدیدها
    4,986
    پاسخ ها
    49
    بازدیدها
    1,323
    پاسخ ها
    13
    بازدیدها
    663
    پاسخ ها
    732
    بازدیدها
    13,932
    پاسخ ها
    262
    بازدیدها
    4,780
    پاسخ ها
    220
    بازدیدها
    3,709
    پاسخ ها
    437
    بازدیدها
    4,866
    پاسخ ها
    3
    بازدیدها
    255
    پاسخ ها
    119
    بازدیدها
    3,040
    پاسخ ها
    1,008
    بازدیدها
    11,028
    پاسخ ها
    97
    بازدیدها
    1,956
    پاسخ ها
    819
    بازدیدها
    9,381
    پاسخ ها
    1,414
    بازدیدها
    12,204
    • قفل شده
    تاپیک‌های دنباله‌دار ♋ مشاعره با آهنگ ها ♋
    پاسخ ها
    91
    بازدیدها
    1,928
    پاسخ ها
    272
    بازدیدها
    5,593
    پاسخ ها
    715
    بازدیدها
    13,115
    پاسخ ها
    1
    بازدیدها
    177
    پاسخ ها
    129
    بازدیدها
    3,705
    بالا