تاپیک‌های دنباله‌دار *** با پـــنج کلمه داستان بسازیم! ( بیا تو مطمئن باش ضرر نمیکنی!!!)***

  • شروع کننده موضوع N..sh
  • بازدیدها 6,284
  • پاسخ ها 276
  • تاریخ شروع

❤arezoo❤

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/01/09
ارسالی ها
238
امتیاز واکنش
18,070
امتیاز
631
محل سکونت
تیمارستان
شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
_ خاله مردیم از گرسنگی.
_صبرکن مهرداد هم بِرسه.
با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت. اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پام رو تو خونه بزارم.
از آخرین باری که دیدمش دوسال می گذره. اصلا مشتاق دیدنش نبودم مخصوصا از وقتی که از اون دختره افاده ای خواستگاری کرده بود. لبم رو جوویدم و به این فکر کردم که چطوری سه ماه منو سر کار گذاشت و بهم دروغ گفت خوشحالم که دوسال رفتم لندن و
 
  • پیشنهادات
  • atena.vd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/16
    ارسالی ها
    779
    امتیاز واکنش
    10,114
    امتیاز
    704
    محل سکونت
    البرز
    [HIDE-THANKS]
    شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
    کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
    از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
    _ خاله مردیم از گرسنگی.
    _صبرکن مهرداد هم بِرسه.
    با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت. اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پام رو تو خونه بزارم.
    از آخرین باری که دیدمش دوسال می گذره. اصلا مشتاق دیدنش نبودم مخصوصا از وقتی که از اون دختره افاده ای خواستگاری کرده بود. لبم رو جوویدم و به این فکر کردم که چطوری سه ماه منو سر کار گذاشت و بهم دروغ گفت خوشحالم که دوسال رفتم لندن و به بهونه درس خوندن فراموشش
    [/HIDE-THANKS]
     

    ❤asma❤

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/29
    ارسالی ها
    65
    امتیاز واکنش
    377
    امتیاز
    296
    سن
    22
    محل سکونت
    اتاقم
    شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
    کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
    از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
    _ خاله مردیم از گرسنگی.
    _صبرکن مهرداد هم بِرسه.
    با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت. اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پام رو تو خونه بزارم.
    از آخرین باری که دیدمش دوسال می گذره. اصلا مشتاق دیدنش نبودم مخصوصا از وقتی که از اون دختره افاده ای خواستگاری کرده بود. لبم رو جوویدم و به این فکر کردم که چطوری سه ماه منو سر کار گذاشت و بهم دروغ گفت خوشحالم که دوسال رفتم لندن وبه بهونه درس خوندن فراموشش کردم و حالا بازم
     

    ❤arezoo❤

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/09
    ارسالی ها
    238
    امتیاز واکنش
    18,070
    امتیاز
    631
    محل سکونت
    تیمارستان
    شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
    کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
    از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
    _ خاله مردیم از گرسنگی.
    _صبرکن مهرداد هم بِرسه.
    با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت. اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پام رو تو خونه بزارم.
    از آخرین باری که دیدمش دوسال می گذره. اصلا مشتاق دیدنش نبودم مخصوصا از وقتی که از اون دختره افاده ای خواستگاری کرده بود. لبم رو جوویدم و به این فکر کردم که چطوری سه ماه منو سر کار گذاشت و بهم دروغ گفت خوشحالم که دوسال رفتم لندن و به بهونه درس خوندن فراموشش کردم میدونستم بلاخره میبینمش
     

    ❤asma❤

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/29
    ارسالی ها
    65
    امتیاز واکنش
    377
    امتیاز
    296
    سن
    22
    محل سکونت
    اتاقم
    شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
    کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
    از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
    _ خاله مردیم از گرسنگی.
    _صبرکن مهرداد هم بِرسه.
    با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت. اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پام رو تو خونه بزارم.
    از آخرین باری که دیدمش دوسال می گذره. اصلا مشتاق دیدنش نبودم مخصوصا از وقتی که از اون دختره افاده ای خواستگاری کرده بود. لبم رو جوویدم و به این فکر کردم که چطوری سه ماه منو سر کار گذاشت و بهم دروغ گفت خوشحالم که دوسال رفتم لندن و به بهونه درس خوندن فراموشش کردم میدونستم بلاخره میبینمش خودمو آماده کرده بودم
     

    ❤arezoo❤

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/09
    ارسالی ها
    238
    امتیاز واکنش
    18,070
    امتیاز
    631
    محل سکونت
    تیمارستان
    شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
    کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
    از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
    _ خاله مردیم از گرسنگی.
    _صبرکن مهرداد هم بِرسه.
    با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت. اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پام رو تو خونه بزارم.
    از آخرین باری که دیدمش دوسال می گذره. اصلا مشتاق دیدنش نبودم مخصوصا از وقتی که از اون دختره افاده ای خواستگاری کرده بود. لبم رو جوویدم و به این فکر کردم که چطوری سه ماه منو سر کار گذاشت و بهم دروغ گفت خوشحالم که دوسال رفتم لندن و به بهونه درس خوندن فراموشش کردم میدونستم بلاخره میبینمش خودمو آماده کرده بودم تا هیچ چیزی از خودم
     

    atena.vd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/16
    ارسالی ها
    779
    امتیاز واکنش
    10,114
    امتیاز
    704
    محل سکونت
    البرز
    [HIDE-THANKS]
    شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
    کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
    از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
    _ خاله مردیم از گرسنگی.
    _صبرکن مهرداد هم بِرسه.
    با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت. اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پام رو تو خونه بزارم.
    از آخرین باری که دیدمش دوسال می گذره. اصلا مشتاق دیدنش نبودم مخصوصا از وقتی که از اون دختره افاده ای خواستگاری کرده بود. لبم رو جوویدم و به این فکر کردم که چطوری سه ماه منو سر کار گذاشت و بهم دروغ گفت خوشحالم که دوسال رفتم لندن و به بهونه درس خوندن فراموشش کردم میدونستم بلاخره میبینمش خودمو آماده کرده بودم تا هیچ چیزی از خودم بروز ندم . بالاخره زنگ در
    [/HIDE-THANKS]
     

    ❤asma❤

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/29
    ارسالی ها
    65
    امتیاز واکنش
    377
    امتیاز
    296
    سن
    22
    محل سکونت
    اتاقم
    شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
    کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
    از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
    _ خاله مردیم از گرسنگی.
    _صبرکن مهرداد هم بِرسه.
    با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت. اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پام رو تو خونه بزارم.
    از آخرین باری که دیدمش دوسال می گذره. اصلا مشتاق دیدنش نبودم مخصوصا از وقتی که از اون دختره افاده ای خواستگاری کرده بود. لبم رو جوویدم و به این فکر کردم که چطوری سه ماه منو سر کار گذاشت و بهم دروغ گفت خوشحالم که دوسال رفتم لندن و به بهونه درس خوندن فراموشش کردم میدونستم بلاخره میبینمش خودمو آماده کرده بودم تا هیچ چیزی از خودم بروز ندم . بالاخره زنگ در رو زدند خاله به من
     

    atena.vd

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/16
    ارسالی ها
    779
    امتیاز واکنش
    10,114
    امتیاز
    704
    محل سکونت
    البرز
    [HIDE-THANKS]
    شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
    کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
    از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
    _ خاله مردیم از گرسنگی.
    _صبرکن مهرداد هم بِرسه.
    با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت. اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پام رو تو خونه بزارم.
    از آخرین باری که دیدمش دوسال می گذره. اصلا مشتاق دیدنش نبودم مخصوصا از وقتی که از اون دختره افاده ای خواستگاری کرده بود. لبم رو جوویدم و به این فکر کردم که چطوری سه ماه منو سر کار گذاشت و بهم دروغ گفت خوشحالم که دوسال رفتم لندن و به بهونه درس خوندن فراموشش کردم میدونستم بلاخره میبینمش خودمو آماده کرده بودم تا هیچ چیزی از خودم بروز ندم . بالاخره زنگ در رو زدند خاله به من اشاره کرد تا درو باز


    [/HIDE-THANKS]
     

    ❤asma❤

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/29
    ارسالی ها
    65
    امتیاز واکنش
    377
    امتیاز
    296
    سن
    22
    محل سکونت
    اتاقم
    شب سردی بود و داشت بارون می بارید.
    کیک تولد شکلاتی روبه رویم واقعا هــ ـوس انگیز بود.
    از گرسنگی شکمم صدا می داد. منتظر بودم که... کیک رو بِبُرند بالاخره آیلین گفت:
    _ خاله مردیم از گرسنگی.
    _صبرکن مهرداد هم بِرسه.
    با شنیدن اسم مهرداد اخمهام توهم رفت. اگه میدونستم اون هم میاد امکان نداشت پام رو تو خونه بزارم.
    از آخرین باری که دیدمش دوسال می گذره. اصلا مشتاق دیدنش نبودم مخصوصا از وقتی که از اون دختره افاده ای خواستگاری کرده بود. لبم رو جوویدم و به این فکر کردم که چطوری سه ماه منو سر کار گذاشت و بهم دروغ گفت خوشحالم که دوسال رفتم لندن و به بهونه درس خوندن فراموشش کردم میدونستم بلاخره میبینمش خودمو آماده کرده بودم تا هیچ چیزی از خودم بروز ندم . بالاخره زنگ در رو زدند خاله به من اشاره کرد تا درو باز کنم،با کرختی از جام
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    160
    بازدیدها
    2,097
    پاسخ ها
    74
    بازدیدها
    1,363
    پاسخ ها
    82
    بازدیدها
    2,877
    پاسخ ها
    106
    بازدیدها
    3,417
    پاسخ ها
    115
    بازدیدها
    2,161
    پاسخ ها
    8
    بازدیدها
    1,211
    پاسخ ها
    54
    بازدیدها
    1,981
    پاسخ ها
    273
    بازدیدها
    4,857
    پاسخ ها
    66
    بازدیدها
    1,309
    پاسخ ها
    30
    بازدیدها
    944
    پاسخ ها
    261
    بازدیدها
    5,008
    پاسخ ها
    49
    بازدیدها
    1,335
    پاسخ ها
    13
    بازدیدها
    664
    پاسخ ها
    732
    بازدیدها
    13,961
    پاسخ ها
    262
    بازدیدها
    4,804
    پاسخ ها
    220
    بازدیدها
    3,736
    پاسخ ها
    437
    بازدیدها
    4,893
    پاسخ ها
    3
    بازدیدها
    256
    پاسخ ها
    119
    بازدیدها
    3,049
    پاسخ ها
    1,008
    بازدیدها
    11,050
    پاسخ ها
    97
    بازدیدها
    1,961
    پاسخ ها
    819
    بازدیدها
    9,409
    پاسخ ها
    1,414
    بازدیدها
    12,234
    • قفل شده
    تاپیک‌های دنباله‌دار ♋ مشاعره با آهنگ ها ♋
    پاسخ ها
    91
    بازدیدها
    1,932
    پاسخ ها
    272
    بازدیدها
    5,643
    پاسخ ها
    715
    بازدیدها
    13,158
    پاسخ ها
    1
    بازدیدها
    179
    پاسخ ها
    129
    بازدیدها
    3,728
    بالا