- عضویت
- 2016/12/22
- ارسالی ها
- 2,377
- امتیاز واکنش
- 12,176
- امتیاز
- 838
در اولین روزهای استفاده از سلولئید، وقتی که راهی پیدا شد تا بتوان رنگهای سیاه و سفید را در تصویر مناظر به شکلی متمایز نمایش داد، برف یک پای ثابت فیلمهای سینمایی شد. اغلب، برف راهی برای رسیدن به خیالپردازی و فانتزی و ضمانتی برای یک رویاپردازی راحت بود. اما درام تصویر سفید همیشه بستگی به رنگ سیاه یا رنگهایی دیگر داشت که در تصویر بروز مییافتند؛ تصویر دعوایی در دوردست یا قطرههای روشن خون نمونههایی از رنگهای دیگر تصویر بودند و همین رنگها و تصویر هاست که دامنهٔ تصاویر برفی را از تکان دهنده تا آرامش بخش (یا هر دو) تغییر میدهد. اینها ۲۰ فیلم خیره کننده و آرامش بخش برفی تاریخ سینما به انتخاب تلگراف میباشد و چند خطی از فیلمها برای یادآوری خاطرهها؛ به امید در پیش رو داشتن زمستانی پر برف:
همشهری کین (اورسن ولز، ۱۹۴۱)
فرو ریختن دانههای برف از روی انگشتان کین در حالت مرگ و آب شدن بر روی پلهها، بهترین توصیف برای زندگیای رو به پایان است وتصاویر برف بازی کودکان که درپشت شیشه محصور شده، رویایی دست نیافتنی برای مرد ثروتمند میباشد.
روز گراندهاگ (هارولد رمیس، ۱۹۹۳)
فیل کونورس شانس آورد که در روز گراندهاگ همیشه برف بود تا بتواند هنر مجسمه سازیش با برف را نشان دهد. کمدی ماندگار رمیس بیان میکند که چطور زمانی که در یک آب و هوای برفی گرفتار شدی، بتوانی از این شرایط بهترین استفاده را کنی.
درخشش (استنلی کوبریک، ۱۹۸۰)
به خانوادهٔ تورنس هشدار داده شده بود که زمستان در هتل اورلوک بسیار خشن است: تودههای برف تا پنجرهٔ طبقهٔ دوم بالا آمده بود و همین به دنی کمک کرد تا در فضای پرپیچ و خم پنهان شود؛ همین جا بود که پدر که ردپایش را دنبال میکرد او را گم کرد.
چه زندگی فوق العاده ایی (فرانک کاپرا، ۱۹۶۰)
مقادیر زیاد برف مورد استفاده در شاهکار کلاسیک کاپرا نیازمند استفاده از جلوههای ویژه داشت. دانههای سفید رنگ مصنوعی صدای زیادی ایجاد میکردند، در نتیجه ۶۰۰۰ گالون از مواد فومی شکل آتشنشانی با ذرات صابون مخلوط شد و سر صحنهها پمپاژ گردید.
فارگو (جول کوئن، ۱۹۹۶)
اگر کسی تا به حال به داکتای شمالی نرفته باشد و آنجا را از داستان ماندگار برادران کوئن شناخته باشد، انتظار دارد که تکه کلام همهٔ اهالی آنجا «Yah، you becha» باشد و همچنین تا جایی که چشم کار میکند سفید باشد. برای رفتن به آنجا لباس کلفت بردارید: در داکتای شمالی راه فراری نیست!
در سرویس مخفی علیا حضرت (پیتر هانت، ۱۹۶۹)
جیمز باند خیلی تعقیب و گریز با اسکی را دوست دارد-نمونههای زیادی در جاسوسی که من را دوست داشت و جهان کافی نیست یا در روشنیهای زندگی وجود داشت-اما همهٔ اینها با مقیاس و تحرکی که در فرار جمیز باند از پناهگاه بلوفلد در کوههای آلپ وجود دارد، قابل مقایسه نیستند. آن تعقیب و گریزهای فیلم تلقین نولان نیز بسیار مدیون همین صحنههای این فیلم است.
جویندگان طلا (چارلی چاپلین، ۱۹۲۵)
چاپلین ولگرد در این کمدی کلاسیک صامت تبدیل به اکتشاف کننده میشود. فیلم پر از تعقیب و گریزهای پر هرج و مرج و خرسهای گرسنه است. درون کلبهٔ مخروبه، چاپلین خیلی از معروفترین بازیهای خاص خودش را اجرا میکند؛ از جمله آماده کردن پوتین برای شام!
ملاقات در سنت لوئیس (ویینسنته مینلی، ۱۹۴۴)
این فیلم فقط شادی و نشاط و آوازهای کریسمس نیست. در موزیکال ماندگار مینلی عمق ناامیدی را تجربه میکنی وقتی که توتی ناراحت با بیرحمی سر آدم برفیهایش را قطع میکند، «هیچ کس نباید صاحب اینا شه. ترجیح میدم بکشمشون اگه نمیتونیم با خودمون ببریمشون»
آخرت شیرین (آتوم اگویان، ۱۹۹۷)
یک سرویس مدرسه، یک دریاچهٔ یخ زده، یک پیچ لغزنده: اگویان درام شبح زدهاش در مورد تصادف وحشتناکی در بریتیش کلومبس را از روی کتاب راسل بنک نوشته است. ایان هلمز در نقش وکیل پیشنهادی میدهد اما احساسات یخ زده مردم شهر فقط کمی آب میشوند!
ادوارد دست قیچی (تیم برتونن، ۱۹۹۰)
ملایمترین فیلم برتون-بله، حتی با وجود اینکه جانی دپ بجای انگشتانش، تیغ داشته باشد- وقتی به اوج خود میرسد که هوای شهر حومه ایی، زمستانی شده و ادوارد زمانی که دختر محبوبش با شگفتی در حال تماشایش است، از یک تکه یخ مجسمهٔ زیبای یک فرشته را میسازد..
کریسمس سفید (مایکل کرتز، ۱۹۵۴)
«میشود تمام کریسمسها سفید و برفی باشند» شاید این آرزو در اینجا غیر ممکن باشد ولی در ورمنت این آرزو میتواند برآورده شود. آهنگ اروینگ برلین با اینکه اولین بار در فیلم Holiday Inn استفاده شده بود ولی در کریسمس سفید از خود فیلم معروفتر شد.
وقفه (لورانت کانتت، ۲۰۰۱)
اثر لورانت کانتت که شیر طلایی را نیز بـرده است، به بررسی سرخوردگیهای میانهٔ عمر میپردازد. رنگ سفید برف که سراسر فیلم را در برگرفته مانند صفحهٔ سفید است که وینسنت از کار برکنار شده، زمانی که در سواحل اطراف کوههای آلپ خود را مشغول میکند تا خانوادهاش از برکنار شدنش خبردار نشوند، به آن مینگرد،
چیز (جان کارپنتر، ۱۹۸۲)
از همان نمای معروف آغازین فیلم که هلیکوپتری در حال دنبال کردن سگی در قطب جنوب است، میتوان فهمید که فیلم کارپنتر سردترین و بیآزارترین نمونهٔ فیلمهای هیولایی است. فیلمی که اگر یک آدم برفی در آن وجود داشت امکان داشت هویتش تغییر کند و سر شما رو بخورد!
بازگشت امپراتور (اروین کرشنر، ۱۹۸۰)
در سیارهٔ Hoth رفتارها اصلا مهمان نوازانه نبود. اگر توسط آدم برفیهای Abonimable تکه تکه یا توسط AT-ATها محاصره نمیشدی، آن وقت در یک سوز برف ترسناک گیر میافتادی و مجبور بودی تمام شب را در رودههای بریدهٔ یکتان تان دور بزنی؛ اینطور نیست!
دکتر ژیواگو (دیوید لین، ۱۹۶۲)
آیا بهانه ایی بهتر از برف برای اینکه جولی کریستی کلاه خزدار سرش کند وجود دارد؟ طراح لباس، فیلیس دالتون توانست با طرحهای جدیدش انقلابی در مد لباس و فشن ایجاد کند. لین و فیلمبردارش فردی، برخلاف صحنههای صحرای لورانس عربستان، در این فیلم در استفاده از سرما خودشان را محدود نکردند
لمس خلا (کوین مک دونالد، ۲۰۰۳)
برای جو سیمپسون و سیمون ییتس بالارفتن از کوههای سیولا گرند در آندوهای پرو سخت نبود، بلکه پایین آمدن مشکل شد. آهسته خزیدن بر روی تودهٔ برف غلتان با زانوی شکسته و اینکه تنها برفهای آب شده موجب زنده ماندن شوند، معنای واقعی و دقیق آشفتگی را به نمایش میگذارند.
تنها در خانه (کریس کلومبوس، ۱۹۹۰)
جان هوگس، کسی که این داستان شاد و سرخوش تهاجم به خانه در ایام کریسمس را نوشته است، فرانک کاپرای زمان خودش به حساب میآمده و در استفاده از «چیزهای سفید» نیز شباهتهایی با او دارد. اینجا آن چیز سفید (برف) این تضمین را ایجاد میکند که اتفاق بدی برای کالکین نمیافتد.
مک کیب و خانم میلر (رابرت آلتمن، ۱۹۷۱)
شما در هیچ جایی بیشتر از اوج مبارزات تفنگی فیلم وسترن آلتمن، احساس ضد قهرامانانه پیدا نمیکنید. فیلم پر از حرکتهای مخفیانه، پنهان شدن پشت سنگها میباشد. المانی که به کمک فیلم میآید: برف سنگینی است که هنگام فیلم برداری برای ۹ روزمیبارید.
دوندهٔ سریع (زاچاریاس کونوک، ۲۰۰۱)
نمیتوان در این فیلم تصویر ارائه شده از اینویت را فراموش کرد، وقتی قهرمان برای زندگیاش طول قطب شمال را بدون لباس و برای روزها میدود. همچنین این فیلم با تعریف کردن داستان اسکیموها برفیترین طراحی داخلی را دارد.
تاریخچه نارنیا: شیر، جادوگر و کمد لباس (آندرو آدامسون، ۲۰۰۵)
بخاطر نفرینی که جادوگر سفید سرزمین نارنیا را کرد، برای صدها سال آنجا زمستان بود. این اتفاق به او این فرصت را میداد تا مبارزان جادوگر بیرحم را بترساند و کاسکه ایی داشته باشد که توسط خرسهای قطبی کشیده میشود؛ در نتیجه شما میتوانید بفهمید چرا او دچار وسوسه شد!
منبع : تلگراف
دانلود رمان و کتاب های جدید