Pari_A
کاربر اخراجی
- عضویت
- 2017/02/27
- ارسالی ها
- 2,766
- امتیاز واکنش
- 14,439
- امتیاز
- 746
«آلیس واکر»، نویسنده سرشناس آمریکایی اخیرا در مصاحبهای درباره دوران کودکی، فیلم زندگیاش و اقتباس سینمایی رمان «رنگ بنفش» به کارگردانی اسپیلبرگ صحبت کرده است.
«آلیس واکر»، نویسنده سرشناس آمریکایی اخیرا در مصاحبهای درباره دوران کودکی، فیلم زندگیاش و اقتباس سینمایی رمان «رنگ بنفش» به کارگردانی اسپیلبرگ صحبت کرده است.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، «آلیس واکر»، نویسنده و شاعر سیاهپوست آمریکایی که برای نگارش رمان «رنگ بنفش» جایزه کتاب ملی آمریکا و جایزه پولیتزر را از آن خود کرد، اخیرا در مصاحبهای راجع به فیلم «حقیقت زیبایی» اظهار نظر کرده است؛ فیلمی که جنبههای مختلف و متنوع زندگی وی را به تصویر کشیده است.
واکر درباره تجربیات متعدد خود در طول زندگی گفت: صادقانه بگویم من هنوز هم پنج زندگی موازی دارم! خودم هم تعجب میکنم و نمیدانم چطور این اتفاق میافتد. اما من در مکزیک، هاوایی و کالیفرنیای شمالی سکونت دارم و تمام زندگیام به همین شکل بوده است. گویی تمام انرژی پیشینیانی که به مدت 400 سال نمیتوانستند مزارع کشاورزی را ترک کنند، به من منتقل شده و من همه آرزوی آنها برای بخشی از جهان بودن را در خود دارم.
خبرنگار گاردین سوال دوم را دربارهی خانواده هشت فرزندی واکر و مادر مصمم او پرسید که در فیلم زندگی این نویسنده به کارگردانی «پراتیبا پارمار» به تصویر کشیده شدهاند.
نویسنده برنده پولیتزر در پاسخ گفت: فکر میکنم در جامعه آن زمان ما، بسیاری مادران متفاوتی داشتند؛ مادرانی که به سیستم برتریجویانه مردان و سفیدپوستان گردن نمینهادند؛ کاری که مادر من هیچ وقت انجام نمیداد. او نمیتوانست، یعنی در خونش نبود.
واکر سپس از روشن شدن اولین جرقه نویسندگی در دوران کودکیاش گفت و ادامه داد: دوست داشتم برای خودم یک اتاق داشته باشم. این دههها قبل از خواندن اثر «ویرجینیا وولف» و برداشت زیبای او از این تفکر بود، اما میدانستم که «اتاقی از آن خود» دقیقا همان چیزی است که من نیاز دارم. مادرم تعریف میکند که من سـ*ـینهخیز میرفتم و وقتی به دنبالم میگشت، مرا پشت خانه در حال بازی کردن با خس و خاشاک در میان آشغالها پیدا میکرد.
واکر به مدرسهای رفت که با کمک والدینش ساخته شد و سپس با بورسیه وارد دانشگاه شد. اما پس از آن دوباره به جنوب برگشت. وی در اینباره گفت: در هر یک از ما صدایی است که به ما میگوید دقیقا کجا برویم و من خیلی زود یاد گرفتم به آن گوش کنم، اگرچه خیلی درد و رنج برایم به ارمغان آورد. بورسیهای برای تحصیل در پاریس به من پیشنهاد شد اما من آن را نپذیرفتم، چون فهمیدم که مسئولیت اصلی من بازگشتن و کمک به مردمی است که دقیقا مثل خانواده من هستند. بنابراین به آن صدای آرام گوش سپردم، سوار هواپیما شدم و به میسیسیپی رفتم.
خالق «رنگ بنفش» سپس دربارهی اعطای فرصت ابراز وجود و حرف زدن به اعضای خانوادهاش در رمانهایش سخن گفت و افزود: میخواستم درخشش آنها، انسانیت، درگیریها و رنجهایشان که بین همه مردم مشترک است، دیده شود. در واقع تا کنون چیزی پیدا نکردهام که بین خانواده خودم و دیگر خانوادههای کره زمین مشترک نباشد.
آلیس واکر سپس درباره انگیزه نویسنده شدنش گفت: وقتی 13 ساله بودم، خواهرم آرایشگر مُردگان بود و جسدها را در محل تشییع جنازه آرایش میکرد. یک روز، او بدن زنی را به من نشان داد که شوهرش با شلیک گلولهای به صورتش، او را به قتل رسانده بود. امروز، مردم از این داستانها زیاد میشنوند، اما در واقع این نوع وحشیگری و خشونت علیه زنان امری بومی است که هر روز بیشتر و بیشتر روی میدهد.
به گزارش گاردین، واکر همچنین اظهار داشت: در آن سن این اتفاق تاثیر زیادی بر من داشت. دختر آن زن، همکلاس من بود و همنام مادربزرگم که با گلوله کشته شده بود.
این نویسندهی سیاهپوست در ادامه درباره شاهکار ادبیاش «رنگ بنفش» گفت: از انتشار این کتاب 30 سال میگذرد، اما زمان داستان هنوز حال است. برخی از مردم تازه این رمان را کشف کردهاند و با همان اشتیاقی به من نامه مینویسند که خوانندگان سه دهه پیش نوشتهاند. بنابراین داستان به اینگونه زنده مانده است، اگرچه پس از آن من آثار زیادی را به نگارش درآوردهام و به ندرت مانند یک خواننده جدید به آن نگاه میکنم. پس داستان، حضور خود را در زمان حال تجربه میکند.
خبرنگار گاردین در ادامه درباره حملات تند و زهرآگین که به فیلم اقتباسی «استیون اسپیلبرگ» شد از واکر پرسید: مردم در اجتماع با من بدرفتاری کردند و میگفتند: «من این کتاب را نخواندهام، این فیلم را ندیدهام، اما ...» و وجه دیگر قضیه این بود که من سانسور میشدم؛ وقتی سالها و سالها تدریس کتابم در مدارس ممنوع بود. اینجا بود که دوباره تصمیم گرفتم به پیشینیان رجوع کنم و به آن صدای آرام گوش دهم. یک کمپانی انتشاراتی پیدا کردم به نام «انتشارات درختان وحشی» و شروع کردم به چاپ آثار نویسندگان کمطرفدار.