بیوگرافی بازیگران بیوگرافی شقایق دهقان (بازیگر)

  • شروع کننده موضوع *فریال*
  • بازدیدها 309
  • پاسخ ها 1
  • تاریخ شروع

*فریال*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
7,020
امتیاز واکنش
7,770
امتیاز
465
محل سکونت
لارستان
زندگی نامه شقایق دهقان



fun933-1.jpg


من در روز چهارم اسفند ماه سال 1357 درست سه ماه قبل از اينکه براي اولين بار سوار هوا پيما بشم, در يکي از شهر هاي کوچک دانشجوي آلمان به اسم لان گسين به دنيا آمدم و بعد از سه ماه در لوايل سال 1358 که مصادف شد با اتمام تحصيلات پدرم, وقوع انقلاب, آغاز دلتنگي هاي مادرم و هفت ساله شده خواهر بزرگم ما به کشور بازگشتيم و به دليل کار پدرم به مدت 6 سال در شمال کشور ساکن شديم و

من , خواهر بزرگترم و خواهر و برادر کوچکترم که در همان شهر هاي شمال کشور به دنيا آمدند و به خوانواده ما پيوستند دوران کودکيمان را تا قبل از مدرسه رفتن من در فضايي خوش و آرام گذرانديم و بعد از 6 سال, خانواده 6 نفري ما به تهران آمد و در تهران ساکن شد و من به مدرسه رفتم .

سالهاي بين اول ابتدايي تا گرفتن ديپلم ساده ترين, سطحي ترين و بي دغدغه ترين سالهاي زندگي من بود . بدون هيچ اوج و فرودي. مثل يک شاگرد خوب, مودب و سر به زير و هيجان انگيز ترين قسمت سالهاي تحصيلي من شرکت در برنامه هاي ورزشي و فرهنگي بين مدارس بود!

تا اينکه در تابستان سال 1374 زماني که هفده سالم بود براي گذراندن اوقات فراغت در يکي از کلاسهاي عروسک گرداني فرهنگسراي امير کبير ثبت نام کردم و با فضاي تازه اي آشنا شدم که خيلي لـ*ـذت بخش تر از فضاي يکنواخت , تکراري و بي هيجاني بود که تا آن زمان داشتم .فضايي که آدم را
وادار به فکر کردن و ايجاد خلاقيت مي کرد و دو سال بعد, همزمان با امتحانات نهايي سال چهارم دبيرستان از طرف معلمي که در آن کلاس با هم آشنا شده بوديم به يک گروه تئاتر عروسکي که براي جشنواره عروسکي آماده مي شدند معرفي شدم و آغاز به کار کردم .

بيوگرافي کامل شقايق دهقان از زبان خودش

من در روز چهارم اسفند ماه سال 1357 درست سه ماه قبل از اينکه براي اولين بار سوار هوا پيما بشم, در يکي از شهر هاي کوچک دانشجوي آلمان به اسم لان گسين به دنيا آمدم و بعد از سه ماه در لوايل سال 1358 که مصادف شد با اتمام تحصيلات پدرم, وقوع انقلاب, آغاز دلتنگي هاي مادرم و هفت ساله شده خواهر بزرگم ما به کشور بازگشتيم و به دليل کار پدرم به مدت 6 سال در شمال کشور ساکن شديم و

من , خواهر بزرگترم و خواهر و برادر کوچکترم که در همان شهر هاي شمال کشور به دنيا آمدند و به خوانواده ما پيوستند دوران کودکيمان را تا قبل از مدرسه رفتن من در فضايي خوش و آرام گذرانديم و بعد از 6 سال, خانواده 6 نفري ما به تهران آمد و در تهران ساکن شد و من به مدرسه رفتم .

سالهاي بين اول ابتدايي تا گرفتن ديپلم ساده ترين, سطحي ترين و بي دغدغه ترين سالهاي زندگي من بود . بدون هيچ اوج و فرودي. مثل يک شاگرد خوب, مودب و سر به زير و هيجان انگيز ترين قسمت سالهاي تحصيلي من شرکت در برنامه هاي ورزشي و فرهنگي بين مدارس بود!

تا اينکه در تابستان سال 1374 زماني که هفده سالم بود براي گذراندن اوقات فراغت در يکي از کلاسهاي عروسک گرداني فرهنگسراي امير کبير ثبت نام کردم و با فضاي تازه اي آشنا شدم که خيلي لـ*ـذت بخش تر از فضاي يکنواخت , تکراري و بي هيجاني بود که تا آن زمان داشتم .فضايي که آدم را
وادار به فکر کردن و ايجاد خلاقيت مي کرد و دو سال بعد, همزمان با امتحانات نهايي سال چهارم دبيرستان از طرف معلمي که در آن کلاس با هم آشنا شده بوديم به يک گروه تئاتر عروسکي که براي جشنواره عروسکي آماده مي شدند معرفي شدم و آغاز به کار کردم .

صحنه, اجرا و تماشاچي بي نظير بود . کار کردن با عروسکهاي نمايشي رو دوست داشتم . بنابراين به ديپلم رياضي که گرفته بودم هيچ اهميتي ندادم و تصميم گرفتم با تمام تلاشم به اين رشته ادامه بدم . اما آن اجرا . اولين و آخرين تجربه تئاتر عروسکي من شد .

از طريق يکي از همان همکارهاي گروه تئاتر عروسکي به خانم گلچهره سجاديه که مشغول تشکيل يک گروه تئاتر بود و اجراي نمايش بود معرفي شدم و همکاريم با آن گروه شروع کردم .

فضايي جدي تر , سنگين تر , پيچيده تر و عجيب , خيلي عجيب . سه ماه تمرين و دوماه اجرا .



fun933-7.jpg

پنچ ماه کار کردن با يک گروه حرفه اي تئاتر با عث شد تا پيش خودم قسم بخورم که تا آخر عمرم به کار تئاتر ادامه مي دهم و همزمان و بازهم طريق يکي از همکاران همان تئاتر عروسکي به يکي از تهيه کننده هاي گروه کودک تلويزيون معرفي شدم و کار نوشتن من آن برنامه را هم شروع کردم و

پيش خودم فکر کردم خب مي توانم هر دو کار را با هم انجام بدهم . بازي در تئاتر و نوشتن براي تلويزيون . اما بازي در سريالهاي تلويزيوني , هرگز !

طولي نکشيد که يکي از همان کارگردانهاي گروه کودک تلويزيون , اجراي من را در آن نمايش ديد و به من پيشنهاد بازي در سريالش را داد و من بعد از دو هفته ترديد پذيرفتم !
کارم را در تلويزيون با فعاليت در گروه کودک آغاز کردم و شدم عضو جدايي نا پذير خانواده تلويزيوني ها . در اين بين در دو کار سينمايي هم بازي کردم زير نور ماه و نقش کوتاهي در فيلم سيندرلا و بعد بلافاصله به آغـ*ـوش تلويزيون بازگشتم .

زندگي در کنار خانواده اي که بسيار زياد دوستشان داشتم و شغلي که با اشتياق و علاقه دنبال مي کردم به بهترين نحو مي گذشت .

تا اينکه در پائيز سال 1381 اتفاق عجيبي افتاد . بستن يک قرار داد جديد و بازي در سريال طنز هر شبي به اسم "پاورچين" و آشنا شدن با .....

از قبل مي شناختمش, دو سه سالي بود . اولين آشنائيمان در يک برنامه ترکيبي بود به اسم گلخونه براي شبکه جام جم . سه سال قبل از پاورچين و بعد از آن چند کار نصفه و نيمه که هيچکدام به مرحله توليد و پخش نرسيد .

اما اين بار فرق مي کرد .

مهراب قاسم خاني . همکار خوب و خوش اخلاق و صميمي من . ديگر فقط يک همکار نبود . خيلي عجيب بود يه حس عجيب ... يه حسي مثل تفاهم و همفکري و اشتراک .

الان هم که چند ماه از زندگي مشترک من با آن همکار خوب و خوش اخلاق و صميمي مي گذرد . بار ها شده که خاطراتمان را با هم مرور کرديم و هر دوي ما حداقل از طرف خودم مي گويم . خدا را شکر مي کنم که همه خوشبختيهاي دنيا را يک جا به من هديه کرده است .




fun933-3.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • شکوفه حسابی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/02
    ارسالی ها
    7,854
    امتیاز واکنش
    29,176
    امتیاز
    1,001
    محل سکونت
    ترینیداد و توباگو
    خانوادگی سینما و تئاتر می‌روید؟

    شقایق : من نویان را تئاترمی‌برم، اما از آنجایی که مهراب سینما نمی‌آید، منتظر می‌شوم تا از رسانه‌های تصویری فیلم‌ها را بگیرم. از بچگی خانواده مرا به سینما فرهنگ می‌بردند.

    با هم خرید می‌روید؟

    شقایق دهقان: مهراب خرید را دوست ندارد. گاهی لباس‌های مهراب را هم خودم می‌خرم. بازار سنتی و پاساژهای تجریش را خیلی دوست دارم. یک‌باره همه خریدهایم را از تجریش می‌خرم؛ از سبزی تازه گرفته تا آجیل، لباس، خرده ریز خانه و ادویه جات. اغلب هم پیاده می‌روم. اگر خرید زیاد باشد با ماشین بر می‌گردم.

    طرفدار کدام تیم فوتبال هستید؟

    شقایق : فوتبالی نیستم.مهراب قاسم‌خانی: پرسپولیسی هستم. از میان تیم‌های خارجی موقعی طرفدار میلان بودم اما الان فوتبال ایتالیا را دنبال نمی‌کنم و طرفدار رئال هستم. از تیم‌های ملی هم طرفدار هلند هستم.

    مسافرت به کجا را بیشتر دوست دارید؟

    مهراب : به دوست داشتن نگاه نمی‌کنیم، به جیب‌مان نگاه می‌کنیم(شقایق می‌خندد) ولی از میان سفرهایی که رفته‌ایم هند را بیشتر دوست داشته‌ام.

    شقایق دهقان: من هم همین طور. از شهرهای ایران شیراز را خیلی دوست دارم،همین‌طور اصفهان و قشم را.

    سوغاتی هم می‌خرید؟

    هر دو: اهلش هستیم.

    شقایق : شهرهای ایران خوراکی بیشتر دارند.ترجیحم برای سوغاتی خوراکی است. دوست دارم از هر شهری شیرینی‌هایی را که دارند بخرم.

    برنامه اصلی‌تان در سفر گردش است یا استراحت؟

    شقایق : چون بعد از زمان طولانی کار کردن سفر می‌کنیم، دو روز اول را استراحت می‌کنیم.
    پس با این حساب نویان باید شهرهای ایران را خوب بشناسد.

    مهراب قاسم‌خانی: نه! سفر داخل کشور کم رفته است. رانندگی را دوست ندارم. سفر با ماشین را نمی‌پسندم.

    شقایق دهقان: از هواپیما هم می‌ترسد.

    مهراب قاسم‌خانی: راست می‌گوید. با پرواز داخلی نمی‌روم..

    شقایق : هیچ دقت کردید؛ وقتی هواپیما دارد می‌نشیند همه موبایل‌های‌شان را در می‌آورند که خبر بدهند ما رسیدیم، خیال‌تان راحت باشد؟!

    مکان‌ها برای‌تان جنبه خاطره دارند؟

    مهراب قاسم‌خانی: خیابان فرشته برایم همیشه خاطره‌انگیز است.

    شقایق : (با شیطنت) بله! آن موقع‌ها همیشه از لوکیشن تا خانه حتی موقع باران با من پیاده می‌آمد. (باشوخی)الان تا سر کوچه هم با من پیاده نمی‌آید!

    مهراب قاسم‌خانی: برخی رستوران‌ها هم برای ما خاطره‌انگیزند مثلا پایین میدان هفت تیر جایی هست که غذای هندی خوبی دارد.گاهی آنجا می‌رویم.

    dehghan-1-600x515.jpg


    فیلم های سینمایی شقایق دهقان

    گذرموقت (۱۳۹۴)افشین هاشمی
    شرف خانواده فاضل(۱۳۹۳)پوریا جاویدپور
    آتیش بازی(۱۳۹۲)بهمن گودرزی

    گنجینه جواهر پشته(۱۳۹۰)نادر مقدس
    شیرین (۱۳۸۷) عباس کیارستمی
    زیر نور ماه(۱۳۷۹)رضا میرکریمی

    سریالهای شقایق دهقان

    سر به راه (1393)
    یادداشت های یک زن خانه دار (1393)
    قایم موشک

    پژمان (1392)
    مهرآباد (1392)
    دزد و پلیس 1391

    مسیر انحرافی1391
    ساختمان پزشکان1390
    مرد هزار چهره 1387
    شب می گذرد 1387

    مسافران 1388
    زن بابا 1389
    باغ مظفر 1385
    شب های برره 1384

    کوچه اقاقیا 1382
    پاورچین 1381
    مثل زندگی 1379
    دختران 1379 به عنوان بازیگر مهمان
    بیست 1377

    نویسندگی

    کمربندها را ببندیم (یکی از نویسندگان)
    نقطه چین (مهران مدیری)
    دورهمی (مهران مدیری)
    شب‌های برره (یکی از نویسندگان در چندین قسمت)
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    10
    بازدیدها
    322
    پاسخ ها
    1
    بازدیدها
    190
    پاسخ ها
    22
    بازدیدها
    382
    پاسخ ها
    3
    بازدیدها
    441
    پاسخ ها
    14
    بازدیدها
    308
    بالا