- عضویت
- 2020/05/25
- ارسالی ها
- 2,429
- امتیاز واکنش
- 4,523
- امتیاز
- 666
بیوگرافی گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (فیلسوف آلمانی)
«فریدریش هگل» در ۲۷ اوت ۱۷۷۰، در «اشتوتگارت» آلمان به دنیا آمد. وی از دوران کودکی مطالعات فراوانی در زمینه ادبیات، روزنامهها و مقاله های فلسفی به انجام رساند و در این راه از حمایت و تشویق مادرش - که سهم فراوانی در پرورش فکری او داشت - برخوردار گردید.
هگل شیفته آثار «اسپینوزا»، «کانت»، «روسو» و «گوته» بود. او تحصیلات دینی خود را در مدرسه مذهبی پروتستان ادامه داد؛ جایی که با فیلسوف آینده، «فردریش شلینگ» و شاعر هم عصر خود، «فردریش هولدرلین»، همکلاس و دوست شد. این سه نفر در توجه به انقلاب فرانسه و نقد فلسفه کانت، از حمایت یکدیگر برخوردار بودند.
فهم آثار هگل بسیار پیچیده و مشکل است. او در دوران زندگی خود تنها چهار کتاب منتشر ساخت و تعدادی مقاله نیز به چاپ رساند. کتابهای او عبارتند از :
1- پدیدارشناسی روح (یا پدیدارشناسی ذهن) (Phänomenologie des Geistes) : برداشت وی از فراگرد آگاهی؛ از ادراک حسی تا دانش مطلق (۱۸۰۷)
2- علم منطق (Wissenschaft der Logik)
3- دایرةالمعارف علوم فلسفی (Enzyklopaedie der philosophischen Wissenschaften)
4- مبانی فلسفه حقوق (Grundlinien der Philosophie des Rechts)
فلسفه هگل
هگل را میتوان آخرین فیلسوف «ایدئالیسم» دانست. مارکس، هگل را از روی سر بر روی پاهایش قرار داد؛ بدین معنا که فلسفه و روش او را که دیالکتیک[*] بود، به شکل پویاتری سرانجام بخشید. او روش دیالکتیک هگل را که مبتنی بر اصل تضاد بود، وارد عرصه زندگی بشر کرد.
دیالکتیک فلسفه هگل عبارت بود از انتزاع برای رخدادهای تاریخی و رویدادهای تعیینکننده در تاریخ که در آن، دو نیروی مخالف در برابر هم قرار میگیرند.
برای مثال، یک آونگ را در نظر بگیرید؛ هر گاه از تعادل خارج شود، به اوجی در یک سمت میرسد، سپس با سرعت بیشتری به سمت دیگر خواهد رفت و اگر نیرویی به آن وارد نشود، این بار کمتر از بار قبل منحرف میشود تا در نهایت به تعادل میرسد. این امر در جامعه انسانی از مسائل اجتماعی گرفته تا مسائل روزمره و تصمیمات ساده رخ می دهد؛ بدین معنی که هر تصمیمی، وقتی در یک سمت واقعیت قرار میگیرد، موجب درست به نظر رسیدن سمت دیگر واقعیت میشود. اما به هر حال این نوسان روزی به تعادل (واقعیت) میانجامد.
فلسفه هگل، فلسفهای کامل و نظام فکری او مبتنی بر دیالکتیک است. البته ریشههای دیالکتیک را از فلسفه کانت دانستهاند، اما تفاوت عمده دیالکتیک هگلی این است که مقوله ها و مفاهیم انتزاعی دیالکتیک او از یکدیگر نشات گرفته و در یکدیگر موجودند. سهپایههایی که هگل ترتیب میدهد، همگی ارتباطی معرفتی با هم دارند و از هم جدا نیستند. حال آنکه مقوله های کانت تنها با انتخاب خود فیلسوف در کنار هم قرار گرفتهاند. از ویژگی مقوله های هگل این است که او از جنس به نوع میرسد و سپس هر نوعی را جنس تازه ای میانگارد و از آن به انواع پستتر پی میبرد. برای مثال، اولین سهپایه فلسفه هگل، «هستی، نیستی و گردیدن» است. او از هستی شروع میکند و بر این باور است که هستی، اولین و روشن ترین مفهومی است که ذهن، آن را باور دارد و می تواند پایه مناسبی برای آغاز فلسفه باشد. اما هستی، مفهوم متضاد خویش، یعنی نیستی را در خود دارد. هر هستی در خود، حاوی نیستی است. هستی او به طور کامل، نامعین، بی شکل، یکسره تهی و خلاء محض است. این خلاء محض، همان نیستی است. پس هستی، همان نیستی و نیستی، همان هستی است. این گذر از هستی به نیستی، به گردیدن می انجامد و سه پایه کامل میشود. مقوله سوم خلاف دو مقوله دیگر را در خود دارد، ولی شامل روشهای وحدت و هماهنگی آنها نیز هست. بدین ترتیب، گردیدن، هستیی است که نیستی است یا نیستیی است که هستی است.
برگرفته از :
«فریدریش هگل» در ۲۷ اوت ۱۷۷۰، در «اشتوتگارت» آلمان به دنیا آمد. وی از دوران کودکی مطالعات فراوانی در زمینه ادبیات، روزنامهها و مقاله های فلسفی به انجام رساند و در این راه از حمایت و تشویق مادرش - که سهم فراوانی در پرورش فکری او داشت - برخوردار گردید.
هگل شیفته آثار «اسپینوزا»، «کانت»، «روسو» و «گوته» بود. او تحصیلات دینی خود را در مدرسه مذهبی پروتستان ادامه داد؛ جایی که با فیلسوف آینده، «فردریش شلینگ» و شاعر هم عصر خود، «فردریش هولدرلین»، همکلاس و دوست شد. این سه نفر در توجه به انقلاب فرانسه و نقد فلسفه کانت، از حمایت یکدیگر برخوردار بودند.
فهم آثار هگل بسیار پیچیده و مشکل است. او در دوران زندگی خود تنها چهار کتاب منتشر ساخت و تعدادی مقاله نیز به چاپ رساند. کتابهای او عبارتند از :
1- پدیدارشناسی روح (یا پدیدارشناسی ذهن) (Phänomenologie des Geistes) : برداشت وی از فراگرد آگاهی؛ از ادراک حسی تا دانش مطلق (۱۸۰۷)
2- علم منطق (Wissenschaft der Logik)
3- دایرةالمعارف علوم فلسفی (Enzyklopaedie der philosophischen Wissenschaften)
4- مبانی فلسفه حقوق (Grundlinien der Philosophie des Rechts)
فلسفه هگل
هگل را میتوان آخرین فیلسوف «ایدئالیسم» دانست. مارکس، هگل را از روی سر بر روی پاهایش قرار داد؛ بدین معنا که فلسفه و روش او را که دیالکتیک[*] بود، به شکل پویاتری سرانجام بخشید. او روش دیالکتیک هگل را که مبتنی بر اصل تضاد بود، وارد عرصه زندگی بشر کرد.
دیالکتیک فلسفه هگل عبارت بود از انتزاع برای رخدادهای تاریخی و رویدادهای تعیینکننده در تاریخ که در آن، دو نیروی مخالف در برابر هم قرار میگیرند.
برای مثال، یک آونگ را در نظر بگیرید؛ هر گاه از تعادل خارج شود، به اوجی در یک سمت میرسد، سپس با سرعت بیشتری به سمت دیگر خواهد رفت و اگر نیرویی به آن وارد نشود، این بار کمتر از بار قبل منحرف میشود تا در نهایت به تعادل میرسد. این امر در جامعه انسانی از مسائل اجتماعی گرفته تا مسائل روزمره و تصمیمات ساده رخ می دهد؛ بدین معنی که هر تصمیمی، وقتی در یک سمت واقعیت قرار میگیرد، موجب درست به نظر رسیدن سمت دیگر واقعیت میشود. اما به هر حال این نوسان روزی به تعادل (واقعیت) میانجامد.
فلسفه هگل، فلسفهای کامل و نظام فکری او مبتنی بر دیالکتیک است. البته ریشههای دیالکتیک را از فلسفه کانت دانستهاند، اما تفاوت عمده دیالکتیک هگلی این است که مقوله ها و مفاهیم انتزاعی دیالکتیک او از یکدیگر نشات گرفته و در یکدیگر موجودند. سهپایههایی که هگل ترتیب میدهد، همگی ارتباطی معرفتی با هم دارند و از هم جدا نیستند. حال آنکه مقوله های کانت تنها با انتخاب خود فیلسوف در کنار هم قرار گرفتهاند. از ویژگی مقوله های هگل این است که او از جنس به نوع میرسد و سپس هر نوعی را جنس تازه ای میانگارد و از آن به انواع پستتر پی میبرد. برای مثال، اولین سهپایه فلسفه هگل، «هستی، نیستی و گردیدن» است. او از هستی شروع میکند و بر این باور است که هستی، اولین و روشن ترین مفهومی است که ذهن، آن را باور دارد و می تواند پایه مناسبی برای آغاز فلسفه باشد. اما هستی، مفهوم متضاد خویش، یعنی نیستی را در خود دارد. هر هستی در خود، حاوی نیستی است. هستی او به طور کامل، نامعین، بی شکل، یکسره تهی و خلاء محض است. این خلاء محض، همان نیستی است. پس هستی، همان نیستی و نیستی، همان هستی است. این گذر از هستی به نیستی، به گردیدن می انجامد و سه پایه کامل میشود. مقوله سوم خلاف دو مقوله دیگر را در خود دارد، ولی شامل روشهای وحدت و هماهنگی آنها نیز هست. بدین ترتیب، گردیدن، هستیی است که نیستی است یا نیستیی است که هستی است.
برگرفته از :
تالار نقد نگاه دانلود
دانلود رمان و کتاب های جدید