شعر تب شاعری

mohaddeseh__ym

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/03/09
ارسالی ها
341
امتیاز واکنش
1,187
امتیاز
404
محل سکونت
Iran
ای فلک گر من نمیزادی اجاقت کور بود؟...من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود؟...من که باشم یا نباشم کار دنیا لنگ نیست...من بمانم یا بمیرم هیچکس دلتنگ نیست


قلب شکسته ی من دیگر نمیکند گوش...من باختم تو بردی یادم تورا فراموش


عشق آنست که یوسف بخورد شلاقی...درد تا مغز و سر و جان زلیخا برود
 
  • پیشنهادات
  • mohaddeseh__ym

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/09
    ارسالی ها
    341
    امتیاز واکنش
    1,187
    امتیاز
    404
    محل سکونت
    Iran
    به مجنون گفت روزی عیب جویی...که پیدا کن به از لیلی نکویی
    که لیلی گرچه در چشم تو حوری است...به هر جزئی ز حسن او قصوری است
    ز حرف عیب جو مجنون بر آشفت...در آن آشفتگی خندان شد و گفت
    اگر در دیده ی مجنون نشینی...به غیر از خوبی لیلی نبینی
    تو کی دانی که لیلی چون نکویی است...کزو چشمت همین بر زلف و رویی است
    تو قد بینی و مجنون جلوه ی ناز...تو چشم و او نگاه ناوک انداز
    تو مو بینی و مجنون پیچش مو...تو ابرو،او اشارت های ابرو
    در مجنون ز شکر خنده خون است...تو لب میبینی و دندان که چون است
    کسی کاو تو لیلی کرده ای نام...نه آن لیلی است کز من بـرده آرام
     

    mohaddeseh__ym

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/09
    ارسالی ها
    341
    امتیاز واکنش
    1,187
    امتیاز
    404
    محل سکونت
    Iran
    مناظره خسرو و فرهاد

    نخستین بار گفتش کز کجایی؟...بگفت از دار ملک آشنایی

    بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند؟...بگفت انده خرند و جان فروشند

    بگفتا جان فروشی در ادب نیست...بگفت از عشق بازان این عجب نیست

    بگفت از دل شدی عاشق بدین سان؟...بگفت از دل تو میگویی من از جان

    بگفتا عشق شیرین بر تو چون است؟...بگفت از جان شیرینم فزون است

    بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب؟...بگفت آری،چو خواب آید کجا خواب؟

    بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک؟...بگفت آن گـه که باشم خفته در خواب

    بگفتا گر خرامی در سرایش؟...بگفت اندازم این سر زیر پایش

    بگفتا گر کند چشم تو را ریش؟...بگفت این چشم دیگر دارمش پیش

    بگفتا گر کسی آرد فراچنگ؟...بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ

    بگفتا گر نیابی سوی او راه؟...بگفت از دور شاید دید در ماه

    بگفتا دوری از مه نیست در خور...بگفت آشفته از مه دور بهتر

    بگفتا گر بخواهد هرچه داری؟...بگفت این از خدا خواهم به زاری

    بگفتا گر به سر یابیش خشنود؟...بگفت از گردن این وام افکنم زود

    بگفتا دوستیش از طبع بگذار...بگفت از دوستان ناید چنین کار

    بگفت آسوده شو،کاین کار خام است...بگفت آسودگی بر من حرام است

    بگفتا رو صبوری کن در این درد...بگفت از جان صبوری چون توان کرد

    بگفت از صبر کردن کس خجل نیست...بگفت این دل تواند کرد دل نیست

    بگفت از عشق کارت سخت زار است...بگفت از عاشقی خوشتر چه کار است؟

    بگفتا جان مده بس دل که با اوست...بگفتا دشمن اند این هر دو بی دوست

    بگفت از دل جدا کن عشق شیرین...بگفتا چون زیم بی جان شیرین

    بگفت او آن من شد زو مکن یاد...بگفت این کی کند بیچاره فرهاد

    بگفت ار من کنم در وی نگاهی؟...بگفت آفاق را سوزم به آهی

    چو عاجز گشت خسرو در جوابش...نیامد بیش پرسیدن صوابش

    به یاران گفت کز خاکی و آبی...ندیدم کس بدین حاضر جوابی

    ((نظامی گنجوی))
     

    mohaddeseh__ym

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/09
    ارسالی ها
    341
    امتیاز واکنش
    1,187
    امتیاز
    404
    محل سکونت
    Iran
    حال من حال اسیریست که هنگام فرار...یادش افتاد کسی منتظرش نیست و نرفت

    به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدامــ...دل تورا میطلبد دیده تو را میجوید

    بی تو با قافله ی غصه و غم ها چه کنم؟...تارو پودم تو بگو با دل تنها چه کنم؟
     

    mohaddeseh__ym

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/09
    ارسالی ها
    341
    امتیاز واکنش
    1,187
    امتیاز
    404
    محل سکونت
    Iran
    عمری به هر کوی و گذر...گشتم که پیدایت کنم
    اکنون که پیدا کرده ام...بنشین تماشایت کنم


    اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من...دل من داند و من دانم و دل داند و من
    خاک من گل شود و گل شکفد از گل من...تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من

    دل میرود ز دستم صاحبدلان خدارا...دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
     

    mohaddeseh__ym

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/09
    ارسالی ها
    341
    امتیاز واکنش
    1,187
    امتیاز
    404
    محل سکونت
    Iran
    آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است...با دوستان مروت بادشمنان مدارا

    گفته بودم چو بیایی‌،غم دل با تو بگویم...چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی


    من بی مایه که باشم که خریدار توباشم...حیف باشد که تو یار من و من یار توباشم
    تومگر سایه ی لطفی به سر وقت من آری...که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم
    خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم...که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
     

    mohaddeseh__ym

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/09
    ارسالی ها
    341
    امتیاز واکنش
    1,187
    امتیاز
    404
    محل سکونت
    Iran
    _پنج وارونه چه معنا دارد؟
    خواهر کوچکم از من پرسید،،،من به او خندیدم
    گفت: آن را_خود من_روی دیوار و درختان دیدم
    باز هم خندیدم
    گفت: من خودم دیدم مهران_پسر همسایه_پنج وارونه به مینو میداد
    آنقدر خندیدم تاکه طفلک ترسید
    بغلش کردم و آرام به گوشش گفتم:

    بعد که بارش بی وقفه ی درد...سقف کوتاه دلت را خم کرد

    بی گمان میفهمی...پنج وارونه چه معنا دارد
     

    mohaddeseh__ym

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/09
    ارسالی ها
    341
    امتیاز واکنش
    1,187
    امتیاز
    404
    محل سکونت
    Iran
    سحر بلبل حکایت با صبا کرد...که عشق روی گل با ما چه ها کرد

    عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت...که گـ ـناه دگران بر تو نخواهند نوشت

    گر حکم شود که مـسـ*ـت گیرند...در شهر هر آنکه هست گیرند
     

    mohaddeseh__ym

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/09
    ارسالی ها
    341
    امتیاز واکنش
    1,187
    امتیاز
    404
    محل سکونت
    Iran
    عشق بر یک فرش بنشاند گدا و شاه را...سیل یکسان میکند پست و بلند راه را

    چنین است رسم سرای درشت...گهی پشت به زین و گهی زین به پشت

    از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر...یادگاری که در این گنبد دوار بماند
     

    mohaddeseh__ym

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/09
    ارسالی ها
    341
    امتیاز واکنش
    1,187
    امتیاز
    404
    محل سکونت
    Iran
    چون بسی ابلیس آدم روی هست...به هر دستی نشاید داد دست

    نقش کردم رخ زیبای تو در خانه ی دل...خانه ویران شد و آن نقش به دیوار بماند

    سحر دیدم درخت ارغوانی...کشیده سر به بام خسته جانی
    به گوش ارغوان آهسته گفتم...بهارت خوش که فکر دیگرانی
     
    بالا