شعر تب شاعری

^M.Sajdeh.76

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2020/07/26
ارسالی ها
1,650
امتیاز واکنش
7,439
امتیاز
646
محل سکونت
تهران
پروانه به دور شمع می گردد.
عاشق شده و کار به هیچ کس ندارد.
می چرخد و می چرخد و می چرخد.
عاشق است و از همه عالم یک شمع میخواهد.
نه می فهمد نه میخواهد بفهمد.
که شمعش می سوزد و میسوزاند.
آنقدر که بال هایش می سوزد و هیچ نمی فهمد.
آخر که شمع به آخر برسد، پروانه‌ی بی بال می ماند...
شمعی که خاموش شده...
دلی که به تنهایی آب شده...
چشمی که بی فروغ شده...
و غوغای جهان که باز هم صبح را به شب می دوزد....
 
  • پیشنهادات
  • ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
    تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

    گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
    پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

    روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
    حالیا چشم جهانی نگران من و توست

    گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
    همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    مثل نامه ای ولی
    توی هیچ پاکتی
    جا نمی شوی
    جعبه ی جواهری
    قفل نیستی ولی
    وا نمی شوی
    مثل میوه خواستم بچینمت
    میوه نیستی ، ستاره ای
    از درخت آسمان جدا نمی شوی
    من تلاش می کنم بگیرمت
    طعمه می شوم ولی
    تو نهنگ می شوی
    مثل کرم کوچکی مرا
    تند و تیز می خوری
    تور می شوم
    ماهی زرنگ حوض می شوی
    لیز می خوری
    آفتاب را نمی شود
    توی کیسه ای
    جمع کرد و برد
    ابر را نمی شود
    مثل کهنه ای
    توی مشت خود فشرد
    آفتاب
    توی آسمان
    آفتاب می شود
    ابر هم بدون آسمان فقط
    چند قطره آب می شود
    پس تو ابر باش و آفتاب
    قول می دهم که آسمان شوم
    یک کمی ستاره روی صورتم بپاش
    سعی می کنم شبیه کهکشان شوم
    شکل نوری و شبیه باد
    توی هیچ چیز جا نمی شوی
    تو کنار من ، کنار او ، ولی
    تو تویی و هیچ وقت
    ما نمی شوی
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    مگذار دیگران نام تو را بدانند …
    همین زلال بی‌کران چشمانت
    برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست!
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    گر بدین‌سان زیست باید پست

    من چه بی‌شرمم اگر فانوسِ عمرم را به رسوایی نیاویزم

    بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچه‌ی بن‌بست.

    گر بدین‌سان زیست باید پاک

    من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمانِ خود، چون کوه

    یادگاری جاودانه، بر ترازِ بی‌بقایِ خاک
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    اندیشیدن

    در سکوت

    آن که می‌اندیشد

    به‌ناچار دَم فرو می‌بندد

    اما آنگاه که زمانه

    زخم‌خورده و معصوم

    به شهادتش طلبد

    به هزار زبان سخن خواهد گفت
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    قصه نیستم که بگویی
    نغمه نیستم که بخوانی
    صدا نیستم که بشنوی
    یا چیزی چنان که ببینی
    یا چیزی چنان که بدانی

    من درد مشترکم ….
    مرا فریاد کن !
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    من سرگذشتِ یأسم و امید

    با سرگذشتِ خویش:

    می‌مُردم از عطش،

    آبی نبود تا لبِ خشکیده تر کنم

    می‌خواستم به نیمه‌شب آتش،

    خورشیدِ شعله‌زن به‌درآمد چنان که من

    گفتم دو دست را به دو چشمان سپر کنم

    با سرگذشتِ خویش

    من سرگذشتِ یأس و امیدم…
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    باران ببارد می رود..
    باران نبارد می رود...
    امشب تمامش می کنم...
    آخر تمامم می کند..
    دارد نگارم می رود و آرام جانم می رود.
    می برد عشقی که دارم، هرچه دارم می برد.
    می شود باران نبارد؟ سیل چشمانم ببارد؟
    می شود آرام بسوزد، رد پایش روی قلبم؟
    می شود شمعی بذارم رد پاهایش بماند؟
    می رود، آهسته یا کند؟ می رود اینها مهم نیست!
    او هوایِ زندگی بود، می شود من مرده باشم؟
    وَهمش آمد واقعی شد، وهمش آمد زنده باشم...
    کاش اینبار را ببیند، تکیه گاهی من ندارم.
    کاش اینبار من را ببیند، این من پاشیده ازهم.
    حیف این عشقی که اخر زیر باران،
    پاشید ازهم....
    #مهدیه سجده
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    میان خورشیدهای همیشه
    زیبایی تو لنگریست

    خورشیدی که از سپیده‌دم
    همه ستارگان بی‌نیازم می کند
     
    بالا