شعر تب شاعری

^M.Sajdeh.76

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2020/07/26
ارسالی ها
1,650
امتیاز واکنش
7,439
امتیاز
646
محل سکونت
تهران
از تو حرف می‌زنم
چنان نوبرانه می‌شوم؛
که بهار هم
دهانش آب می‌افتد …!
 
  • پیشنهادات
  • ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    یکی کودک بودن

    «به ایسای شاعر»

    یکی کودک بودن

    آه!

    یکی کودک بودن در لحظه‌ غرش آن توپ آشتی

    و گردش مبهوت سیب سرخ

    بر آیینه

    یکی کودک بودن

    در این روز دبستان بسته

    و خش‌خش نخستین برف سنگین‌بار

    بر آدمک سرد باغچه

    در این روز بی‌امتیاز

    تنها

    مگر

    یکی کودک بودن
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    آری، با توام
    من در تو نگاه می کنم
    در تو نفس می کشم
    و زندگی مرا تکرار می کند
    بسان بهار که آسمان را
    و علف را پاکی آسمان
    در رگ من ادامه می‌یابد
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    و حسرتی

    نه

    این برف را دیگر

    سر بازایستادن نیست،

    برفی که بر ابرو و موی ما می‌نشیند

    تا در آستانه آیینه چنان در خویش نظر کنیم

    که به وحشت

    از بلند فریادوار گُداری

    به اعماق مغاک

    نظر بردوزی
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    شبانه شعری چگونه توان نوشت

    تا هم از قلبِ من سخن بگوید، هم از بازویم؟

    شبانه

    شعری چنین

    چگونه توان نوشت؟
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    با من رازی بود

    که به کو گفتم

    با من رازی بود

    که به چا گفتم

    تو راهِ دراز

    به اسبِ سیا گفتم

    بی‌کس و تنها

    به سنگای را گفتم
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    کیستی که من این گونه
    به اعتماد
    نام خود را با تو می گویم
    کلید خانه ام را در دستت می گذارم
    نان شادی هایم را با تو قسمت می کنم

    کیستی که من، اینگونه به جد
    در دیار رؤیاهای خویش
    با تو درنگ می‌کنم؟

    کیستی که من جز او
    نمی بینم و نمی یابم

    دریای پشت کدام پنجره ای؟
    که اینگونه شایدهایم را گرفته ای
    زندگی را دوباره جاری نموده ای
    پر شور، زیبا و روان

    دنیای با تو بودن در اوج همیشه هایم
    جان می گیرد
    و هر لحظه تعبیری می گردد از
    فردایی بی پایان
    در تبلور طلوع ماهتاب
    باعبور ازتاریکی های سپری شده…

    کیستی ای مهربان ترین؟
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    بُهتان مگوی

    که آفتاب را با ظلمت نبردی در میان است

    آفتاب از حضورِ ظلمت دلتنگ نیست

    با ظلمت در جنگ نیست

    ظلمت را به نبرد آهنگ نیست

    چندان که آفتاب تیغ برکشد

    او را مجالِ درنگ نیست

    همین بس که یاری‌اش مدهی

    سواری‌اش مدهی
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    برای زیستن
    دو قلب لازم است
    قلبی که دوست بدارد
    قلبی که دوستش بدارند
     

    ^M.Sajdeh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/07/26
    ارسالی ها
    1,650
    امتیاز واکنش
    7,439
    امتیاز
    646
    محل سکونت
    تهران
    من پناهنده ام
    به مرزهای تنت

    و من همه جهان را
    در پیراهن گرم تو
    خلاصه می کنم

    مثل درختی
    که به سوی آفتاب قد می‌کشد
    همه‌ وجودم دستی شده است
    و همه‌ دستم خواهشی:
    خواهش تو

    چه بی تابانه میخواهمت!

    تو را دوست دارم
    و این دوست داشتن
    حقیقتی است که مرا
    به زندگی دلبسته می کند
     
    بالا