- عضویت
- 2016/07/11
- ارسالی ها
- 4,853
- امتیاز واکنش
- 14,480
- امتیاز
- 791
نقش شوروی در شکست آلمان نازی در هفتاد سال پیش، یکی از باشکوهترین نقاط عطف تاریخ این ملت محسوب میشود. این داستان اما، روی دیگری هم دارد، و آن هم تجـ*ـاوز گستردۀ سربازان شوروی به زنان آلمانی در آخرین روزهای جنگ است.
در پارک ترپتاور، در حاشیۀ برلین، غروب در حال فرارسیدن است و نگاه من به مجسمهای با پیشزمینۀ آسمان یاسی رنگِ آن موقع روز است. این مجسمۀ دوازده متری، یک سرباز شوروی را به تصویر کشیده که در یک دستش شمشیر است و در دست دیگرش یک دختر کوچک آلمانی و همزمان علامت صلیب شکستۀ نازیها را زیر پا له میکند.
اینجا، آخرین ایستگاهِ پنج هزار از هشتاد هزار سرباز شوروی است که در نبرد برای تصرف برلین که از 16 آوریل تا دوم مه 1945 جریان داشت، جان خود را از دست دادند.
عظمت این مجسمه، بناست نمایانگر وسعت ایثار باشد. اگر رنج بالا رفتن از تعداد زیادی پله را به جان بخرید، میتوانید به پایۀ مجسمه نگاهی بیاندازید که همچون یک معبد نورپردازی شده است. در آنجا نوشتهای با این مضمون که ملت شوروی، تمدن اروپا را از دست فاشیسم نجات دادند، نظرم را جلب میکند.
اما کسانی هستند که به این بنای یادبود، لقب "یادبود متجاوز گمنام" دادهاند.
سربازان استالین در مسیر رسیدن به پایتخت آلمان، زنان بیشماری را مورد تجـ*ـاوز قرار دادند. پرداختن به این موضوع اگرچه پس از جنگ به ندرت در آلمان غربی و شرقی انجام میشد، تا همین امروز هم در روسیه یک تابو است.
رسانههای روسیه مرتباً مسئلۀ تجاوزها را رد میکنند و آن را یک افسانۀ غربی میخوانند. هرچند که یکی از منابع بسیاری که داستان را روایت کردهاند، خاطراتی است که یک افسر جوان شوری از آن زمان نگاشته است.
ولادیمیر گلفاند، ستوان جوانی یهودی از اهالی مرکز اوکراین بود که با وجود آنکه ارتش شوروی به دلایل امنیتی خاطرهنویسی را ممنوع کرده بود، با شجاعتی مثال زدنی خاطراتش را سال 1941 مینوشت.
ولادیمیر گلفاند
در فوریۀ 1945، گلفاند در نزدیکی سد رودخانۀ اودر مستقر شد تا برای حملۀ نهایی به برلین آماده شوند. او شرح میدهد که چگونه رفقایش یک گردان از زنان مبارز را محاصره و مجبور به تسلیم کردهاند.
او نوشته است: "زنان آلمانی اسیر شده گفتند که انتقام خون شوهران مردۀشان میگیرند. آنها باید بدون اغماض نابود شوند. سربازان ما پیشنهاد کردند که در آلت تناسلیشان چاقو فرو کنیم، اما اگر دست من باشد، فقط اعدامشان میکنم."
این تازه شروع ماجرا است.
یکی از بیپردهترین نوشتهها در خاطرات گلفاند در تاریخ 25 آوریل، یعنی زمانی که به برلین رسیده بود، نوشته شده است. گلفاند سوار بر دوچرخه در کنارۀ رودخانۀ "اسپری" مشغول دوچرخه سواری بود (این اولین باری بود که سوار دوچرخه میشد) که به گروهی زنان آلمانیِ چمدان و بقچه به دست میرسد.
او به آلمانی دست و پا شکسته، از آنها پرسید که کجا میروند و چرا خانههایشان را ترک کردهاند.
او نوشته است: "آن با چهرههای هراسان به من گفتند که در اولین شب ورود ارتش سرخ به برلین چه بلایی بر سرشان آمده است. دخترک زیبای آلمانی گفت: "به من تجـ*ـاوز کردند. تمام شب. آنها پیر بودند و بدن بعضیهایشان پر از زگیل بود، همۀشان به من تجـ*ـاوز کردند، بیشتر از 20 نفر." و سپس به گریه افتاد."
"مادر بیچارهاش گفت: "آنها به دخترم جلوی چشمهایم تجـ*ـاوز کردند. آنها ممکن است دوباره برگردند و به او تجـ*ـاوز کنند." این فکر همه را میترساند."
دختر ناگهان به بغـ*ـل من پرید و گفت: "اینجا بمان! میتوانی هر کار دلت خواست با من بکنی، اما فقط خودت."
گلفاند وقتی که به همراه ارتش سرخ به سمت آلمان پیش میرفتند، رفته رفته از جنایات و تجاوزهایی که سربازان نازی انجام داده بودند، مطلع شده بود.
ویتالی، پسر او میگوید: "او از خیلی از دهکدههایی که نازیها همۀ سکنههایشان، حتی بچههای کوچک، را کشته بودند عبور کرده بود. و او شواهدی از تجـ*ـاوز نازیها به زنان دیده بود."
ماشین جنگی آلمان مدعی بود که سربازانش ارتشی از آریاییهای منظم هستند که هرگز با نژادهای فرودست ارتباط جنـ*ـسی برقرار نمیکنند.
اولگ بودنیتسکی، یک تاریخدان در مدرسۀ عالی اقتصاد مسکو، میگوید که این ممنوعیت نادیده گرفته میشد. در حقیقت فرماندهان نازی آنقدر نگران شیوع بیماریهای جنـ*ـسی در میان سربازان بودند که یک سری بـدکـارهخانههای نظامی را در گسترۀ مناطق تحت اشغالشان برپا نمودند.
یافتن شواهدی مستقیم از رفتار سربازان آلمانی با زنان روس بسیار دشوار است، چرا که بسیاری از قربانیان جان سالم به در نبردند، اما در موزۀ آلمان-روسیه، واقع در برلین، یورگ مور (مدیر موزه) عکسی را که در کریمه گرفته شده و در آلبوم شخصی یکی از سربازان آلمانی بوده است را به من نشان میدهد. عکس جنازۀ زنی است که روی زمین دراز شده است.
او میگوید: "به نظر میرسد که او به خاطر تجـ*ـاوز یا بعد از آن کشته شده باشد. دامن او بالا داده شده و دستهایش جلوی صورتش است."
"این عکس شوکهکنندهای است. ما در موزه بحث کردیم که آیا باید این عکس را به نمایش بگذاریم یا نه. اما این جنگ است، این خشونت جنـ*ـسی است که طبق سیاست آلمان در شوروی اجرا شده است. ما جنگ را نشان میدهیم. ما راجع به جنگ صحبت نمیکنیم، آن را نشان میدهیم."
همزمان که ارتش سرخ به سوی آنچه که رسانههای شوروی "لانۀ دیو فاشیست" میخواندند پیش میرفت، پوسترهای نظامیای منتشر میشد که سربازان را تشویق میکرد خشمشان را نشان دهند. "سرباز! تو الان در خاک آلمان هستی، وقت انتقام فرارسیده است."
در پارک ترپتاور، در حاشیۀ برلین، غروب در حال فرارسیدن است و نگاه من به مجسمهای با پیشزمینۀ آسمان یاسی رنگِ آن موقع روز است. این مجسمۀ دوازده متری، یک سرباز شوروی را به تصویر کشیده که در یک دستش شمشیر است و در دست دیگرش یک دختر کوچک آلمانی و همزمان علامت صلیب شکستۀ نازیها را زیر پا له میکند.
اینجا، آخرین ایستگاهِ پنج هزار از هشتاد هزار سرباز شوروی است که در نبرد برای تصرف برلین که از 16 آوریل تا دوم مه 1945 جریان داشت، جان خود را از دست دادند.
عظمت این مجسمه، بناست نمایانگر وسعت ایثار باشد. اگر رنج بالا رفتن از تعداد زیادی پله را به جان بخرید، میتوانید به پایۀ مجسمه نگاهی بیاندازید که همچون یک معبد نورپردازی شده است. در آنجا نوشتهای با این مضمون که ملت شوروی، تمدن اروپا را از دست فاشیسم نجات دادند، نظرم را جلب میکند.
اما کسانی هستند که به این بنای یادبود، لقب "یادبود متجاوز گمنام" دادهاند.
سربازان استالین در مسیر رسیدن به پایتخت آلمان، زنان بیشماری را مورد تجـ*ـاوز قرار دادند. پرداختن به این موضوع اگرچه پس از جنگ به ندرت در آلمان غربی و شرقی انجام میشد، تا همین امروز هم در روسیه یک تابو است.
رسانههای روسیه مرتباً مسئلۀ تجاوزها را رد میکنند و آن را یک افسانۀ غربی میخوانند. هرچند که یکی از منابع بسیاری که داستان را روایت کردهاند، خاطراتی است که یک افسر جوان شوری از آن زمان نگاشته است.
ولادیمیر گلفاند، ستوان جوانی یهودی از اهالی مرکز اوکراین بود که با وجود آنکه ارتش شوروی به دلایل امنیتی خاطرهنویسی را ممنوع کرده بود، با شجاعتی مثال زدنی خاطراتش را سال 1941 مینوشت.
ولادیمیر گلفاند
در فوریۀ 1945، گلفاند در نزدیکی سد رودخانۀ اودر مستقر شد تا برای حملۀ نهایی به برلین آماده شوند. او شرح میدهد که چگونه رفقایش یک گردان از زنان مبارز را محاصره و مجبور به تسلیم کردهاند.
او نوشته است: "زنان آلمانی اسیر شده گفتند که انتقام خون شوهران مردۀشان میگیرند. آنها باید بدون اغماض نابود شوند. سربازان ما پیشنهاد کردند که در آلت تناسلیشان چاقو فرو کنیم، اما اگر دست من باشد، فقط اعدامشان میکنم."
این تازه شروع ماجرا است.
یکی از بیپردهترین نوشتهها در خاطرات گلفاند در تاریخ 25 آوریل، یعنی زمانی که به برلین رسیده بود، نوشته شده است. گلفاند سوار بر دوچرخه در کنارۀ رودخانۀ "اسپری" مشغول دوچرخه سواری بود (این اولین باری بود که سوار دوچرخه میشد) که به گروهی زنان آلمانیِ چمدان و بقچه به دست میرسد.
او به آلمانی دست و پا شکسته، از آنها پرسید که کجا میروند و چرا خانههایشان را ترک کردهاند.
او نوشته است: "آن با چهرههای هراسان به من گفتند که در اولین شب ورود ارتش سرخ به برلین چه بلایی بر سرشان آمده است. دخترک زیبای آلمانی گفت: "به من تجـ*ـاوز کردند. تمام شب. آنها پیر بودند و بدن بعضیهایشان پر از زگیل بود، همۀشان به من تجـ*ـاوز کردند، بیشتر از 20 نفر." و سپس به گریه افتاد."
"مادر بیچارهاش گفت: "آنها به دخترم جلوی چشمهایم تجـ*ـاوز کردند. آنها ممکن است دوباره برگردند و به او تجـ*ـاوز کنند." این فکر همه را میترساند."
دختر ناگهان به بغـ*ـل من پرید و گفت: "اینجا بمان! میتوانی هر کار دلت خواست با من بکنی، اما فقط خودت."
گلفاند وقتی که به همراه ارتش سرخ به سمت آلمان پیش میرفتند، رفته رفته از جنایات و تجاوزهایی که سربازان نازی انجام داده بودند، مطلع شده بود.
ویتالی، پسر او میگوید: "او از خیلی از دهکدههایی که نازیها همۀ سکنههایشان، حتی بچههای کوچک، را کشته بودند عبور کرده بود. و او شواهدی از تجـ*ـاوز نازیها به زنان دیده بود."
ماشین جنگی آلمان مدعی بود که سربازانش ارتشی از آریاییهای منظم هستند که هرگز با نژادهای فرودست ارتباط جنـ*ـسی برقرار نمیکنند.
اولگ بودنیتسکی، یک تاریخدان در مدرسۀ عالی اقتصاد مسکو، میگوید که این ممنوعیت نادیده گرفته میشد. در حقیقت فرماندهان نازی آنقدر نگران شیوع بیماریهای جنـ*ـسی در میان سربازان بودند که یک سری بـدکـارهخانههای نظامی را در گسترۀ مناطق تحت اشغالشان برپا نمودند.
یافتن شواهدی مستقیم از رفتار سربازان آلمانی با زنان روس بسیار دشوار است، چرا که بسیاری از قربانیان جان سالم به در نبردند، اما در موزۀ آلمان-روسیه، واقع در برلین، یورگ مور (مدیر موزه) عکسی را که در کریمه گرفته شده و در آلبوم شخصی یکی از سربازان آلمانی بوده است را به من نشان میدهد. عکس جنازۀ زنی است که روی زمین دراز شده است.
او میگوید: "به نظر میرسد که او به خاطر تجـ*ـاوز یا بعد از آن کشته شده باشد. دامن او بالا داده شده و دستهایش جلوی صورتش است."
"این عکس شوکهکنندهای است. ما در موزه بحث کردیم که آیا باید این عکس را به نمایش بگذاریم یا نه. اما این جنگ است، این خشونت جنـ*ـسی است که طبق سیاست آلمان در شوروی اجرا شده است. ما جنگ را نشان میدهیم. ما راجع به جنگ صحبت نمیکنیم، آن را نشان میدهیم."
همزمان که ارتش سرخ به سوی آنچه که رسانههای شوروی "لانۀ دیو فاشیست" میخواندند پیش میرفت، پوسترهای نظامیای منتشر میشد که سربازان را تشویق میکرد خشمشان را نشان دهند. "سرباز! تو الان در خاک آلمان هستی، وقت انتقام فرارسیده است."