بچه بودم یه داستان نوشتم راجع به شاهزاده ای که بعد از نابودی دنیا از یه ازدواج زوری برای احیا زمین از بین رفته به وجود میاد و میتونه فضا و زمان و جهان های موازی رو کنترل کنه هرچند خیلی کارش سخته ولی خیلی باحاله یا رمان الانم که صورتک دورو هست رایلا رو خیلی خوشم میاد
دوست داشتم یه طوری میشد که تک تکِ کسایی که دوسشون دارم رو برایِ همیشه و ابـد ، زنده ، جوان و پیش خودم نگه دارم...
اصلا میخواستم خون آشام باشم تا به همشون ( عزیزام ) عمر جاودان رو هدیه کنم!