- عضویت
- 2019/08/24
- ارسالی ها
- 4,490
- امتیاز واکنش
- 10,641
- امتیاز
- 921
-مادرت به نوعی به گسترش نژاد دورگه ها مشکوک شده بود، اما شنیدن این حرف از زبان تو... باعث لرزم می شود.
درست زمانی که به او رسیدیم ایستادم.
-مارا…پادشاه زمستانی... او بود که مادرم را کشت.
نگاهش غمگین شد.
-میدانم.
اخمی روی صورتم کشیدم.
-پس چرا به من نگفتی؟
با دستبند طلایی اش دستش را دراز کرد و دستم را گرفت.
-زیرا انتقام قلب های پاکتر از تو را نابود کرده.
اگر پادشاه زمستان مرا می کشت، حق با من است، مادرم برای انتقام به دنبال او می رفت. مگر نه؟ پس چرا نباید او را از بین ببرم؟
با فرض اینکه به اندازه کافی قدرتمند بودم، که نبودم.
اخم کردم.
-بالهای او... مثل آتش دود میکنند، اما او یخ میاندازد. من هرگز چنین چیزی ندیده ام.
او سرش را تکان داد.
-او پسر ملکه اصلی تابستان و پادشاه زمستان است. او هم قدرت آتش و هم قدرت یخ را دارد. او از هر پری ای که من تا به حال می شناسم مسن تر است.
این باعث شد که من لرز کنم. او می توانست ما را به راحتی بکشد... چرا این کار را نکرد؟ شاید او به یک جوینده نیاز دارد. این فکر باعث شد که وحشت به وجودم رخنه کند.
با این حرف، او در اتاقش را باز کرد و ما روی صندلی هایمان نشستیم. ذهنم بیش از حد در حال پردازش بود.
درست زمانی که به او رسیدیم ایستادم.
-مارا…پادشاه زمستانی... او بود که مادرم را کشت.
نگاهش غمگین شد.
-میدانم.
اخمی روی صورتم کشیدم.
-پس چرا به من نگفتی؟
با دستبند طلایی اش دستش را دراز کرد و دستم را گرفت.
-زیرا انتقام قلب های پاکتر از تو را نابود کرده.
اگر پادشاه زمستان مرا می کشت، حق با من است، مادرم برای انتقام به دنبال او می رفت. مگر نه؟ پس چرا نباید او را از بین ببرم؟
با فرض اینکه به اندازه کافی قدرتمند بودم، که نبودم.
اخم کردم.
-بالهای او... مثل آتش دود میکنند، اما او یخ میاندازد. من هرگز چنین چیزی ندیده ام.
او سرش را تکان داد.
-او پسر ملکه اصلی تابستان و پادشاه زمستان است. او هم قدرت آتش و هم قدرت یخ را دارد. او از هر پری ای که من تا به حال می شناسم مسن تر است.
این باعث شد که من لرز کنم. او می توانست ما را به راحتی بکشد... چرا این کار را نکرد؟ شاید او به یک جوینده نیاز دارد. این فکر باعث شد که وحشت به وجودم رخنه کند.
با این حرف، او در اتاقش را باز کرد و ما روی صندلی هایمان نشستیم. ذهنم بیش از حد در حال پردازش بود.