دلنوشته کاربران تویی که نیست|sunshine01 کاربر انجمن نگاه دانلود

[Sima_ch]

سلام این دومین مجموعه ی دلنوشته های منه که این مجموعه متفاوت ترین اثر من خواهد بود
مخاطب دلنوشته های من د‌ر این مجموعه یک شخصیت خیالیه که تو خطابش می کنم شخصیتی که در درون اکثر ما پنهان شده و شاید هیچوقت نتونستیم اون احساسات ناشناخته ی اعماق دلمونو بفهمیم
تویی که نیست یعنی حسی که توی قلب موند اما شناخته نشد و همیشه گنگ موند تو استعاره از او داره اویی که برای هر کس یک معنی رو میده
امیدوارم با خوندن نوشته هام بتونین تویی که نیست و‌ در درونتون حبس شد رو پیدا کنین
تو در درون احساسات ما نهفته شده است اما نیست

 

[Sima_ch]

من، منی دیگر می شوم تا تو منی چون من را بپذیری
من، من بودنم را تغییر می دهم تا من تو شوم.
تو‌ جانم!
این من من شده ات را بخواه که فقط برای تو این من، من می شود.

 

[Sima_ch]

حست می کنم؛ اما نمی کنم.
می شناسمت؛ اما نمی شناسمت.
دل تمنای تو را دارد؛ اما ندارد.
می بینی؟
من آخر در تناقض احساساتم خواهم مرد.
توی عزیزم!
احساسات ناشناخته ام را آتش بزن و به دیار باقی بفرست.
این احساسات نیمه و مجهول به درد من نمی خورند.

 

[Sima_ch]

یک من خالی که فایده ای ندارد من بی تو یعنی توی بی من.
من بی تو را نمی خواهم اما عاشق توی بی من هستم.
توی بی من یعنی تویی که مرا می خواهی؛ اما نداری آه که خواستن تو به نداشتنت می ارزد.
تو جانم!
نگران نباش تو اگر مرا بخواهی بی من نخواهی ماند آخر مگر من می توانم تو را رها کنم؟
توی دوست داشتنی!
من دو انتخاب دارم یا تو یا من.

 

[Sima_ch]

قلبم بوی عشق می دهد اما خبری از معشوق نیست.
چشمانم در جدال نبودن هایت جامه ی سرخ بر تن کرده اند و تنم در میان تاراج بی رحمانه ی نیستی ات نحیف و نحیف تر می شود.
این ها یعنی عشق؛ اما تو را در قلبم نمی یابم. کاش زودتر نمایان شوی و پرده از رخت بگشایی.

 

[Sima_ch]

تو جان بی ما چه می کنی؟
نکند دلت هوای دلداده ی دیگری را کند؟نکند قلبت به قلبش گره بخورد؟
آخر من هنوز چشم انتظار قدم هایت هستم در خانه ی دلم برای تو همیشه باز است.

 

[Sima_ch]

خودت را نشان بده و‌مرا از بند بلاتکلیفی رها کن.
توی من!
تو فقط توی من هستی و او نمی تواند تو را تو خطاب کند.
توی من بمان.
دل در به درم تنها به تویی چون تو خوش است.

 

[Sima_ch]

به گمانم بهار فصل عاشقیست پاییز بیشتر بوی هجران می دهد
تو جانم
در فصل عاشقی هستیم اما عاشقی نمی کنیم
زیر باران می رویم اما بدون یار و با یار دیگری قدم بر خیسی های غم زده می نهیم
تو جانم
بوی باران که می آید چشمان من هم بارانی می شود تو را می خواهند و همچون کودکی لجباز پا بر زمین کوفته اما تو را نمی یابند و این تلخ ترین تراژدی دنیاست
می خواهم او را از فرهنگ لغت خط بزنم و فقط تو باشی و من
و من عاشق این ما شدن هستم.

 

[Sima_ch]

هیچکس تو نمی شود آخر تو تنها توی دوست داشتنی دل ها هستی
تو جانم
لحظه ای چشمانت را بگشا و دل بیتابم را ببین
صدای فریادهایش را بشنو
با هر تپش نامت را فغان می کند: تو...تو...تو...تو.

 

[Sima_ch]

تو مرا بهتر از من می شناسی و من تو را بدتر از تو.
پارادوکس همیشه بد نیست گاهی می شود در اوج تفاوت به تفاهم رسید و من چقدر دیوانه وار عاشق این پارادوکس های منتهی به تو هستم.