تو آن قدر بزرگی که باید خالی ات کنم وگرنه پر می شوم و این مملوی تو شدن تو را نابود می کند آخر قلب من گنجایش تمام تو را ندارد تو در یک لحظه متلاشی خواهی شد فنایی تو یعنی نیستی من.
یک من خالی که فایده ای ندارد من بی تو یعنی توی بی من من بی تو را نمی خواهم ارزشی ندارد اما عاشق توی بی من هستم توی بی من یعنی تویی که مرا می خواهی اما نداری آه که خواستن تو به نداشتنت می ارزد. اما تو جانم نگران نباش تو اگر مرا بخواهی بی من نخواهی ماند آخر مگر من می توانم تو را رها کنم؟ توی دوست داشتنی من دو انتخاب دارم: یا تو یا من.
تو را می خواهم همانطور که حوا آدم را طلبید تو را می خواهم همانطور که عشق درد را به آغـ*ـوش کشید تو را میخواهم همانند آهویی که دل در گروی شیر نهاد و در نهایت خوراک یارش شد تو را می خواهم با تمام کم و کاستی هایت با تمام زخم هایی که بر جانم زدی تو را همانگونه که هستی می خواهم بدون هیچ قید و شرطی تو جانم کاش بیایی و سال جدید را با هم نو کنیم من امسال هفت سین نچیدم بلکه میخواهم یک تو را بر سر سفره بگذارم و آرزوهایم را بر لب برانم آرزوهایی که چیزی جز تو نخواهند بود پس برگرد..
سرت را بیاور جلو میخواهم یک رازی را در گوش ات بگویم نمیخواهم دیگران با خبر شوند هیس.. نباید دنیا را خبردار کنی توی من.. یادت نرود که این آدم گاهی آن قدر حسود می شود که نمی تواند علاقه ی کسی را که دوست دارد نسبت به دیگران تاب بیاورد اما می داند اشتباه و احمقانه است پس ساکت می ماند تمنا می کنم قلبم را با رفتارت نلرزان کمی مهربان تر باور کن به جایی بر نخواهد خورد