فرهنگ جامعه و فرهنگ

>YEGANEH<

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/13
ارسالی ها
10,634
امتیاز واکنش
74,019
امتیاز
1,171
محل سکونت
Clime of love
جامعه ي سالم



ساختمان يك جامعه ي سالم چگونه است؟
جامعه اي سالم است كه در آن هيچ انساني وسيله اي براي تحقق سازمان يافته ي مقاصد نابارورانه ي ديگران نبوده و نتيجه ي كوشش هر فرد نتيجه انتخاب آگاهانه ي خود او باشد. فعاليت هاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي اين جامعه در سمت و سوي رشد و پرورش انسان صرف شود. در جامعه ي سالم اعمال افراد و سازمان هاي اجتماعي بنابر همين شاخص باروري جهت گيري مي شوند. جامعه سالم مسؤليت مشترك و همبستگي ميان انسان ها را افزايش داده و آنان را به سوي برقراري رابـ ـطه اي بر پايه ي عشق و محبت و همدلي سازمان يافته سوق مي دهد، تنها در چنين جامعه اي است كه خود هاي پنهان به شكوفايي و بهره وري رسيده و انسان امكان إبراز نيازهاي دروني خود را در قالب هنر و ديگر آئين هاي جمعي و مشترك مي يابند.
 
  • لایک
واکنش ها: Diba
  • پیشنهادات
  • >YEGANEH<

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/13
    ارسالی ها
    10,634
    امتیاز واکنش
    74,019
    امتیاز
    1,171
    محل سکونت
    Clime of love
    باوري عاشقانه تنها شرط ساخت جامعه ي سالم است، كه مي تواند بر پايه ي شكستن تمركز قدرت و ثروت و يگانگي با جهان هستي هموار شود.
    انسان در جامعه ي بيگانه وقتي داراي منزلتي ارزشمند است كه بيشتر داشته باشد، بيشتر مصرف كند، بيشتر بخرد، بيشتر مال و مقام و سمت و مدرك و سند كسب و جمع كند، در صورتي كه گوهر طبيعي آدم با عشق، عاطفه، و مسؤليت آميخته شده است.
    انسان با عشق به خود، به همنوع خود، به طبيعت، يا به خدا و يگانگي با آنها انسان شد، و توانست تكامل پيدا كند.
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    >YEGANEH<

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/13
    ارسالی ها
    10,634
    امتیاز واکنش
    74,019
    امتیاز
    1,171
    محل سکونت
    Clime of love
    از خود بيگانگي يعني چي؟



    قسمت اول:

    در لغت "Alienation" یعنی جدائی چیزی از چیز دیگر. در اصطلاح "از خود بیگانگی" عبارت است از: چیزی که انسان آن را خلق کرده یا جزء خصایص انسان است به طریقی از او دور شود، در این حالت با موقعیتی روبرو هستیم که آن را میتوان بیگانگی نامید. به‌عبارت دیگر؛ از هم گسیختگی بستگی‌های متقابل طبیعی میان مردم و نیز بین مردم و آنچه که تولید میکنند. این مفهوم جایگاه اساسی در نظریه کارل مارکس دارد، در تئوری مارکس "از خود بیگانگی" برای این رخ میدهد که سرمایهداری نظام طبقاتی دوگانهای را به ارمغان آورده که در آن، شماری از سرمایهداران مالکیت فراگرد تولید، فرآوردههای تولیدی و زمان کار کسانی را که برای آن‌ها کار میکنند، به‌دست دارند. در جامعه سرمایهداری، انسان‌ها به‌جای آنکه به‌گونه طبیعی برای خودشان تولید کنند، به‌صورت غیرطبیعی برای گروه کوچکی از سرمایهداران تولید میکنند بنابراین از خود بیگانگی فرایندی است که به‌واسطه آن اعضای طبقه کارگر خود را چیزی بیش از کالایی در مجموعه کلی اشیاء نمیبینند.
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    >YEGANEH<

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/13
    ارسالی ها
    10,634
    امتیاز واکنش
    74,019
    امتیاز
    1,171
    محل سکونت
    Clime of love
    تاریخچه از خودبیگانگی
    اندیشههای ژاک روسو (Jean Jacques Rousseau: 1712-1778) در رسالهای درباره نابرابری، نخستین سرچشمه مفهوم از خود بیگانگی میباشد. تصویر زندهای که او از خوبی طبیعی انسان و فاسد شدنش توسط جامعه به تصویر کشیده است، تأکید او بر برابریای که طبیعت در میان انسانها برقرار کرده است و آن نابرابریای که انسانها ایجاد کردهاند و وحشتی که او از تأثیر تباهکننده جامعه بر طبیعت بشری داشت، همگی اینها در مورد وضع نابه‌سامان انسان باعث برانگیختن نظرهای انتقادی شده بود.
    کارل مارکس (Karl Heinrich Marx: 1818-1883)، نیز نخستین‌بار در خلال مطالعاتش در مورد آراء هگل به این عقیده برخورد کرده بود. به‌طور خاص، مارکس تحت تأثیر نقد فوئرباخ از عقاید دینی هگل قرار گرفته بود. به نظر فوئرباخ، دین خصایص و قدرت‌های ویژهای مانند بخشندگی و ترحم و دانش و قدرت خلق کردن را به موجودی برتر، یعنی خدا نسبت میدهد. در حقیقت، فوئرباخ معتقد بود که این خصلت‌ها کمال خصایص و قدرت‌های خود انسان است، خصایصی که از انسان جدا شده و از او بیگانه شده و به خدایی افسانهای نسبت داده شده است. به نظر مارکس فرآیند بیگانگی مشابهی در قلمرو کار انسان در نظام سرمایهداری به وقوع میپیوندد.
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    >YEGANEH<

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/13
    ارسالی ها
    10,634
    امتیاز واکنش
    74,019
    امتیاز
    1,171
    محل سکونت
    Clime of love
    مفهوم از خود بیگانگی در اندیشه مارکس
    مارکس تاریخ نوع بشر را جنبهای دوگانه میداند، یعنی از یک‌سو، تاریخ، نظارت انسان بر طبیعت است و از سوی دیگر، تاریخ، از خود بیگانگی هرچه بیشتر انسان است؛ در نتیجه از خود بیگانگی به وضعی اطلاق میشود که در آن، انسانها تحت چیرگی نیروهای خودآفریدهشان قرار میگیرند و این نیروها به‌عنوان قدرتهای بیگانه در برابرشان میایستند. این مفهوم در کانون نوشتههای نخستین مارکس، جای دارد و در نوشتههای بعدیاش نیز البته دیگر نه به‌عنوان یک قضیه فلسفی بلکه به‌عنوان یک پدیده اجتماعی، همچنان جای مهمی را به‌خود اختصاص میدهد. به عقیده مارکس، همه نهادهای عمده جامعه سرمایهداری، از دین و دولت گرفته تا اقتصاد سیـاس*ـی، دچار از خود بیگانگی‌اند. این جنبههای از خود بیگانگی، وابسته به یکدیگرند
    مارکس فرایند از خود بیگانگی را این‌گونه توضیح میدهد: هرچه کارگر ثروت بیشتری تولید میکند و محصولاتش از لحاظ قدرت و مقدار بیشتر میشود، فقیرتر میگردد
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    >YEGANEH<

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/13
    ارسالی ها
    10,634
    امتیاز واکنش
    74,019
    امتیاز
    1,171
    محل سکونت
    Clime of love
    هرچه کارگر کالای بیشتری میآفریند، خود به کالای ارزانتری تبدیل میشود. به این معنا که محصول کار، در مقابل کارگر به‌عنوان چیزی بیگانه و قدرتی مستقل از تولیدکننده قد علم میکند. محصول کار، کاری است که در شیئی تجسم یافته، یعنی به مادهای تبدیل شده است. این، نتیجۀ "عینیت یافتن کار" است. عینیت یافتن، به‌صورت از دست دادن شیء، بندگی در برابر آن و تصاحب محصول به شکل جدایی یا بیگانگی با محصول پدیدار میگردد عینیت یافتن به‌عنوان از دست دادن شیء تا آن حد است که از کارگر اشیایی ربوده میشود که نه‌تنها برای زندگی‌اش بلکه برای کارش ضروری است. در حقیقت خود کار به شیء تبدیل میشود که کارگر تنها با تلاش و یا وقفههای بسیار نامنظم میتواند آن را به‌دست آورد. تصاحب شیء به شکل بیگانگی با آن، تا آن حد است که کارگر هرچه بیشتر اشیا تولید میکند، کمتر صاحب آن میشود و بیشتر زیر نفوذ محصول خود یعنی سرمایه قرار میگیرد. تمام این پیامدها از این واقعیت ریشه میگیرد که رابـ ـطه کارگر با محصول کار خویش، رابـ ـطه با شیء بیگانه است، بر اساس این پیش‌فرض، هرچه کارگر از خود بیشتر در کار مایه گذارد، جهان بیگانه اشیایی که میآفریند بر خودش و ضد خودش قدرتمندتر می‌گردد، و زندگی درونیاش تهیتر می‌گردد و اشیای کمتری از آنِ او میشوند
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    >YEGANEH<

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/13
    ارسالی ها
    10,634
    امتیاز واکنش
    74,019
    امتیاز
    1,171
    محل سکونت
    Clime of love
    قسمت دوم:
    به نظر ماركس جامعه ي سرمايه داري به دليل ماهيت ساختاري اش، چهار شكل كلي از بيگانگي رادر کارگران ایجاد میکند، که همه آن‌ها در قلمرو کار میتوانند یافت شوند:
    1) بیگانگی از محصول کار؛ کارگران از کالاهایی که تولید میکنند بیگانه میشوند. محصول کار کارگران، نه به خودشان، که به سرمایهداران تعلق دارند و ایشان هرکاری بخواهند با آن‌ها میکنند. یعنی سرمایهداران برای دستیابی به سود، این محصولات را به فروش میرسانند. کالایی که کارگران تولید میکنند از آنان بیگانه میشود. آنان محصول تولیدی‌شان را دریافت نمیکنند، بلکه در عوض دستمزد میگیرند.

    2) بیگانگی از فرایند تولید؛ کارگران در نظام سرمایهداری از فرایند تولید بیگانهاند. آنان فعالانه در تولید شرکت نمیکنند. به‌عبارت دیگر، آنان برای رفع نیازهای خود کار نمیکنند، بلکه برای سرمایهدار کار میکنند. از این‌رو کار یکنواخت و ملالآور کارگران، که آنان را ارضـ*ـا نمیکند و جز خستگی نتیجهای برایشان به همراه نمیآورد، از عوامل بیگانگی آنان استکار برای کارگر امر بیرونی میشود، یعنی جرئی از طبیعت او به‌شمار نمیآید؛ در نتیجه او خود را با کار راضی نمیبیند، بلکه خود را نفی میکند. کار برای او اجباری است، فقط ابزاری برای تأمین نیازهای دیگر است.
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    >YEGANEH<

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/13
    ارسالی ها
    10,634
    امتیاز واکنش
    74,019
    امتیاز
    1,171
    محل سکونت
    Clime of love
    3) بیگانگی از خود؛ از آنجا که کارگران از فعالیت تولیدی و از کالای تولیدشده بیگانه میشوند، از خود نیز بیگانه میشوند. کارگران به‌دلیل تخصصی شدن کارها نمیتوانند مهارتهای خود را به‌طور کامل افزایش دهند. نتیجه این امر تودهای از کارگران از خود بیگانه است، چرا که افراد منفرد، امکان اظهار کامل نظراتشان را ندارند وجود نوعی آدمی، ویژگی معنوی او را، به وجودی بیگانه و به ابزاری در خدمت حیات فردیاش تبدیل میسازد و بدینسان آدمی را از کالبد خود و نیز از طبیعت خارجی و ذات معنوی او یعنی وجود انسانیاش بیگانه میسازد

    4) بیگانگی از دیگران؛ کارگران در نهایت، از همکاران خود و اجتماع بشری، یعنی از نوع انسان، نیز بیگانه میشوند. فرض مارکس این بود که انسان اساساً برای دستیابی به آنچه که در طبیعت برای بقایش لازم است، خواهان و محتاج همکاری با دیگران است، در نظام سرمایهداری، این همکاری مختل میشود و در واقع، کارگران خود را جدا از دیگران، یا بدتر از آن، در رقابت با یکدیگر میبینند. انزوا و رقابت در کارگران، در نظام سرمایهداری موجب میشود آنان از سایر کارگران بیگانه شوند کار بیگانه شده، با بیگانه ساختن آدمی از طبیعت و از خود یعنی از کارکردهای عملی و فعالیت حیاتیاش،نوع انسان را از آدمی بیگانه میسازد.[
    به‌طور خلاصه مارکس معتقد بود اقتصاد سیـاس*ـی با نادیده گرفتن رابـ ـطه مستقیم میان کارگر و محصولاتش، بیگانگی ذاتی در سرشت کار را پنهان میکند نظام سرمایهداری بشر را از بالفعل کردن تمام قابلیتهای بالقوه خود و جامعه را از اعضایش بیگانه میسازد. در این میان کمونیسم، نظامی است که پیوند غریزی انسان‌ها با یکدیگر را، که نظام سرمایهداری آن را از میان برداشته است، مجدداً برقرار میکند.
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    >YEGANEH<

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/13
    ارسالی ها
    10,634
    امتیاز واکنش
    74,019
    امتیاز
    1,171
    محل سکونت
    Clime of love
    جامعه مدنی،‌ مجموعه‌ متشكل از افرادی است كه با اراده و انتخاب خود و مستقل از دولت، گروه‌ها و انجمن‌هایی را تشكیل می‌دهند و هدف از تأسیس این گروه‌ها، پیشبرد منافع و علایق و سلایق اعضاست
    در مورد اینكه پیشینه جامعه مدنی چه بوده، این واژه اولین‌بار به چه معنایی به‌كار رفته و در طول تاریخ دارای چه تحولاتی بوده است، اختلافات بسیاری وجود دارد. برخی قدمت مفهوم جامعه مدنی را به آغازین‌روزهای تشكیل حكومت در جامعه انسانی كه بنابر قولی از زمان "نوح نبی"، بوده برمی‌گردانند.گروهی دیگر، پیشینه این نوع از جامعه را 3000 هزار سال قبل از میلاد قلمداد كرده‌ و می‌گویند، اولین جوامع در میان جامعه شورایی سومری‌ها در بین‌النهرین با پیدایش اولین پولیس‌ها (دولت‌شهرها)، محقق گردید. بعضی دیگر افلاطون را اولین كسی می‌دانند، كه از جامعه مدنی یاد كرد و مدینه فاضله خود را به آن، نام‌گذاری كرد. گروهی نیز برای ارسطو چنین ابداعی را قائلند. در مقابل این نظریات، گروهی دیگر، جامعه مدنی را محصول دنیای مدرن بعد از سده‌های 12 و 13، دانسته و برآنند كه بین تمدن‌های باستانی (چه شرقی و چه غربی)، اساساً جامعه مدنی سابقه‌ای نداشته است.
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    >YEGANEH<

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/13
    ارسالی ها
    10,634
    امتیاز واکنش
    74,019
    امتیاز
    1,171
    محل سکونت
    Clime of love
    به هرحال تاریخ پیدایش دموكراسی لیبرال یا جامعه مدنی، در كشورهای غربی به درستی معلوم نیست؛ اما سده هیجدهم را می‌توان دوران مهمی در پیدایش دولت‌های دموكراتیك و جامعه مدنی دانست. دیدگاه گیتی‌گرا (Universalist) و لائیك (Secular) در سده هیجدهم كه دوران روشنگری بود، جهانی بودن حقوق بشر را مطرح كرد. حقوق بشر با انقلاب فرانسه به قلمرو مدنیت راه یافت و مفهوم شهروندی (با حقوق و مسؤلیت وابسته به آن)، اهمیت ویژه‌ای پیدا كرد.[4]
    در نیمه دوم سده هیجدهم، تحولی در همانندپنداری جامعه مدنی با دولت، كه تا آن زمان مرسوم بود، به وجود آمد و تلقی جدیدی از جامعه مدنی كه آن را عرصه‌ای مستقل و مجزا از دولت می‌دید، در آثار تام پین، آدام اسمیت (1790-1723)، آدام فرگوسن و جان لاك (۱۷۰۴-۱۶۳۲)، جوانه زد و سرانجام توسط هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱Georg Wilhelm Friedrich Hegel )، فضای مفهومی جدیدی از جامعه مدنی به تفصیل بیان شد.
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    برخی موضوعات مشابه

    بالا