شب ها
به پهلو مي خوابم و پاهايم را در شکم جمع مي کنم
جنين گونه !
با اين اميد که فردا
با طلوع آفتاب متولد مي شوم … اما در عجبم که سالهاست ، بستر
مرا آبستن است !! و مــــــن
گستاخانه نه سقط مي شوم نه متولد …
به پهلو مي خوابم و پاهايم را در شکم جمع مي کنم
جنين گونه !
با اين اميد که فردا
با طلوع آفتاب متولد مي شوم … اما در عجبم که سالهاست ، بستر
مرا آبستن است !! و مــــــن
گستاخانه نه سقط مي شوم نه متولد …