دلنوشته ❄...کافه تنهایی...❄

Fatemeh-123

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/08/02
ارسالی ها
28
امتیاز واکنش
118
امتیاز
121
محل سکونت
گیلان
حالا چرا ؟!





آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ...؟

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا...؟

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی...؟

سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا...؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست...؟

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا...؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم...؟

دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا...؟

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار...؟

اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا...؟

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود...؟

ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا...؟

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا...؟

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند...

در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا...؟

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین...

خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا...؟

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر...

این سفر راه قیامت میروی تنها چرا...؟



استاد شهریار (حیدربابا)
 
  • پیشنهادات
  • Fatemeh-123

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/02
    ارسالی ها
    28
    امتیاز واکنش
    118
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    گیلان
    در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
    کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
    هر کس آزار من زار پسندید ولی
    نپسندید دل زار من آزار کسی
    آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
    هر که چون ماه برافروخت شب تار کسی
    سودش این بس که بهیچش بفروشند چو من
    هر که با قیمت جان بود خریدار کسی
    سود بازار محبت همه آه سرد است
    تا نکوشید پی گرمی بازار کسی
    من به بیداری از این خواب چه سنجم که بود
    بخت خوابیدهٔ کس دولت بیدار کسی
    غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید
    کس مبادا چو من زار گرفتار کسی
    تا شدم خوار تو رشگم به عزیزان آید
    بارالها که عزیزی نشود خوار کسی
    آن که خاطر هـ*ـوس عشق و وفا دارد از او
    به هـ*ـوس هر دو سه روزیست هوادار کسی
    لطف حق یار کسی باد که در دورهٔ ما
    نشود یار کسی تا نشود بار کسی
    گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل
    شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی
    شهریارا سر من زیر پی کاخ ستم
    به که بر سر فتدم سایه دیوار کسی



    شهریار (حیدر بابا)
     

    Fatemeh-123

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/02
    ارسالی ها
    28
    امتیاز واکنش
    118
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    گیلان
    خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد

    خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد

    گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات

    گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد

    ماه درویش نواز از پس قرنی بازم

    مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد

    دل همه کوکبه سازی و شب افروزی شد

    تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد

    وعده وصل ابد دادی و دندان به جگر

    پا فشردم همه تا عمر به پایان آمد

    ایرجا یاد تو شادان که از این بیت تو هم

    چه بسا درد که نزدیک به درمان آمد

    یاد ایام جوانی جگرم خون میکرد

    خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد

    شهریارا دل عشاق به یک سلسله اند

    عشق از این سلسله خود سلسله جنبان آمد



    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
     

    Fatemeh-123

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/02
    ارسالی ها
    28
    امتیاز واکنش
    118
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    گیلان
    ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد

    سیمای شب آغشته به سیماب برآمد

    آویخت چراغ فلک از طارم نیلی

    قندیل مه آویزه محراب برآمد

    دریای فلک دیدم و بس گوهر انجم

    یاد از توام ای گوهر نایاب برآمد

    چون غنچه دل تنگ من آغشته به خون شد

    تا یادم از آن نوگل سیراب برآمد

    ماهم به نظر در دل ابر متلاطم

    چون زورقی افتاده به گرداب برآمد

    از راز فسونکاری شب پرده برافتاد

    هر روز که خورشید جهانتاب برآمد

    دیدم به لب جوی جهان گذران را

    آفاق همه نقش رخ آب برآمد

    در صحبت احباب ز بس روی و ریا بود

    جانم به لب از صحبت احباب برآمد



    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
     

    Fatemeh-123

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/02
    ارسالی ها
    28
    امتیاز واکنش
    118
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    گیلان
    به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا

    که این دو فتنه بهم می زنند دنیا را

    چه شعبده است که در چشمکان آبی تو

    نهفته اند شب ماهتاب دریا را

    تو خود به جامه خوابی و ساقیان صبوح

    به یاد چشم تو گیرند جام صهبا را

    کمند زلف به دوش افکن و به صحرا زن

    که چشم مانده به ره آهوان صحرا را

    به شهر ما چه غزالان که باده پیمایند

    چه جای عشـ*ـوه غزالان بادپیما را

    فریب عشق به دعوی اشگ و آه مخور

    که درد و داغ بود عاشقان شیدا را

    هنوز زین همه نقاش ماه و اختر نیست

    شبیه سازتر از اشگ من ثریا را

    اشاره غزل خواجه با غزاله تست

    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

    به یار ما نتوان یافت شهریارا عیب

    جز این قدر که فراموش می کند ما را

    استاد شهریار
     

    Fatemeh-123

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/02
    ارسالی ها
    28
    امتیاز واکنش
    118
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    گیلان
    زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را

    ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را

    ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد

    زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را

    به دوش از برف بالاپوش خز اربـاب می آید

    که لرزاند تن عـریـان بی برگ و نوایان را

    به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد

    ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را

    طبیب بی مروت کی به بالین فقیر آید

    که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را

    به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر

    که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را

    به هر کس مشکلی بردیم و از کس مشکلی نگشود

    کجا بستند یا رب دست آن مشکل گشایان را

    نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم

    چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را

    به هر فرمان آتش عالمی در خاک و خون غلطید

    خدا ویران گذارد کاخ این فرمانروایان را

    به کام محتکر روزی مردم دیدم وگفتم

    که روزی سفره خواهدشد شکم این اژدهایان را

    به عزت چون نبخشیدی به ذلت می ستانندت

    چرا عاقل نیندیشد هم از آغاز پایان را

    حریفی با تمسخر گفت زاری شهریارا بس

    که میگیرند در شهر و دیار ما گدایان را

    استاد شهریار
     

    Fatemeh-123

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/02
    ارسالی ها
    28
    امتیاز واکنش
    118
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    گیلان
    خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد

    خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد

    گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات

    گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد

    ماه درویش نواز از پس قرنی بازم

    مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد

    دل همه کوکبه سازی و شب افروزی شد

    تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد

    وعده وصل ابد دادی و دندان به جگر

    پا فشردم همه تا عمر به پایان آمد

    ایرجا یاد تو شادان که از این بیت تو هم

    چه بسا درد که نزدیک به درمان آمد

    یاد ایام جوانی جگرم خون میکرد

    خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد

    شهریارا دل عشاق به یک سلسله اند

    عشق از این سلسله خود سلسله جنبان آمد



    شهریار
     

    ஜ ℱαт℮мℯ ஜ

    کاربر ارزشمند تالار خانواده و زندگی
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/17
    ارسالی ها
    3,080
    امتیاز واکنش
    4,193
    امتیاز
    688
    خدایا ! من را در برابر بعضی از دوستانم محافظت کن
    خودم از عهده تمام دشمنانم بر میآیم .
     

    ஜ ℱαт℮мℯ ஜ

    کاربر ارزشمند تالار خانواده و زندگی
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/17
    ارسالی ها
    3,080
    امتیاز واکنش
    4,193
    امتیاز
    688
    با سیگار کشیدن کسى مرد نشد
    ولى
    با نامردى، خیلى ها سیگارى شدن…
     

    F@EZEH

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/18
    ارسالی ها
    2,743
    امتیاز واکنش
    70,134
    امتیاز
    1,115
    محل سکونت
    ραяƨıαп
    همه می گویند:
    هر آن کس زیباست مهربانست
    دریا زیباست
    اما...
    سیلی به صخره ها میزند
     
    بالا