دلنوشته حریر تنهایی

[فاطمه پاشائی]

نامت را بر باد نوشته بودم
تا فراموشم شود
اما ندانستم
گردبادی از
نامت… یادت…
مرا به کام خود کشیده است

 

[فاطمه پاشائی]

در من
کوچه هاییست که با تو…
سفر هاییست که با تو…
روزهایست که باتو…
شبهاییست که با تو…
عاشقانه هاییست که باتو…
نگشته ام
نرفته ام
سر نکرده ام
آرام نیافته ام
نگفته ام
می بینی چقدر با تو کار دارم؟
زودتر بیا!

 

[فاطمه پاشائی]

چندی است زیاد حرف می زنم اما حرف هایم را نمی زنم…

 

[فاطمه پاشائی]

چقدر دلم
هوایت را می کند
حالا که دگر هوایم را نداری….

 

[فاطمه پاشائی]

می دانی
که من
جز با تو
یا هر کس که باشم
باز تنهایم…؟

 

[فاطمه پاشائی]

[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]

از زیـر سنـگ هم کـه شده پـیدایم کـُن
مـدت هاست که تـنهـایی هـای مـرا
دست هـای جـستجوگـری لـمس نکـرده انـد​

[/BCOLOR]

 

[فاطمه پاشائی]

هنوز هم
چشمانم نگاهت را
نگاهم لبانت را
و لبانم لبانت را نشانه میرود
در طلب یک بـ..وسـ..ـه
هنوز هم زیباست انتظار آغوشت را کشیدن
حتی زیباتر از گذشته

 

[فاطمه پاشائی]

حوالیِ خاکستری رویاهایم نخواب؛
رنگ می گیرد تنهایی ات!

 

[فاطمه پاشائی]

شبیه همه ی کارهای غیر ارادی ست
به تو فکر کردن؛
مثل نفس کشیدن، مثل تپیدن دل
اگر جلواش را بگیرم
مُرده ام!

 

[Mahsaw2000]

تلخ ترین جای زندگی اونجاییه که میشینی نگاه میکنی میبینی کسی که داره به زور خودشو از زندگیت دور میکنه همونی بوده که یه روز اصرار میکرده که پیشت باشه... :)