کاش خیاط بهتری بودممم
این تنهایی...
به تنم زار می زند
و ... آه این جیب هایش
بزرگتر از آن است
که با دستان من پر شود
باید از فردا کمی بیشتر غصه بخورم....
اين من، اين تن، ديگر به دلم نمى نشيند
به راستى دلزه شده ام از اين منِ تكرارى با آن روزمرگى هاى در قالب روز مردگى؟؟؟؟!!
يا جريان چيست؟؟چرا ديگر حتى من هم به دادم نمى رسم!
من از اين من غريب مى ترسم
من از برنگشتن مى ترسم،از گم شدن،از جاده خاكى رفتن،
من در جستجوى من خود را گم كرده ام
از شما چه پنهان؟چاره اى بايد كرد...
(ayatay)