نگفتم برات، روم نشد یعنی
از وقتی این یارو جدیدیه اومد، این دلبر جدیدتو میگم، هی سخت گذشت به من
هی رفتم و اومدم دیدم وایساده دمت داره حرف میزنه، داری براش میخندی، چشات داره میخنده براش، قشنگی وقتی میخندی، یعنی خیلی قشنگ؛واسه ما که فقط اخم داشتی...
یهو دیدم نه دیگه نمیشه صبح تا شب، شب تا صبح یه بند نفسم درد داره، سرم شده قدِ کوه
رفتم پیش این یارو دکتر کچله گفتم قرص آبیهارو زیاد بده دکتر، بخوابم یه بند... گفت میخوابی ولی سردرد میگیری. گفتم نه خوبه، میخوابم پا میشم روز تموم شده و دیگه شبه، شب خوبه، سردردم که عیبی نداره، رفیقمونه خیلی وقته...
حالا روزا با قرص خوابم و شب که میشه عینه روح سرگردون یواشکی دم اتاقت وایمسم تماشات میکنم، خوابیدی، چشمات بستهس، نفسات آرومه؛ نگات میکنم تا صبح بشه، باز قرص آبیهارو میبوسم و پناه میبرم به خواب...
خواب خوبه... توی خواب دارمت.