خاطره نویسی روزانه

وضعیت
موضوع بسته شده است.

بهار قربانی

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/30
ارسالی ها
136
امتیاز واکنش
897
امتیاز
336
سن
29
محل سکونت
مشهد
اولین پستیه که تو این قسمت مینویسم
کلی کار رو سرم ریخته و بیکارم
تو مغزم حدودا بیست نفر زندگی میکنن که همزمان حرف میزنن. همه اشون مثل منن و با همه اشون غریبه ام.
خیلی ها هستن که میدونن دارن چکار میکنن و یه راه رو انتخاب کردن ولی من درست وسط یه نمیدونمِ بزرگ گیر کردم.
اما امروز تمام اون بیست نفر رو گذاشتم کنار و فقط میخوام یه چیز باشم.
یه خواهر خوب
میدونم داداشم تعجب میکنه چون تقریبا هر روز کارم سرکوفت زدن بهش بوده.
شرمنده ام ولی فکر میکنم رسالت یه خواهر بزرگتر همینه که به کوچیکترش سرکوفت بزنه
کاریه که همه میکنن
اما امروز از این رسالت دست میکشم چون روز مهمی برای داداش کوچولومه
میخواد بره مسابقات و دو روز نیست
در کمال ناباوری شدیدا دلم براش تنگ میشه
هفته های طولانی بود که من نبودم و دلم براش تنگ نمیشد
چون من بودم که رفته بودم
ولی الان اونه که داره میره دنبال آینده اش
براش نگرانم
 
  • پیشنهادات
  • آوا.الف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/11
    ارسالی ها
    215
    امتیاز واکنش
    2,617
    امتیاز
    468
    سن
    24
    محل سکونت
    ایران
    خب سوال ها :
    1-اولین کلام :سلامی به گرمی خورشید
    2-نام و نام خانوادگی:آوا(فامیل رو که نمیشه بگم)
    3-تاریخ تولد:20.آذر.78
    4-رنگ مورد علاقه :صورتی/سرخابی/عنابی/آلبالویی/فیروزه ای/خاکستری/مشکی
    5-گل مورد علاقه :رز قرمز/گل محمدی/گل نرگس
    6-حیون مورد علاقه :پاندا
    7-تعریفت از زندگی:آرامش و راضی بودن هرکس نسبت به چیزی که هست و چیزایی که داره و تلاش مضاعف برای رسیدن به اهداف
    8-عشق رو خلاصه کن:آرامش صداقت تکیه گاه و کلی صفت خوب دیگه
    9-بزرگترین ترس ات:خدا ازم رو برداره
    10-تو یک قایق شکسته وسط دریایی اخرین حرفت :خدایا منو به خاطر همه چی ببخش و هوای خونوادم رو بعد من داشته باش
    11-تاحالا دروغ گفتی:بله معلومه که گفتم
    12-بزرگترین دروغت ::)
    13-بزرگترین اشتباهت ::)
    14-اگه قرار باشه دوباره بدنیا بیای . دوست داری تو همین خانواده با همین سرنوشت باشی:100%
    15-تو یک جنگل با تمام امکانات کی رو با خودت می بری:باباییم
    16-چشاتو ببند اولین چیزی که یادت اومد چی بود :بغض
    17-تو یک هواپیما تمام دوستا و اقوام و فامیل و خانواده و هرکی فکر کنی سوارن . بهت خبر میدن هواپیما سقوط کرده اولین نفری که دعا میکنی زنده باشه کیه :اون لحظه خودم هم می میرم
    18-چندتا رفیق داری:یه دونه
    19-حاضری برای رفیقات چیکار کنی:هر چیزی که از دستم بر بیاد و به خودم و آیندم لطمه نزنه
    20- چه حرف یا رفتاری ناراحت میکنه ؟ چرا ؟ یکیشو مثال بزن:خیلی هستن
    21-از جنسیتت راضی هستی ؟ چرا:اره
    22-روز تولدت منتظر بودی کی اول بهت تبریک بگه :مامان بابا و داداشیم زود تند سریع خوشحالم میکنن فرصت فکر کردن ندارم
    23-بزرگترین ارزوت:خنده ی مامان بابام از ته دل بخاطر موفقیت منو داداشیم..و اینکه سایشون همیشه بالای سر منو داداشم باشه و همه در کنار هم خوشبخت و سلامت زندگی کنیم
    24-هدفت از زندگی:اهداف معنوی زیادی دارم هدف مادی ندارم
    25-حاضری واسه خوشبختی چیکارا بکنی:افکارم رو تغییر بدم و یه در آهنی به روی گذشته و آینده بکشم و هر روز رو برای همون روز زندگی کنم
    26-خنده کی ارزوته :مامان بابا داداش مادرجون پدرجون و...
    27- دوست داری به کجا ها سفر کنی:کوهستان آلپ
    28- دوست داری با کی سفر کنی:نمیدونم
    29-اگه بگن هرجا میخوای برو زندگی کن . اولین جایی که میری کجاست :کوهستان آلپ
    30-اگه عشقت رو با یکی دیگه ببینی اولین کاری که میکنی چیه:فراموشش میکنم اون شخص رو و از زندگیم حذفش میکنم آروم و بی صدا
    31-زندگیتو دوست داری:اوهوم البته یه قسمتیش داره آزارم میده
    32-بهت خبر میدن یک نفر خودکشی کرده برات دعا میکنی کی نباشه :از خونوادم و فامیلای درجه یکم نباشه
    33-وقتی دلت بگیره کجا گریه میکنی:اتاقم و حموم زیر دوش
    34-رو یک کوه بلند تنها واستادی اولین کاری که میکنی چیه :داد میزنم خداااااااااااا
    35-دوست تو مشکلات عادی زندگیت کی دستتو بگیره :خدا
    36-وقتی بهت میگن خبر بد داریم اولین چیزی که یادت میفته چیه:خانوادم و کسایی که دوسشون دارم
    37-اینده ای که برای خودت در نظر گرفتی چیه :برام مبهمه
    38-حاضری اهدای عضو بکنی:100%
    39- یک بیمار کم خون اوردن یک بیمارستان کنار تو . خون لازم داره گروه خونیت بهش میخوره . حاضری بهش خون بدی؟ حتی اگه خودت کم خون بشی؟:آره تا جاییکه خودم نمیرم بهش خون میدم
    40-بهترین روز زندگیت کی بوده: هنوز نشده اون روز
    41-به نظرت من چجور ادمی میتونم باشم :نمیدونم
    42- فکر کن بهت بگن تو بچه این خانواده نیستی و پدر و مادر واقعیت دنبالت میگردن چیکار میکنی:خب از پدرمادر واقعیم میخوان که بذارن من با همون خونواده قبلیم زندگی کنم
    43-تو ماشین کنار کسی که دوسش داری نشستی . اولین حرفی که بهش میزنی چیه :آلوچه جنگلی میخوام
    44-تاحالا هدیه گرفتی :معلومه که گرفتم
    45-دوست داری چی هدیه بگیری:کتاب/لوازم آرایش/لباس خوشگل/زیورآلات/ادکلن
    46-از کسی ناراحت هستی :نه
    47-اگه ازت بخوام همین الان یکی رو ببخشی اون کیه :خودم...من میخوام توی همین لحظه خودم رو ببخشم
    48-احساس خوشبختی میکنی:اگه اون مشکلم حل شه خییییلی زیاد
    49-احساست بعد جواب دادن به سوال ها چی بود :عااااااااااااااالی شد حالم مرسی عزیزممممم
    50- امضا و کلام اخر :بار سنگین فردا و بار دیروز اگر روی دوش امروز قرار گیرد حاصلی جز توقف ندارد

    FVD824
     

    Girl risk

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/01/11
    ارسالی ها
    225
    امتیاز واکنش
    1,740
    امتیاز
    336
    خب جواب سوال ها :
    1-اولین کلام : سلوم به همه
    2-نام و نام خانوادگی: کوثر ...
    3-تاریخ تولد: ۲۶ مرداد سال ۱۳۸۰
    4-رنگ مورد علاقه : آبی و بنفش ملایم
    5-گل مورد علاقه : رز آبی و یاس
    6-حیون مورد علاقه : الاغ _خَر _قاطر(آخه خیلی باهوشن)
    7-تعریفت از زندگی: ساعت شنی
    8-عشق رو خلاصه کن: قطره ی اشکی برای داشتن بهترین احساس سر جانماز(عشق به خدا)
    9-بزرگترین ترس ات : روز قیامت
    10-تو یک قایق شکسته وسط دریایی اخرین حرفت : ببخشین ... میبخشم
    11-تاحالا دروغ گفتی: اوممم بهتره از بحث خاج شیم...یعنی آره گفتم
    12-بزرگترین دروغت : بهترین دوستمی(اینم ماجرایی داره که .. الان دیگه تموم شده و حلالیت طلبیدم)
    13-بزرگترین اشتباهت : دوست شدن با یه احمق(مونث)
    14-اگه قرار باشه دوباره بدنیا بیای . دوست داری تو همین خانواده با همین سرنوشت باشی: (آره ...اما بابا بزرگم تنهام نزاره)
    15-تو یک جنگل با تمام امکانات کی رو با خودت می بری: شاید دوستم !!
    16-چشاتو ببند اولین چیزی که یادت اومد چی بود : خاطره ی امروز(امروز اردو بودیم جاتون خالی)
    17-تو یک هواپیما تمام دوستا و اقوام و فامیل و خانواده و هرکی فکر کنی سوارن . بهت خبر میدن هواپیما سقوط کرده اولین نفری که دعا میکنی زنده باشه کیه : والدینم
    18-چندتا رفیق داری: فقط یکی(همونم زیادیه)
    19-حاضری برای رفیقات چیکار کنی: وقتی با یکی رفیق فاب شدی یعنی یه قرداد باهاش بستی که تا آخرش باهاتم و تا عمر دارم یار و یاورتم
    20- چه حرف یا رفتاری ناراحت میکنه ؟ چرا ؟ یکیشو مثال بزن: اومم یه جورایی بی توجهی کردن ...به طور مثال : وقتی یه بار حداقل دوبار به یکی چیزی بگم توجه نکنه ....اعصابم خورد میشه
    21-از جنسیتت راضی هستی ؟ چرا: تقریبا...پسر بودن فقط آزادیاش خوبه اما دختر بودن عشقه
    22-روز تولدت منتظر بودی کی اول بهت تبریک بگه : داداشم
    23-بزرگترین ارزوت: به اون رشته و علایقی که دوستدارم برسم
    24-هدفت از زندگی: نا معلوم
    25-حاضری واسه خوشبختی چیکارا بکنی:بجنگم
    26-خنده کی ارزوته : وقتی ناراحتم
    27- دوست داری به کجا ها سفر کنی: به بهشت
    28- دوست داری با کی سفر کنی: با دوستام
    29-اگه بگن هرجا میخوای برو زندگی کن . اولین جایی که میری کجاست : مشهد *کلا مشهد آرامش داره*
    30-اگه عشقت رو با یکی دیگه ببینی اولین کاری که میکنی چیه: جیگرشو پاره پاره میکنم ...بیشوعور ...نمیدونستم لبتاب هم میتونه هم زمان با دو نفر باشه!!!(آخه عشقم لبتابه)
    31-زندگیتو دوست داری: تا حدوی یِس آفکُرس
    32-بهت خبر میدن یک نفر خودکشی کرده برات دعا میکنی کی نباشه : خواهرم
    33-وقتی دلت بگیره کجا گریه میکنی: گوشه حیاط رو به آسمون
    34-رو یک کوه بلند تنها واستادی اولین کاری که میکنی چیه : با داد و فریاد خودمو آروم میکنم
    35-دوست تو مشکلات عادی زندگیت کی دستتو بگیره : داداشم
    36-وقتی بهت میگن خبر بد داریم اولین چیزی که یادت میفته چیه: کارنامه
    37-اینده ای که برای خودت در نظر گرفتی چیه : به هدف هام برسم
    38-حاضری اهدای عضو بکنی: دوست دارم جرئتشو داشته باشم
    39- یک بیمار کم خون اوردن یک بیمارستان کنار تو . خون لازم داره گروه خونیت بهش میخوره . حاضری بهش خون بدی؟ حتی اگه خودت کم خون بشی؟: کم خون که خودم هستم... ولی آره
    40-بهترین روز زندگیت کی بوده: اولین روزی که دنیا رو دیدم*لحظه تولدم*
    41-به نظرت من چجور ادمی میتونم باشم : یه آدم فضول ...و کنجکاو...آخه همه زندگی نامه ی مارو درآوردی.(البته به فضول ها و کنجکاو ها و همچنین صاحاب تایپک بر نخوره!)
    42- فکر کن بهت بگن تو بچه این خانواده نیستی و پدر و مادر واقعیت دنبالت میگردن چیکار میکنی:دنبال حقیقت میگردم
    43-تو ماشین کنار کسی که دوسش داری نشستی . اولین حرفی که بهش میزنی چیه : آروم برو جونمو دوس دارم
    44-تاحالا هدیه گرفتی :پَ نَ پَ
    45-دوست داری چی هدیه بگیری: ساعت و جاکلیدی
    46-از کسی ناراحت هستی : نوچ... به امید اینکه دیگران هم نباشن
    47-اگه ازت بخوام همین الان یکی رو ببخشی اون کیه : همونی که زندگیمو بهم ریخت
    48-احساس خوشبختی میکنی: تاحدودی
    49-احساست بعد جواب دادن به سوال ها چی بود : احساس خاصی نبود
    50- امضا و کلام اخر ... چه خوب که تموم شد..یا حق
     
    آخرین ویرایش:

    پريا قاسمى

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/23
    ارسالی ها
    473
    امتیاز واکنش
    52,371
    امتیاز
    971
    شايد خيلي از روز هايم عادي و خيلي هاي ديگر ناگوار بود ولي امروز عجيب پر از محبت هاي گوارا بود
    چند روزي بود كه خودش را به نديدن من مي زد . دوستي ٥ساله ما اين نديدن برايش شرم آور بود .
    در زنگ اول متوجه شدم حالم اصلا خوب نيست .يك مشكل اساسي داشتم و به غير از دوستي كه تاز به مدرسمان آمده بود كسي متوجه حالم نشد .

    زنگ كه خورد سريع به سراغم امد و كمكم مرد كه به دستشويي بروم ، بعدش برايم اب اورد تا قرصي كه هميشه همراه داشتم را بخورم . زنگ كه خورد كلاس كسل آور رياضي شروع شد ولي حال بدم رياضي حاليش نبود به طوري كه معلم هم اجازه استراحت بهم داد . زنگ تفريح دوم كه به صدا در اومد همه با هياهو و خوشحالي به بيرون رفتند . اما او آمد
    كنارم جاي گرفت و دستانش را درم حلقه كرد و احوالم را پرسيد ، و حرفي زد كه دل من از تمام محبت هاي امروزش لبريز شد . با يك نگراني عظيم گفت كه تمام مدت كلاس چشم به انتظار نگاه من دوخته بود تا رويم را به سمتش بر گردانم وفقط بگويم حالم خوب است
    تا حواس او به درس رود و نگراني اش از بين


    اين دوست جديد از محبت هاي خالصانه اي كه بهم داد سر شار از شوق و شعف شدم . چيزي را امروز با او تجربه كردم كه با مدعيان صميمي ام تجربه نكرده بودم
    شايد عجيب باشد از اين محبت انقد نوشتن

    ولي
    عجيب محبتش بود كه مرا شگفت زده و قلبم را گرم و چشمانم را اشكي كرده بود
    امروز برايم رنگ ديگري گرفته اي رنگي خالص از محبتهاي خواهرانه
    ادن ممنونم ازت
     

    N..sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,471
    امتیاز واکنش
    17,064
    امتیاز
    706
    محل سکونت
    وایت لند *_* D:
    بنام خداجونم که خیلی ماه و مهربونه
    امروز سه شنبه، 1395/11/12
    سالگرد 38 اُمین انقلاب بود. ما رفتیم مرقد امام. پدرم در اومد به زووووووور چادر سرم کردن و سربند و هزار تا چیز دیگه!.
    منم مثه این بچه پرروها خیره به معاون پرورشیم همرو از سرم درآوردم و مچاله کردم و توی جیبم گذاشتم!. (خخخخخخخخخ....ینی روم و برن هی!)
    هیچی دیگه رفتیم..ووی چقد ملت اومده بودن.
    خلاصه که خیلی خوش گذشت بجز قسمت اتوبوسش با اون بچه های لوس و....
    با دوستم رفته بودیم. کلی مسخره بازی درآوردم و همرو اذیت کردم.....خیلــی کیف داد ولی دو ساعت زودتر برمون گردوندن!.
    اونم بخاطر اینکه راننده اتوبوس خلمون میخواست بره و هممونو تهدید کرده بود که میره، ما هم سریع برگشتیم ولی کلی چرخیدیم تا بالأخره پیداش کردیم......ولی ماشالــــــــــــا انقدر تهران بی ترافیـــــــک بود که من 20 دیقه ای از بِی زهرا رسیدیم مدرسه و مجبور شدیم امتحان بدیم :|||||
    وای بیچاره معلم دینیم قلبش درد گرفت رفت بیمارستان!.
    بدبخـــــــت انقدر بچه ها نفرینش کردن و گفتن ایشالا بمیره و نیاد، که سکته کرد!..
    ینی قشــــــــنگ رنگش شد مثه لبو، نفسش گرفت و تـــــپ افتاد. ما باترس جیغ زدیم و مدیر و ناظممون اومدن بردنش بیمارستان!. بعدشم پشتیبانمون اومد نشست سرجاش.
    همین دیگه....ان شاء الله که خوب بشه. کاری دیگه ندارم...بای بای :)
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا