وضعیت
موضوع بسته شده است.

P.a.r.i

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/06/19
ارسالی ها
1,911
امتیاز واکنش
5,512
امتیاز
596
از جمله اشکالاتى که طرفداران برابرى همه جانبه حقوق زنان با مردان مطرح مى‏کنند، موضوعِ ارث زن در اسلام است؛ اینان مى‏گویند: چرا اسلام ارث زن را که ناتوان‏تر از مرد است، نصف مرد قرار داده است؟ آیا این ظلم به زن نیست؟
نگارنده در این نوشتار مختصر، بر آن است که با کنکاش در منابع حقوق اسلام، فلسفه این حکم اسلامى را تبیین کند.
در این نوشتار، ابتدا تاریخچه ارث زن در میان اقوام و ملل پیش از اسلام و در ادیان آسمانى غیر از اسلام، بررسى مى‏شود. سپس به چگونگى ارث زن در اسلام اشاره مى‏شود و ضمن پاسخ به اشکالهاى مطرح شده، فلسفه تفاوت ارث زن و مرد، بیان مى‏گردد و بر این نکته تأکید مى‏شود که قانون ارث در فقه، بر اساس عدالت اقتصادى، اجتماعى و روانى و طبق اصل تقسیم مال بر پایه حاجت، وضع شده است.
مقدمه:
یکى از موضوعهایى که براى طبیعى مسلکان صدر اسلام و طرفداران برابرى همه جانبه زنان با مردان در عصر کنونى، بهانه‏اى شده براى حمله به اسلام، موضوع ارث زنان است. اشکال به این صورت مطرح مى‏شود که اسلام در باب ارث با تصویب کمتر بودن نصیب زن از مرد، شخصیت و ارزش انسانى زن را نادیده گرفته است!
طرفداران امروزین حقوق زن مى‏گویند: دیگر جهان آزاد و افکار زنده نمى‏تواند قبول کند که هرگاه مثلا شوهر بمیرد، زن از او یک چهارم (در صورت نداشتن فرزند) و یا یک هشتم (در صورت داشتن فرزند) ارث ببرد؛ ولى چنانچه زن بمیرد، شوهر یک دوم (در صورتى که زن فرزند نداشته باشد) و یا یک چهارم (در صورت داشتن فرزند) از اموال او را به عنوان میراث، مالک شود!
چرا زن بیچاره که ناتوانتر است باید یک سهم و مرد که تواناتر است دو سهم ببرد؟ آیا این از انصاف و عدالت به دور نیست؟
نگارنده براى آن که اشتباه طرفداران تساوى حقوق زنان با مردان را روى دایره تحقیق ریخته و فلسفه این حکم اسلامى را در باب ارث، از روى منابع حقوق اسلامى توضیح دهد، بعد از بیان مفهوم ارث، در بخشهاى زیر به بحث و تحقیق مى‏پردازد:
1ـ تاریخچه ارث زن در میان اقوام و ملل مختلف؛
2ـ ارث زن، در ادیان الهى غیر از اسلام؛
3ـ فلسفه تفاوت ارث زن و مرد.
مفهوم «ارث»، در لغت و اصطلاح
در قاموس اللغة آمده است:
ارث و میراث به معناى بقاء و باقیمانده چیزى است و وارث به معناى باقى، یکى از نامهاى خداوند است.
ارث در لغت عرب از «ورث یرث، ورثا و ارثا...» به معناى‏انتقال مال یا دارایى متوفى به دیگرى (خویشاوندان نسبى یا سببى)، بدون عقد (قهرا) است.(2)
همچنین در فرهنگ معین براى واژه ارث، چند معنا ذکر شده است، از جمله:
«میراث بردن، مال و دارایى شخص متوفى را صاحب شدن، ترکه، باقى گذاشتن مالى پس از مرگ خود، خواه با وصیت نامه باشد یا بدون آن، حقوقى که شخص به سبب مرگ افراد، مستحق مى‏گردد.»(3)
اغلب فقهاى اسلام «ارث» را تعریف نکرده‏اند؛ چنان که محقق حلى در شرایع الاسلام بحث ارث را با موجبات آن آغاز نمود. ولى شهید ثانى در شرح لمعه مى‏نویسد:
میراث، صیغه مفعال، و اصل آن از موراث بوده و «یاى» آن منقلب از واو است. میراث یا از ارث گرفته شده یا از موروث. بنابر اول [معناى مصدرى]، یعنى: استحقاق انسان، نسبت به مال متوفى، اصالتا به دلیل خویشاوندى نسبى یا سببى و بنابر معناى دوم (مفعولى)، یعنى: آن چیزى که انسان در اثر فوت دیگرى، مستحق مى‏شود.(4)
و نیز در مفتاح الکرامة آمده است:
میراث عبارت است از آنچه که انسانى با مرگ دیگرى در اثر رابـ ـطه خویشاوندى نسبى و یا سببى اصالتا استحقاق پیدا مى‏کند.(5)
در قانون مدنى ایران نیز مانند اغلب قوانین دنیا، ارث تعریف نشده؛ با این حال، در ماده 140 قانون یاد شده، ارث را از اسباب تملک شناخته شده است و در تعریف آن آمده است:
«انتقال قهرى دارایى و ترکه متوفى به ورثه او. منظور از دارایى، حقوق مالى متوفى است که هنگام فوت، دارا بوده است.»(6)
تاریخچه ارث زن در میان اقوام و ملل مختلف
از زمانى که بشر، مفهوم مالکیت را درک کرد و زندگى جمعى پا گرفت، هرکس از جهان رخت برمى‏بست، اموال و دارایى‏اش به تصاحب دیگران درمى‏آمد. قبل از اسلام در میان اقوام و ملل متمدن و غیر متمدن جهان، این مصادره تابع زور مدارى بود؛ به گونه‏اى که هرکس نیرومندتر بود، اموال شخص متوفى را به تصاحب درمى‏آورد و افراد ضعیف و ناتوان و از جمله زنان و کودکان را محروم مى‏ساخت.
در اینجا، براى فهم بهترمطلب، نگاهى اجمالى مى‏افکنیم به تاریخچه ارث زن در میان اقوام و ملل مختلف قبل از اسلام:
1ـ ارث زن در روم
رومیان با وجود این که تمدن درخشانى داشته‏اند، زنان را همانند دیگر اموال، ملک مرد محسوب مى‏کردند و موجوداتى ناقص و ضعیف الارده مى‏انگاشتند.(7)
آنان، براى خانواده و دودمان استقلال اجتماعى خاصى قائل بودند؛ استقلالى که آن را از نفوذ و تأثیر حکومت نسبت به حقوق افراد آن خانواده در برابر هم، مصون دارد. در حقیقت، هر خانواده‏اى در حوزه خانوادگى خود از لحاظ امر و نهى و قوانین جزائى و سیاسى، استقلال داشت. طبق همین اصل، سرپرست هر خانواده مورد اطاعت آن خانواده بود و نسبت به آنها سمت فرمانروایى و قیمومت کامل داشت و افراد خانواده از قبیل زن و فرزند و بردگان و خدمتگزاران، همگى در تحت سیطره و سرپرستى‏اش بودند و با وجود او، مالک چیزى نبودند. از این رو، هنگامى که یکى از دختران آن خانواده، مالى را که به عنوان مهریه به اذن سرپرست، مالک گردیده بود و یا یکى از پسران که به اذن او صاحب مالى شده بود، از دنیا مى‏رفت، سرپرست آن خانواده براساس سیطره و مالکیت مطلق خود، تمامى آن اموال را به ارث مى‏برد.
بر طبق الواح دوازده‏گانه ژوستیى نیانوس، امپراطورى روم که از کهنترین اسناد تاریخى حقوق روم است، دختران و زنان به طور کلى از ارث محروم بودند و میراث فقط به فرزندان پسر تعلق داشت. هیچ کس حق نداشت که حتى، تنها فرزند دختر ازدواج نکرده خود را وارث خویش قرار دهد.(8) اگر پدرى تنها چند دختر داشت، مى‏بایست براى یکى از آنها شوهرانتخاب کند، تا بتواند شوهر دخترش را وارث خود قرار دهد.(9)
در روم قدیم، نه تنها زن از ارث محروم بود، بلکه اساسا محجور به شمار مى‏رفت و مى‏بایست در تحت قیمومیت پدر، شوهر، برادر، پسر و یا یکى از اقوام ذکور منسوب به شوهر که در میان اقوام او بر دیگران مقدم بود، قرار مى‏گرفت.(10)
از مطالب ذکر شده، درمى‏یابیم که در تمدن روم هرگز به زنان تحت عنوان دختر، همسر، مادر یا خواهر ارث نمى‏دادند؛ زیرا این موضوع موجب مى‏شد که مال و ثروت، از خانواده‏اى به خانواده دیگر منتقل شود و از آن‏جا که آنان براى بیت (دودمان و خانواده) اصالت و استقلال قائل بودند، (چنان که اشاره شد) هرگز به این موضوع که با استقلال و اصالت بیت منافات داشت، تن در نداده و آن را جایز نمى‏دانستند.
2ـ ارث زن، در تمدن یونان
یونانیان، تمدن شکوفایى داشتند. افلاطون و ارسطو به عنوان مشاهیر آن تمدن کهن، معتقد بودند که زن، تنها براى خدمت به مرد و دوام نسل به وجود آمده است و شخصیتى بین انسان و حیوان دارد.(11)
در تمدن یونان نیز، میراث خانوده به فرزندان پسر مى‏رسید و زنان و کودکان به طور کامل از ارث محروم بودند. البته بعد از مدّت زیادى، طریق مخصوصى براى ارث دادن به دختران و زنان، در بین آنها رایج شد؛ مثلاً براى این که دختر بتواند ارث ببرد، کسى را به پسرخواندگى قبول نموده و بعدا دختر خود را به ازدواج او در مى‏آوردند؛ در نتیجه چون پسرخوانده ارث مى‏برد، زن و شوهر عملاً در ثروت خانوادگى شریک مى‏شدند؛ بدین طریق، دختر مى‏توانست نصیبى از میراث خانواده داشته باشد و یا از طریق وصیت، اموالى به زن یا دختر مى‏دادند. در هر صورت، اصل‏کلى، محرومیت‏زن از ارث بوده است.(12)
3ـ ارث زن، در هند، مصر، چین و ژاپن
در دنیاى قبل از اسلام، موضوع تبعیض در ارث و محروم کردن زنان، اختصاص به روم و یونان نداشت؛ بلکه در شرق دنیاى آن روز؛ یعنى هند و چین و ژاپن، همچنین مصر که ریشه در تمدن کهن داشت، این محرومیت حکمفرما بود؛ به‏گونه‏اى که در مصر قدیم، ترکه متوفى به پسر بزرگتر منتقل مى‏شد و برادران و خواهران دیگر، مى‏بایست زندگى مشترکى را به ریاست برادر ارشد داشته باشند. به هر حال، زنان از ارث بردن محروم بودند.(13)
در تمدن هند، طبق مجموعه قوانین «مانو»، زن از ارث محروم بود و تحت قیمومت مرد قرار داشت. طبق این قانون، پس از مرگ پدر، اموال او به فرزندان پسرش منتقل مى‏شد. هرگاه متوفى جز دختر، فرزند دیگرى نداشته باشد، باید دخترش را مکلف به تولید پسرى کرد، تا آن پسر بتواند وارث قانونى جد مادرى خود گردد.(14)
در برخى از قبایل هندى، زن پس از شوهرش به عنوان ترکه به ارث مى‏رسید و یا بر اساس رسم «ساتى» او را به همراه جسد شوهرش در آتش مى‏افکندند و یا او را خفه کرده و به همراه شوهرش در گور مى‏نهادند و این امر را نشانه اعلام وفادارى و عشق زن هندى(15) به شوهرش قلمداد مى‏کردند. در برخى از قبایل هندى، زن حکم دام را داشت و در بین ورثه تقسیم مى‏شد.(16)
در چین و ژاپن، بویژه در عصر کنفوسیوس، پدر مالک زن و فرزندان به شمار مى‏رفت؛ حتى حق داشت، آنها را بکشد. گاهى زن وظیفه داشت، براى اثبات وفادارى به شوهر، خود را بکشد. مادران همواره آرزوى داشتن پسر مى‏کردند. دختران و زنان از ارث محروم بودند. اگر همه فرزندان پدر، دختر بودند، پدر پسرى را به فرزندى قبول کرده و او را وارث خود قرار مى‏داد.(17)
4ـ ارث زن، در اروپا
در حقوق اروپایى بنا به اصل همخونى consanyvinite)) هر کس که از نظر خون به متوفى‏نزدیکتر باشد، به تنهایى ارث مى‏برد و دیگران را از ارث محروم مى‏سازد.
این طرز تفکر، در پاره‏اى کشورها تا قرون اخیر ادامه داشت؛ به گونه‏اى که در قانون مدنى به اصطلاح مترقى کشور فرانسه، در مناطق ژرمنى براى زن مطلقا حقى قائل نبودند. قانون مدنى ناپلئون، زن را در شمار ورثه قرار داد؛ البته در موردى که هیچ یک از طبقات وراث نسبى تا دوازدهمین درجه وجود نداشته باشند. بنابراین، کمتر موردى اتفاق مى‏افتاد که زن از دارایى شوهر ارث ببرد. سرانجام آخرین مرحله ترقى زن در این قانون، در مارس 1891 میراث ثابتى براى زن پیش‏بینى شد که در هر صورت از میراث شوهر محروم نگردد.(18)
در انگلستان نیز تا چندى قبل، تمامى ماترک پدر، تنها به پسر ارشد منتقل مى‏شد و اگر متوفى فرزند ارشد پسر نداشت، ارث منحصر به فرزندان ذکور بود.(19)
5ـ ارث زن، در جاهلیت
وضعیت زن در میان اعراب جاهلیت از همه جا اسف‏انگیزتر بود. زن در میان آنان، مانند کالا خرید و فروش مى‏شد و از هرگونه حقوق اجتماعى و فردى، حتى ارث به طور کلى محروم بود.
اموال متوفى را فقط رشیدترین پسران که قدرت سوار شدن بر مرکب جنگى و دفاع از دودمان و خانوده را داشت، به ارث مى‏برد و حتى پسران کوچک نیز از ارث محروم بودند.
اعراب جاهلیت، نه تنها زن را از ارث محروم مى‏کردند، بلکه گاهى را جزء اموال و دارایى متوفى به حساب مى‏آوردند و به صورت سهم الارث تصاحب مى‏کردند. اگر متوفى، پسرى از زن دیگر داشت، وى جامه‏اش را بر سر زن پدر، یا روى خیمه‏اش افکنده و بدین وسیله او را تصاحب مى‏کرد و پس از آن، اگر لازم مى‏دانست، با همان مهریه اولیه با او ازدواج مى‏کرد یا او را به عقد ازدواج دیگرى درمى‏آورد و مهریه‏اش را تصاحب مى‏کرد یا آن که آن زن فدیه‏اى مى‏داد و خود را از قید و مالکیت پسر متوفى خارج مى‏ساخت و یا تا آخر عمر در خانه او مى‏ماند و پس از مرگ اموالش به عنوان میراث به پسر مى‏رسید.(20) در تأیید این سخن، علامه طباطبایى؛ در تفسیر گران‏سنگ المیزان مى‏فرماید:
گفته‏اند در دوران جاهلیت، شخصى به نام ابوقیس اسلت ازدنیا رفت و پسرش، لباس خود را بر روى همسر پدرش کبشیه بنت معن افکند و او را به عقد ازدواج خویش درآورد و سپس وى را ترک کرد و از دادن نفقه‏اش خوددارى نمود. زن نزد رسول اکرم9 آمد و عرض کرد: یا رسول الله، نه از شوهر ارث بردم و نه آزادم گذارده‏اند شوهر دیگر برگزینم.
قرآن کریم در سوره نساء،(21) ضمن اشاره به این رویه سخیف، آن را تحریم کرده است. در هرصورت، اعراب جاهلیت نه تنها زن را از ارث محروم مى‏کردند، بلکه او را جزء اموال متوفى به ارث مى‏بردند.
شایان توجه است که محرومیت از ارث زنان در میان اعراب، علل مختلفى‏داشت؛ علت عمده آن، جلوگیرى از انتقال ثروت خانواده‏اى به خانواده دیگر بود؛ زیرا آنان سهم زن را در تولید مثل، کم و ضعیف مى‏دانستد. مؤید این سخن، مثلى است که در میان اعراب رواج داشت: «و انما اُمهات الناس اوعیه»(22) یعنى: مادران (زنان) فقط ظروفى هستند که در آن، نطفه مردان پرورش مى‏یابد و فرزند به وجود مى‏آید. بنابراین، اعراب جاهلیت براى مردان، نقش اصلى را در تولید مثل قائل بودند. به اعتقاد آنها فرزندزادگان پسرى یک مرد، فرزند او و جزء خانواده او شمرده مى‏شدند؛ اما، فرزندزادگان دخترى او، فرزندان او و جزء خانواده او به حساب نمى‏آمدند؛ بلکه جزء خانواده پدر شوهر محسوب مى‏شدند و این مطلب، در شعر معروف جاهلى منعکس است:
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعد(23)
یعنى: فرزندان پسران ما، فرزند هستند، اما فرزندان دختران ما، پسران مردان بیگانه‏اند. بر اساس همین تفکر، به دختر ارث نمى‏دادند، تا چه رسد به نوه دخترى.
یکى دیگر ازعوامل محرومیت زنان از ارث در میان اعراب، ضعف قدرت رزمى آنها بود؛ زیرا شعار اعراب این بود: «لا یرثنا الا من یحمل السیف و یحمى البیضه» یعنى: آن کسى که نمى‏تواند شمشیر بکشد و از قبیله دفاع نماید، نباید از ارث بهره ببرد.(24) در تفسیر القرآن العزیز آمده است:
در میان اعراب جاهلیت، زنان و کودکان به این دلیل که نه سوارى مى‏دانستند و نه قدرت حمل سلاح و جنگ با دشمن، از ارث محروم بودند.(25)
6ـ ارث زن در ایران
در تمدن ایران باستان اساسا زن جزئى از اموال و دارایى متوفى به شمار مى‏آمد. میان آریایى‏ها محرومیت دختر از ارث، یک قاعده بود؛ ولى هرگاه پدر مى‏مرد و دختر ازدواج نکرده بود، مى‏توانست به اندازه نصف سهم پسر از ترکه پدرش برخوردار گردد. در این نظام (با توجه به این که نکاح با محارم و تعدد زوجات رایج بود.)، بسیار اتفاق مى‏افتاد که از میان زنان، زنى که بیشتر از دیگران محبوب شوهر بود، به عنوان یکى از پسران وى پذیرفته شده و تمامى ترکه شوهر به او تعلق مى‏گرفت و بقیه زنان، از ارث محروم بودند.(26)
همچنین در تمدن ایران باستان به دخترانى که شوهر کرده بودند نیز به جهت این که مال پدر به خارج از خانواده منتقل نشود، ارث نمى‏دادند؛ ولى به دخترانى که هنوز ازدواج نکرده بودند، به اندازه نصف سهم پسر ارث مى‏دادند. بنابراین، اگر دخترى ازدواج مى‏کرد (مشروع یا نا مشروع)، از پدر یا کفیل خود ارث نمى‏برد.(27)
ارث زن، در ادیان الهى (غیر از اسلام)
یهودیت و مسیحیت و اسلام از ادیان مشهور الهى‏اند و از آنجایى که به اعتقاد شیعه، دین زرتشت نیز صاحب کتاب آسمانى بود، در نتیجه در زمره ادیان الهى قرار دارد.(28) در این قسمت از بحث، به دیدگاه‏هاى این سه دین؛ یعنى یهودیت، مسیحیت و زرتشت مى‏پردازیم:
1ـ ارث زن، در دین یهود
در شریعت یهود، اصل کلى مبتنى بر محرومیت زنان از ارث بود. از تورات، چنین برداشت مى‏شود که تا وقتى فرزند پسر وجود داشته باشد، دختر ارث نمى‏برد و چنانچه براى متوفى پسرى‏نباشد، ارث او به دخترانش مى‏رسد. در آیه 8 از باب 27 سفر اعداد چنین آمده است:
«و بنى اسرائیل را خطاب کرده، بگو: اگر کسى بمیرد و پسرى نداشته باشد، ملک او را به دخترش منتقل کنید.»(29)
به طور کلى، محرومیتهاى زن از ارث در دین یهود عبارت است از:
الف) هرگاه شخصى فوت کند و پدر و مادر او زنده باشند، پدر به تنهایى در طبقه دوم وراث قرار مى‏گیرد؛ ولى مادر با محرومیت کلى از ارثیه فرزندش مواجه مى‏شود و اگر وراث متوفى تنها پدر و مادر باشند نیز، تنها پدر از ترکه فرزندش ارث مى‏برد(30) و مادر به طور کلى در هیچ یک از طبقات ارث قرار نمى‏گیرد.
ب) در صورتى که پدر (متوفى) داراى فرزند پسر و یا حتى نوادگان پسرى باشد، دختر بهره‏اى از ارثیه پدر نخواهد داشت؛(31) ولى دخترانى که در زمان حیات پدر به خانه شوهر نرفته‏اند، تا زمانى‏که شوهرى براى آنها پیدا نشده، برادران موظفند که تمام مخارج و لوازم تعلیم و تربیت آنها را به عهده بگیرند و هنگامى که مى‏خواهند به خانه شوهر بروند به آنان جهیزیه بدهند؛ به مقدارى که جهیزیه هریک از دختران، نباید کمتر از یک دهم سهم ارث پسران باشد و پدران مى‏توانند، بر حسب وصیت، سهم ارث دختران خود را نصف سهم پسران تعیین کنند.
ج) اگر چه زن، درطبقه اول از وراث شوهر قرار دارد، ولى این امر در صورتى است که همسر، اولادى نداشته باشد؛ اما اگر داراى اولاد باشد، تنها حق دارد مهریه و جهیزیه خود را (که در واقع اموال خود اوست) مالک گردد و در صورتى که اولاد نداشته باشد، علاوه بر مهریه و جهیزیه، یک چهارم ترکه شوهر را به ارث مى‏برد.(32) البته ظاهر عبارت شرح تورات، محرومیت کلى زن از ارث شوهر است؛ آنجا که مى‏گوید:
«این افراد از خویشاوندان خود ارث مى‏برند؛ ولى آن خویشاوند وارث آنان نمى‏شود: مرد نسبت به مادرش، شوهر نسبت به همسرش و فرزندان خواهر نسبت به دایى خود. این اشخاص، اموال خود را براى یک خویشاوند به ارث مى‏گذارند؛ ولى خود، وارث آن خویشاوند نمى‏شوند: زن نسبت به فرزندش، زن نسبت به شوهرش و...»(33)
با مطالعه در دین یهود با فهرستى از محرومیتهاى زن در ارث روبه‏رو مى‏شویم که محور اصلى آنها عبارت است از: ملاک قرار دادن نسبت پدرى در بهره‏مندى از ارث و محروم کردن منسوبان مادرى، ترجیح مردان بر زنان در میان منسوبان مادرى و محرومیت کلى مادر و جزئى همسر از ارث. اگر چه در بعضى از مقررات متأخر یهودیان، برخى اصلاحات در این موارد صورت گرفت، ولى وضعیت کلى (محرومیت زنان از ارث) همچنان به قوّت خود باقى است.
2ـ ارث زن، در دین مسیحیت
در آیین حضرت مسیح7 نیز قانون تورات معتبر است؛ زیرا طبق نقل أناجیل موجود، مسیح7 گفته است که من نیامده‏ام تا چیزى از احکام تورات را تغییر دهم. بنابراین، در کتب و رسائل مذهبى موجود آنها، بحثى درباره ارث نمى‏یابیم. تنها در چند مورد، از مشتقات کلمه ارث سخن گفته شده که همگى در باره ارث معنوى یا اخروى است.(34)
3ـ ارث زن، در آیین زرتشت
عمده‏ترین محرومیتهاى موجود در ارث زن و امتیازات او در دین زرتشت، به این شرح است:
الف) طبق مقررات رسمى احوال شخصیه زرتشتیان، وقتى زن و شوهر در یک حادثه‏اى با هم بمیرند و یا اگر تنها یکى از آنها فوت کند، تقسیم ارث بین اولاد آنها بر اساس جنسیت متفاوت خواهد بود؛ بدین ترتیب که نسبت بین ارثیه پدر، هر پسر دو برابر سهم یک دختر بهره‏مند خواهد شد و نسبت به ارثیه مادر، دختر و پسر به طور مساوى سهم خواهند برد.(35) در این حکم، از یک طرف، شاهد نوعى محرومیت جزئى زن از ارثیه پدرش هستیم و از سوى دیگر مشاهده مى‏کنیم که مرد (پسر) از امتیازى معادل زن (دختر) در بهره‏مندى از ارث مادر، برخوردار است.
ب) در صورت انحصار وراث متوفّى در چند برادر و خواهر، اگر متوفى مرد باشد، سهم هر برادر دو برابر سهم هر خواهر خواهد بود؛ حال آن که اگر متوفى زن باشد، سهم هر برادر، با سهم هر خواهر مساوى است.
ج) در صورت انحصار ورّاث متوفّى در عمو وعمه، اگر متوفى مرد باشد، سهم عمو دو برابر سهم عمه است؛ ولى اگر متوفى زن باشد، عمو و عمه با هم به طور مساوى ارث خواهند برد.
د) اگر متوفى، مرد و ورثه او منحصر در خاله و دایى باشند، دایى دو برابر خاله ارث خواهد برد؛ ولى در همین صورت اگر متوفى زن باشد، سهم الارث دایى و خاله مساوى است.
ه) در صورت انحصار ورّاث در عمو و دایى، خویشاوندان پدرى یعنى عموها ترجیح داده شده و همه ارثیه را مالک مى‏شوند.
و) در فرض انحصار ورّاث در پدر بزرگ و مادر بزرگ، سهم پدر بزرگ از میراث متوفى مرد دو برابر سهم مادر بزرگ است؛ حال آن که سهم آن دو، از میراث متوفى زن به طور مساوى خواهد بود.(36)
با دقت در این موارد، در مى‏یابیم که در آیین زرتشت، زن تحت عناوین متعدد در صورتى که متوفى مرد باشد، با محرومیت جزئى از ارث مواجه است و بهره‏اى معادل نصف مرد دارد. البته در این آیین، زن و مرد، تحت عنوان پدر و مادر از ارث مساوى برخوردارند.
همچنین زن و شوهر در صورتى که تنها وارث باشند، به طور مساوى از ارث بهره‏مند مى‏گردند و هر دو، نصف دارایى را به ارث مى‏برند. اما درصورتى که متوفى شوهر باشد و از خود فرزند نیز داشته باشد، سهم الارث همسر او یک ششم و اگر متوفى زوجه باشد و فرزند هم داشته باشد، سهم شوهر او، برابر با سهم پسر و دختر متوفى خواهد بود.(37)
در آیین زرتشت به موارد نادرى برمى‏خوریم که زن در بعضى موارد در بهره‏مندى از ارث داراى امتیازهایى است. به دو مورد اشاره مى‏کنیم:
1ـ در صورت منحصر بودن ورثه در دختر، پسر و همسر، هرگاه متوفى مرد باشد، یک ششم ترکه، سهم همسر و بقیه آن، به نسبت پسر دو برابر دختر، تقسیم مى‏گردد؛ اما اگرمتوفى زن باشد، یک هشتم ترکه، سهم شوهر و بقیه آن به طور مساوى بین پسر و دختر تقسیم مى‏شود.(38) در این مورد مشاهده مى‏شود که در شرایط برابر، به زن یک ششم و به مرد یک هشتم از ترکه اختصاص یافته است.
2ـ در بند دهم از فصل بیست و چهارم قانون مدنى زرتشتیان در زمان ساسانیان آمده است:
«اگر دخترى بعد از فوت پدر به دنیا بیاید، خرج عروسى او از ماترک پدر پرداخت مى‏شود.»(39)
بنایراین، در دین زرتشت محور تفاوت، مبتنى بر جنسیت است؛ به گونه‏اى که مرد در بهره‏مندى از ارثیه زن، از سهم برابر با زن برخوردار است؛ ولى زن در بهره‏مندى از ارثیه مرد، سهمى معادل نصف مرد دارد؛ یعنى با محرومیت جزئى روبه‏رو است، جز در دو موردى که از امتیاز برخوردار است.
در این قسمت به مطالعه و تحقیق درباره تاریخچه ارث زن در دوران قبل از اسلام پایان مى‏دهیم. به نظر نگارنده، همین مختصر، گویاى همه ناگفته‏ها خواهد بود و وضع ارث زن را در این تمدنها و ادیان به روشنى نشان مى‏دهد.
بنابراین، دنیاى قبل از اسلام، براى زن حقوق ارثى مستقل و مسلّمى قائل نبود، یا اصلا به او ارث نمى‏داد و یا اگر مى‏داد به صورت سهم قطعى و مفروض نبود؛ بلکه احتمال داشت که به عنوان وصیت، مالى را براى زن بگذارد و یا به عنوان پسر خوانده و در واقع به جاى پسر ارشد، او را وارث و اداره کننده اموال خود قرار دهد؛ چنان که «شاه زن» درایران از چنین وضعى برخوردار بود. به دیگر عبارت، محرومیت زن از ارث، سنت رایج و حاکم بر دنیاى قبل از اسلام بود؛ به گونه‏اى که زن تحت هیچ یک از عناوین: همسر، مادر، دختر و خواهر (که در شریعت اسلام تشریع شده) ارث نمى‏برد؛ مگر احیانا تحت عناوین دیگر، به او مالى داده مى‏شد که در آن صورت هم داراى استقلال کامل مالى و اختیارى در صرف اموالش نداشت.
میراث زن، در شریعت اسلام
با ظهور اسلام وتعلیمات ویژه آن، موقعیت زن وارد مرحله نوینى گردید. در این دوره بود که زن در سایه دستورات حیات‏بخش اسلام، از کلیه حقوق فردى و اجتماعى و انسانى‏برخوردار شد. اسلام درباره حقّ برخوردارى زن از ارث (حق فردى)، انقلاب عظیمى به وجود آورد و به زنان، حق ارث عطا کرد و تمام قوانین ظالمانه دوران جاهلیت را (که بر پایه اعتقادات و آداب و رسوم قبیلهاى بود) نسخ نمود.
اسلام نه تنها حق ارث براى زنان تشریع نمود، بلکه به ارث بـرده شدن زنان را (که در آن عصر امرى رایج بود) نیز ممنوع کرد.(40)
قرآن کریم در سوره نساء، با عادات و رسوم غلطى که زنان، کودکان و افراد تانوان را از ارث محروم مى‏ساخت، به مبارزه برخاست و بر روى تمام آن قوانین غلط، خط بطلان کشید:
«لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الأَْقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الأَْقْرَبُونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً»؛(41)
یعنى: براى مردان از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود به جا مى‏گذارند سهمى است. براى زنان نیز از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان به جا مى‏گذارند سهمى است؛ خواه آن مال کم باشد یا زیاد.
بنابراین، هیچ کس حق ندارد که سهم دیگرى را غصب کند. سپس در پایان آیه شریفه براى تأکید مطلب مى‏فرماید: «این سهمى است تعیین شده و لازم الأداء.» تا هیچ‏گونه تردید در این بحث باقى نماند.
در این آیه شریفه، کلمه نساء، عطف به رجال نشده است، یعنى گفته نشد «للرِّجال و النِّساء نصیبٌ مِمّا ترک...»؛ در حالى که به حسب قاعده مى‏بایست این‏گونه بیان مى‏شد؛ ذکر حکم میراث زن در جمله جداگانه، بدان جهت است که استقلال زنان را در ارث همانند مردان بیان کند.(42)
تحول بخشیدن قرآن کریم به ارث بردن زن، مورد پذیرش دنیاى آن روز نبود و براى ملل و اقوام آن عصر، تازگى داشت. اتفاقا در آن هنگام یکى از انصار به نام اوس بن ثابت، از دنیا رفت و از او زنى با چند دختر و پسر خردسال باقى ماند. بعد از فوت او پسرعموهایش، تمام اموال و دارایى‏اش را تصرف کردند و چیزى به زن و فرزندان او ندادند. آنها به نزد پیامبر اکرم9 شکایت بردند. رسول خدا9 پسر عموهاى متوفى را احضار کرد. آنها استدلال کردند: چون دختران و پسران خرد سال و همسر متوفى، قادر به سوارکارى و جنگ با دشمن نیستند، بلکه ما باید شمشیر دست بگیریم و از خود و آنها دفاع کنیم، ازاین رو، آنها بهره‏اى از ارث ندارند.
در این هنگام، آیه یاد شده نازل شد و پیامبر9 به آنها دستور داد که اموال متوفى را به فرزندان و همسرش، بازگردانند تا چگونگى تقسیم آن در میان آنها در پرتو آیات شریفه بعد روشن گردد.(43)
این آیه شریفه، علاوه برنسخ قوانین جاهلیت، حکم کلى و قاعده و سنّتى جدید را تشریع فرمود که تا آن زمان در ذهن مسلمانان، نامأنوس بوده است. در این آیه شریفه، تأسیس یک قانون و قاعده کلى است که هیچ تخصیص و تقییدى برنمى‏دارد و شامل همه وارثان، اعم از زن و مرد، کوچک و بزرگ، قوى وضعیف، حتى نوزاد و جنین در رحم مادر مى‏شود.
علاوه بر آن که به نظر شیعه، نظر به عمومیت آیه شریفه، «تعصیب» که سبب برترى مردان طبقه بعدى بر زنان آن طبقه مى‏شود، باطل است. توضیح این که گاهى مجموع سهام، از مجموع مال، کمتر است و چیزى اضافه باقى مى‏ماند؛ مثلاً: اگر مردى از دنیا برود و تنها یک دختر و مادر از او باقى بماند، در این صورت سهم مادر یک ششم و دختر سه ششم مى‏باشد که مجموع آنها (سهام) چهار ششم مى‏شود؛ در نتیجه دو ششم باقى مى‏ماند؛ در اینجا، دانشمندان و فقهاى اهل سنت معتقدند که این اضافى را باید به عَصَبه؛ یعنى مردان طبقه بعد (که بلا واسطه یا به واسطه مردى به متوفى مربوط مى‏شوند، مثل برادرهاى متوفى در این مثال) داد و این را اصطلاحا تعصیب مى‏نامند؛ اما فقهاى شیعه قائلند که آن اضافى را باید در میان آن دو (مادر و دختر متوفى) به نسبت 1و3 تقسیم کرد؛ زیرا با وجود طبقه قبل (مادر و دختر)، نوبت به طبقه بعد (مانند برادرهاى متوفى) نمى‏رسد. به علاوه، دادن مقدار اضافى به مردان طبقه بعد، شبیه قوانین دوران جاهلیت است که زنان را بدون دلیل، از ارث محروم مى‏ساختند؛ پس مطابق این آیه شریفه، زنان نیز باید از سهم الارث خویش بهره برند و اگر فرزند پسر، مانع طبقه بعدى است، فرزند دختر نیز چنین است و از این جهت، تفاوتى بین زن و مرد نیست.(44)
به حکم قرآن کریم، به زن که تا آن زمان نه تنها حق ارث نداشت (بلکه خود جزء اموال و میراث متوفى به حساب مى‏آمد.) حق ارث داده شد و به دنبال آن به او، حق تصرف در اموال (همانند مردان) عطا شد؛ چه زن، شوهر داشته باشد و چه نداشته باشد. در هرحال، از نظر اسلام، زن حق تصرف استقلالى در اموالش دارد و هیچ ولایتى براى شوهر بر اموال وى نیست.
در نظام حقوقى اسلام، زن برحسب عناوین همسر، فرزند (دختر)، مادر و خواهر، از ارث بهره‏مند مى‏شود که به طور تفصیل به هر مورد مى‏پردازیم:
1ـ ارث زن، به عنوان همسر
همسر در تمام طبقات با همه ورثه شریک مى‏شود؛ اگر متوفى (شوهر) فرزند نداشته باشد، همسرش یک چهارم و اگر فرزند داشته باشد، یک هشتم ارث مى‏برد. قرآن کریم در این باره مى‏فرماید: «وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ»(45) یعنى: و اگر فرزندى نداشته باشید، پس از انجام وصیت و پرداخت دیون (بدهکاریها)، یک چهارم میراثتان از آنِ زنانتان است واگر داراى فرزند بودید (اگر چه این فرزند از همسر دیگر باشد)، یک هشتم ترکه متعلق به آنهاست.
شایان توجه است که اگر متوفى (شوهر) چند همسر داشته باشد، یک چهارم یا یک هشتم ترکه که به همسران مى‏رسد، به طور مساوى بین آنها تقسیم مى‏شود. مستند این حکم، روایت است:
«ولاتزاد المرأه على الربع و لا تنقص من الثمن و ان کنَّ اربع او دون ذلک فهُنَّ فیه سواء.»(46)
یعنى: همسر هیچ‏گاه سهمش بیش از ربع (یک چهارم) و کمتر از ثمن (یک هشتم) نمى‏شود؛ چهار نفر باشند یا کمتر، همه آنها در همان یک چهارم یا یک هشتم، به طور مساوى شریکند.
در قانون مدنى جمهورى اسلامى ایران که بر احکام اسلام و فقه پویاى امامیه مبتنى است، زن همپاى مرد، هم ازحیث «نسب» و هم از جهت «سبب» ارث مى‏برد. در ماده 891 این قانون آمده است:
«زن به عنوان همسر، به سبب، ارث مى‏برد؛ نه حاجب وارثان نسبى میشود و نه هیچ وارثى مى‏تواند مانع از ارث بردن او گردد.»
همچنین در مبحث میراث زوج و زوجه بیان مى‏دارد که به مجرد انعقاد پیمان زناشویى، زن داراى حق ارث در اموال شوهر، به میزان معین، مى‏شود و هرگاه این پیمان گسسته شود، درطلاق رجعى تا پایان زمان عِدّه حق ارث ثابت است و اگر طلاق، در زمان بیمارى‏اى که به مرگ انجامید واقع شود، تا یک سال از تاریخ آن، زن حق ارث دارد؛ اگر چه طلاق بائن باشد. مشروط بر این که زن شوهر نکرده باشد.(47)
قانون مزبور، درباره نصیب همسر از ارث، مقرر مى‏دارد که همسر یا همسران در صورت فوت شوهر و بدون اولاد، ارث آنها یک چهارم و با وجود اولاد یک هشتم ترکه است.
اگر متوفى (شوهر) چند همسر داشته باشد، سهم الارث آنها (که با نبود فرزند یک چهارم و با وجود فرزند یک هشتم است)، به طور مساوى بینشان تقسیم مى‏شود.(48)
2ـ ارث زن، به عنوان فرزند
اگر دختر، تنها فرزند خانواده باشد، تمامى ترکه به او مى‏رسد و اگر همه فرزندان متوفى دختر باشند، اموال به صورت مساوى بینشان تقسیم مى‏گردد؛ ولى اگر متفاوت باشند (بعضى پسر و بعضى‏دختر)، پسر دو برابر دختر، ارث مى‏برد؛ قرآن کریم در این باره مى‏فرماید:
«یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُْنْثَیَیْنِ»(49)
یعنى: خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش مى‏کند که (از میراث) براى پسران، دو برابر سهم دختران قائل شوید.
در این آیه شریفه، حکم ارث طبقه اوّل وارثان (فرزندان و پدر و مادر) بیان شده است. ناگفته پیداست که هیچ رابـ ـطه خویشاوندى نزدیکتر از رابـ ـطه فرزند و پدر و مادر نیست. از این رو، قرآن کریم آنها را بر طبقات دیگر وراث، مقدّم داشته است.
نکته در خور توجّه این است که قرآن کریم براى اهتمام به حق زن، هنگام تعیین سهام ارث، ارث زن را اصل و مبنا قرار داده وآن را معیار ارث معرفى مى‏نماید. آنگاه مى‏فرماید: «للذَّکر مثلُ حظِّ الانثیین» به بیان روشن‏تر، هنگام بیان سهم برادر، چنین نمى‏فرماید که خواهر نصف سهم برادر مى‏برد که معیار اصلى، سهم برادر باشد؛ بلکه معیار و اصلِ مفروض و مسلم را ارث خواهر (که دختر متوفى است) قرار مى‏دهد و سهم برادر (که پسر متوفى مى‏باشد) را دو برابر سهم خواهر مى‏داند تا اصل ارث زن، قطعى باشد. این طرز بیان، یک نوع تأکید بر ارث بردن دختران و مبارزه با سنتهاى جاهلى آن عصر است که زنان را به طور کلى از ارث محروم مى‏کردند.
در ماده 907 قانون مدنى ایران نیز در این باره (ارث فرزند) آمده است:
«اگر متوفى، پدر و مادر نداشته و یک یا چند اولاد داشته باشد، ترکه‏اش به طریق ذیل تقسیم مى‏شود: اگر براى متوفى تنها یک فرزند باشد، خواه پسر، خواه دختر، تمام ترکه به او مى‏رسد. اگر اولاد متعدد باشد، ولى همه آنها پسر یا دختر، ترکه بین آنان به طور مساوى تقسیم مى‏شود. اگر اولاد متعدد باشند و بعضى از آنها پسر و بعضى دختر، پسر دو برابر دختر ارث مى‏برد.»
3ـ ارث زن، به عنوان مادر
موارد ارث مادر بدین قرار است:
1ـ هرگاه متوفى، غیر از مادر، وارثى نداشته باشد، در این صورت تنها وارثش همین مادر خواهد بود؛ یک سوم مال را «بالفرض» و بقیه را «بالرّد» مى‏برد.
2ـ هرگاه متوفى، فقط مادر و همسرى داشته باشد، مادر سه چهارم ترکه را مى‏برد؛ یک سوم را بالفرض و باقى را بالرّد.
3ـ هرگاه متوفى، فقط مادر و شوهرى داشته باشد، مادر نصف ترکه را مى‏برد؛ یک سوم را بالفرض و باقى را بالرّد.
4ـ هرگاه متوفى، وارثى غیر از مادر و پدر نداشته باشد، مادر یک سوم ترکه را مى‏برد. در صورتى که متوفى ، حاجبى مانند: دو برادر یا چهار خواهر، یا یک برادر و دو خواهر ابوینى، یا ابى نداشته باشد، گر چه این افراد، خودشان نه با پدر ارث مى‏برند و نه با مادر؛ ولى حاجب مى‏شوند و نمى‏گذارند مادر بیش از یک ششم ارث ببرد.
5ـ هرگاه متوفى، مادر و یک دختر داشته باشد، مادر یک چهارم ترکه را به طور کامل مى‏برد.
6ـ اگر متوفى، مادر و پدر و برادرانى داشته باشد که حاجب بیش از یک ششم شوند، در این صورت مادر یک ششم ترکه را مى‏برد و همچنین اگر پسر یا پسرانى با مادر باشند، مادر یک ششم مى‏برد.
7ـ اگر متوفى، مادر و دو دختر داشته باشد، مادر یک پنجم ترکه را مى‏برد.
8ـ هرگاه متوفى، مادر و دختر داشته باشد، مادر کمتر از یک پنجم و بیشتر از یک ششم مى‏برد.
قرآن کریم در باره ارث مادر مى‏فرماید:
«وَ لأَِبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلأُِمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُِمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَوْ دَیْنٍ»(50)
یعنى: و اگر متوفى فرزندى داشته باشد، هر یک از پدر و مادر، یک ششم میراث مى‏برند و اگر فرزندى نداشته باشد و میراث‏بران، تنها پدر و مادر، باشند، مادر یک سوم دارایى را مى‏برد. امّا اگر برادرانى داشته باشد، سهم مادر پس از انجام وصیت متوفى و پرداخت دیونش، یک ششم است.
قانون مدنى ایران در ماده 906 و 908، درباره ارث زن، به عنوان مادر مقرر مى‏دارد:
«هر گاه براى متوفى، وارث دیگرى جز پدر یا مادر نباشد، تمام ارث از آنِ اوست و اگر متوفى فرزند داشته باشد، پدر و مادر یک ششم ترکه را به ارث مى‏برند و اگر براى مادر حاجبى نباشد و پدر و مادر با هم باشند، یک سوم اموال را مادر به ارث مى‏برد.»
بنابراین، سهم الارث مادر، نه تنها کمتر از پدر نیست؛ بلکه گاهى، از سهم پدر هم بیشتر است؛(51) چنان که صاحب تفسیر گران‏سنگ المیزان در این باره (زیادتى ارث مادر) مى‏فرماید:
از آن جهت که مادر از جهت خویشاوندى به فرزند نزدیکتر است و تماس و برخوردش با فرزند، بیشتر از تماس و برخورد پدر است، اضافه بر آن که مادر در وضع حمل و حضانت و پرورش فرزند، رنج بیشترى‏تحمل مى کند، شارع مقدس خواسته است جانب مادر را غلبه دهد و او را شایسته احترام بیشترى نسبت به پدر معرفى کند.(52)
4ـ ارث زن، به عنوان خواهر
درباره ارث خواهر، در قرآن کریم دو آیه نازل شده است:
در آیه دوازدهم سوره نساء مى‏خوانیم:
«وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصى بِها أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ»
یعنى: اگر مردى از دنیا برود، کلاله(53) (خواهر یا برادر) از او ارث مى‏برند. یا زنى از دنیا برود و برادر و خواهرى داشته باشد، هریک از آنها یک ششم ترکه را به ارث مى‏برند.
این حکم در صورتى است که از متوفى یک برادر یا یک خواهر باقى بماند؛ اما اگر بیش از یکى باشند، مجموعا یک سوم مال را به ارث مى‏برند (یک سوم مال را در میان خود تقسیم مى‏کنند.)
سپس، اضافه مى‏کند: این در صورتى است که وصیت متوفى قبلاً انجام گیرد و دیون (بدهکارى) او از آن (ترکه) خارج شود.
البته وصیت در صورتى نافذ است جنبه زیان رسانیدن به ورثه نداشته باشد؛ بدین معنا که بیش از ثلث، نباشد؛ زیرا طبق روایاتى که از پیامبر اکرم9 و ائمه اطهار: وارد شده است، وصیت بیش از ثلث ترکه، «اضرار» به ورثه‏بوده و بدون رضایت‏آنها نافذ نیست؛ در روایات، تعبیرات شدیدى در این باره وارد شده است. از جمله در حدیثى مى‏خوانیم: «ان الضرار فى الوصیه من الکبائر.»(54) یعنى: زیان‏رسانیدن به ورثه و محروم ساختن آنها از حق مشروعشان، به وسیله وصیتهاى نابجا، از گناهان کبیره است.
از تعبیر «هم شرکاء فى الثلث» (برادران و خواهران مادرى اگر بیش از یک نفر باشند، در ثلث مال شریکند.) استفاده مى‏شود که آنها یک ثلث را در میان خود به طور مساوى تقسیم مى‏کنند و زن و مرد در اینجا تفاوتى ندارند؛ زیرا مفهوم «شرکت» بیانگر مساوى بودن سهام است.
در آیه 176 همان سوره آمده است: «از تو (درباره خواهران و برادران) سؤال مى‏کنند. بگو: خداوند، حکم کلاله (خواهران و برادران) را براى شما بیان مى‏کند.» سپس به چند حکم اشاره شده است:
الف) هرگاه مردى از دنیا برود و فرزندى نداشته باشد و یک خواهر داشته باشد، نصف میراث او به آن خواهر مى‏رسد.
ب) اگر زنى از دنیا برود و فرزندى نداشته باشد و یک برادر (پدر و مادرى یا پدرى تنها) از خود به یادگار بگذارد، تمام ارث او به آن برادر مى‏رسد.
ج) اگر کسى از دنیا برود و دو خواهر از او به یادگار بمانند، دو ثلث از میراث او را مى‏برند.
د) اگر ورثه متوفى چند خواهر و برادر باشند (از دو نفر بیشتر)، تمام میراث او را بین خود به طور مساوى تقسیم مى‏کنند؛ به طورى که سهم هر برادر دو برابر سهم یک خواهر شود.
در پایان این آیه شریفه آمده است: خداوند این حقایق را براى شما بیان مى‏کند تا گمراه نشوید و راه سعادت را بیابید (و حتما راهى را که خدا نشان مى‏دهد، راه صحیح و واقعى است)؛ خداوند به هر چیز داناست.
نکته شایان توجه در دو آیه این است که بحث هر دو آیه، درباره ارث کلاله (خواهران و برادران) است. آنچه در بدو امر به ذهن مى‏رسد، این است که ظاهرا مفاد دو آیه با هم منافات دارد؛ اما با کمى دقت وتأمّل در مضمون آن دو درمى‏یابیم که هر کدام، از ارث یک دسته خاص از خوهران و برادران سخن مى‏گوید و هیچ‏گونه تنافى و تضادى بین دو آیه نیست.
در هر دو آیه، از ارث کلاله (خواهران و برادران) بحث شده است. با این تفاوت که مراد از کلاله در آیه دوازدهم، خواهران و برادران مادرى (امّى) است و آیه 176، از خواهران و برادران پدر و مادرى(ابوینى) یا تنها پدرى (ابى)، سخن مى‏گوید و هیچ تضادى میان این دو آیه وجود ندارد. مؤیّد این نکته، آن است که غالبا کسانى که با واسطه با متوفى ارتباط دارند، مقدار ارثشان به اندازه همان واسطه است؛ یعنى برادر و خواهران مادرى به اندازه سهم مادر مى‏برند که یک سوم است و برادران و خواهران پدرى، یا پدر و مادرى، سهم پدر را مى‏برند که دو سوم است و از آنجا که آیه دوازدهم سوره نساء در ارث برادران و خواهران، بر محور یک سوم است و آیه 176 سوره نساء بر محور دو سوم، روشن مى‏شود که آیه اوّل درباره آن دسته از برادران وخواهرانى است که تنها از طریق مادر با متوفى خویشاوندند؛ ولى آیه دوم درباره خواهران و برادرانى است که از طریق پدر، یا پدر و مادر با متوفى نسبت دارند. افزون براین، روایات وارده از حضرات معصومین: نیز این حقیقت را اثبات مى‏کند؛ در هر حال، چنانچه یک ثلث یا دو ثلث ارث به برادر یا خواهر تعلق گرفت، باقى‏مانده طبق قانون اسلام میان سایر وراث تقسیم مى‏شود.
در قانون مدنى، درباره ارث خواهر چنین آمده است:
«اگر وارث متوفى، تنها یک خواهر باشد، همه اموال از آنِ اوست و اگر متوفى، تنها منسوبین از طریق مادر دارد، میراث او بین آنها به طور برابر، تقسیم مى‏گردد. اگر متوفى، منسوبین پدر و مادرى (ابوینى) یا پدرى (ابى) داشته باشد، ارث مرد دو برابر زن است و اگر وارث متوفى، تنها برادرزادگان و خواهرزادگان باشند، براى آنان سهم کسى است که به واسطه او ارث مى‏برند؛ هر چند خواهرزادگان، پسر و برادرزادگان دختر باشند، دختران بیش از پسران ارث مى‏برند.»(55)
فلسفه تفاوت ارث زن و مرد
اسلام احکام ارث را بر اساس مرد یا زن بودن (عامل جنسیت، که در اقوام ملل غیر اسلام که ذکر شد، مورد توجه بوده است.) وضع نکرده است؛ بلکه بر اساس مسؤولیت مالى و موقعیتى که آن دو در خانواده دارند و به ملاحظه مسؤولیتها و تکالیفى که بر عهده آنها نهاده شده است، قرار داده است. بنابراین، سهم الارث متفاوت، با دیدگاه کلى اسلام نسبت به خانواده و تقسیم وظائف و مسؤولیتها، سازگار و عادلانه است. در این بخش از بحث، به مهمترین اشکالهایى که درخصوص تفاوت ارث زن و مرد به فقه پویاى اسلام شده است، اشاره مى‏کنیم:
اشکال اول: آیه شریفه «للذکر مثل حظ الانثیین» کاشف از نگاه مردانه شریعت اسلام، به نظام ارث است و حکایت ازآن دارد که در اسلام، شخصیت زن، نصف شخصیت مرد به حساب مى‏آید.(56)
این اشکال اختصاصى به دگراندیشان کنونى ندارد بلکه از جانب بعضى از طبیعى مسلکان(57) صدر اسلام نیز مطرح شده است. در جواب مى‏گوییم: آنچه از روح اسلام و مطالعه در ابواب مختلف آن به دست مى‏آید این است که هرگونه تبعیض و امتیازات نابجا از نظر اسلام، محکوم است و شریعت اسلام شدیدا با آن مخالف است و هرگاه در بعضى از موارد، نشانه‏هایى از برترى بعضى افراد، بر بعضى دیگر، مشاهده گردید، نشانه ترجیح داشتن در انسانیت و حقوق انسانى نیست؛ بلکه باید دید که کدام یک از عوامل اقتصادى، اجتماعى، اخلاقى، روحى و... در آن موارد وجود داشته که باعث آن نوع اختلافها و امتیازها شده است. به عبارت دیگر، در پاره‏اى موارد که بظاهر آثار اختلاف و تبعیض میان افراد به چشم مى‏خورد، هرگاه به طور دقیق و همه جانبه در اطراف آن بررسى کنیم، روشن خواهد شد که نه تنها آن امتیازها عمیق و ریشه‏دار نیست، بلکه به یک معنا نمى‏توان آن را اختلاف و تفاوت دانست.
کمتر بودن سهم الارث زن در برخى موارد، دلیل بر این نیست که اسلام، ارزش و شخصیت زن را نادیده گرفته است؛ بلکه صرفا به سبب عوامل اقتصادى و اجتماعى است. با توجه به نکات زیر که زیربناى فلسفه تفاوت میراث زن و مرد است، حقیقت این امر روشن خواهد شد:
1ـ اندیشمندان علم اقتصاد معتقدند که براى به وجود آوردن یک اجتماع به تمام معنا سالم و شایسته که از هرگونه افراط و تفریط و سرکشى و طغیان به دور باشد، رعایت مسائلى لازم است که اجراى‏اصل «هر کس به مقدار نیازمندى و حاجتش» در مرحله نخستین آنهاست.
2ـ حکمت تفاوت میراث زن و مرد به وسیله حضرات معصومین: بیان شده است(58) و این انتقاد سابقه دیرینه دارد و دانشمندان مسلمان بارها به آن اشاره کرده‏اند. در نظام حقوقى اسلام به دلیل مسؤولیتهاى اقتصادى و اجتماعى که بر عهده مرد نهاده شده است، از قبیل نفقه زن و فرزند، بذل مهر و صداق، هزینه زندگى زن هنگامى که در عده به سر مى‏برد، شرکت در جهاد و هزینه سفر و سپردن نفقه خانواده در آن ایام به زن و فرزند، پرداخت دیه در بعضى از جنایات اشتباهى خویشاوندان (به عنوان عاقله)، پرداخت مخارج سایر نزدیکان تهیدست (مانند پدر و مادر و خواهر و...)، در پاره‏اى موارد براى مرد، سهم دو برابر در نظر گرفته شده است؛ حتى اگر این سهم با مسؤولیتها سنجیده شود، این مرد است که سهم الارثش به نصف نصیب زن مى‏رسد و این مرد است که فریادش باید بلند شود.(59)
3ـ قوانین ارث در نظام حقوقى اسلام، بر اساس موقعیت اجتماعى و به حکم وضع طبیعى‏اى که هر کدام از زن و مرد دارند، تنظیم شده است و ملاک، تنها زن یا مرد بودن نیست و این گمان که همیشه زن صرفا به دلیل جنسیت، نصف مرد ارث مى‏برد، ناشى از بى‏دقتى و عدم مطالعه و تحقیق، در احکام ارث در اسلام است؛ زیرا گاهى سهم الارث آن دو مساوى است؛ مانند سهم الارث پدر و مادر وقتى که با فرزند متوفى همراه شوند که پدر و مادر یکسان ارث مى‏برند و یا متوفى، تنها منسوبین به مادر داشته باشد؛ علاوه بر این، در بعضى موارد سهم زن بیش از مرد است؛ مانند: صورتى که وارث متوفى منحصر به پدر و مادر و شوهر باشد که مادر یک سوم و پدر یک ششم ترکه را به ارث مى‏برد(60) و یا موردى که همسر با چند برادر و خواهر همراه شود.
4ـ احکام ارث به لحاظ مصالح اجتماعى، وضع شده و در مواردى که مصلحت اقتضا نماید یا خود شخص تمایل داشته باشد که ورثه‏اش به یک اندازه از اموال او بهره برند، مى‏تواند از حق وصیت خود براى تقسیم سهام و برابرى آن استفاده نماید.
5ـ دین مبین اسلام در تمام مواردى که شخصیت انسانى، ملاک قانونگذارى است، حقوق کاملاً یکسانى براى زن و مرد وضع کرده است؛ همچون: آزادى در ایمان، ثواب و عقاب، تعلیم و تربیت، شغل، ازدواج و...یگانه ملاک برترى در این شریعت، کرامتى است که با تقوى(61) به دست مى‏آید؛ نه با اموال و دارایى. اگر مرد تقواى بیشترى داشته باشد، از زن برتر است واگر زن با تقواتر باشد، او برتر است. سهم الارث، ارزش و فضیلت نیست؛ بلکه مسؤولیت‏آور است و نمى‏تواند بیانگر شخصیت زن از دیدگاه اسلام باشد.(62)
نتیجه توضیحات ارائه شده این است که چون مخارج و احتیاجات مالى مرد بیشتر از زن است (زنان در مقابل درآمدى که دارند، مخارجشان بسیار کمتر است.) اسلام سهم الارث مرد را بیشتر از زن قرار داده تا طبق اصل تقسیم مال بر اساس حاجت (هر کس به مقدار نیازمندى و حاجتش)، تعادلى میان درآمد و مخارج آنها برقرار گردد.(63)
دکتر گوستاولوبون در این باره مى‏گوید:
«احکام ارث در قرآن مبنى بر انصاف و داد است. اگر خوانندگان، آیاتى را که در این باب نقل شده است مطالعه کنند، نظریه ما را تصدیق مى‏نمایند. اگرچه فروعاتى را که فقها در این باره استخراج نموده‏اند، تمام آن در این آیات درج نیست؛ ولى با کمال وضوح ذکر شده. خلاصه، وقتى که این احکام را با قوانین ارث انگلیس و فرانسه مقایسه نمودم، از ملاحظه آن، درباره زنان شوهردار که مى‏گویند، دین اسلام با آنها به طور انصاف رفتار نکرده، دریافتم که این اشکالات، هیچ پایه و اساسى ندارند؛ بلکه نسبت به احکام ارث ما (فرانسه)، اسلام حقوق زنان را بیشتر مراعات کرده است. حقوق قانونى را که براى زنان منکوحه از روى قرآن و کتب فقهى مقرر شده، از حقوق زنان اروپا به مراتب بیشتر و بالاتر است؛ زنان اسلام تنها مهر نمى‏گیرند، بلکه املاک شخصى آنها نیز کاملاً در تصرف خودشان است و براى هزینه و مصارف خانوادگى، ملزم نیستند که دینارى پرداخت نمایند و هر وقت که طلاق داده شوند، لباس و مخارج خود را باید بگیرند و هرگاه شوهر فوت کند، زن تا یک سال از اموال او مخارج خود را گرفته و علاوه بر آن از باقى مانده ثروت همسرش نیز سهم معینى به او داده مى‏شود. علاوه بر حقوقى که برشمردیم، مسلمین زنان خود را بسیار احترام مى‏کنند و نظر به مراتب و جهات ذکر شده، وضع زنان مشرق تا این پایه خوب و رضایت‏بخش است که تمام جهانگردان باانصاف، آن را تصدیق نموده‏اند.»(64)
اشکال دوّم: ایراد دیگرى که بعضى از غربیها و مستشرقان و دگراندیشان به قوانین ارث مى‏گیرند، این است که قوانین ارث به اقتضاى شرایط زمانى و مکانى صدر اسلام، تنظیم شده که امروزه دگرگون گشته است (گویا منظور آنان این است که تاریخ مصرفش گذشته است.) و لازم نیست که اعتقاد به جاودانه بودن همه احکام و قوانین داشته باشیم؛ زیرا به دگرگون شدن شرایط، حکم نیز تغییر مى‏یابد.
پاسخ: اولاً: شکى نیست که پاره‏اى از احکام، تابع مصالح موقت مى‏باشند و به اقتضاى شرایط زمانى و مکانى، وضع مى‏شوند، همانند احکام حکومتى؛ ولى اجماع مسلمین بر این است که آیات ارث از «محکمات» قرآن کریم است و احکام آن، زمان بردار نیست و به هیچ وجه مقید نشده است.(65)
ثانیا: احکام ارث زن و مرد، بر اساس مسؤولیتهایى است که بر عهده هریک نهاده شده است و قرابتى که شخص با متوفى دارد. به تعبیر دیگر، حکمتهاى مربوط به قوانین ارث، زمان بردار نیست.
ثالثا: اگر احکام ارث، احکام امضایى بود، مى‏بایست همانند احکام دوره جاهلیت با اندک تفاوتى، وضع مى‏شد؛ درحالى که انقلاب حقوقى اسلام در این زمینه در نوع خود، بى‏نظیر بوده و به تأیید تمام مورخان و مفسران گران‏قدر، موجب حیرت و اعتراض مردم واقع شده است.(66)
اشکال سوم: ما در عصرى زندگى مى‏کنیم که زنان همانند مردان در اجتماع سهیمند و در نان‏آورى و تأمین مایحتاج زندگى و اقتصاد خانواده و کشور، سهم قابل توجهى دارند و از موقعیت اجتماعى مساوى و گاه برتر، برخوردارند. دورانى که زن در خانه مى‏نشست و از تأمین مایحتاج زندگى معاف بود گذشت.(67)
پاسخ: هرچند، امروزه به اقتضاى شرایط زمانى و نیازهاى خانوادگى، گاه زنان پا به پاى مردان در جارج از منزل به کار مشغولند و در تأمین اقتصاد خانواده نقش دارند و شراکت آنان در امور مربوط به زنان و مطابق با شأن ومنزلت آنان امرى پسندیده است؛ ولى هرگز از نظر شریعت اسلام، زنان ملزم به تأمین مخارج زندگى خویش و خانواده نیستند. علاوه بر آن، مى‏توانند تمام درآمد خود را پس‏انداز کنند و این وظیفه مرد است که مخارج زن را از هر جهت تأمین کند؛ گرچه مرد، فقیر و زن، توانگر (دارا) باشد. البته زنانى که تخصص ویژه‏اى کسب نموده‏اند و جامعه نیاز مبرم به حضور آنان دارد، براى اجتماع کنونى مفیدند و در واقع علاوه بر کمک به اقتصاد خانواده، در تعالیم و پیشرفت جامعه نقش بسزایى دارند؛ اما زنان دیگر، علاوه بر آن که کارشان در خارج از منزل، بر مشکل بیکارى نیروى کار و مردانى که مسؤول تأمین زنان و خانواده مى‏باشند، مى‏افزاید، در پاره‏اى موارد موجب از هم پاشیدگى و انحلال خانواده و در بعضى جوامع، اسباب انحراف افراد و تضییع حقوق کودک و حتى خود زن است. حکمت تعیین سهم الارث در نظر اسلام، پابرجاست؛ زیرا در صورتى، کرامت و عزت زن مسلمان حفظ مى‏شود که از لحاظ مالى تأمین باشد و از روى ناچارى به کارى که به کرامت و شرافت او در تضاد است، تن درندهد و این وقتى تضمین مى‏شود، که وى ملزم به شرکت در امور اقتصادى خانواده نباشد؛ هر چند در صورتى که توانایى داشته باشد مى‏تواند بارى از دوش شریک زندگى خود بردارد و اسلام، مانع اشتغال زن البتّه با رعایت شؤونات اسلامى نیست.
اشکال چهارم: اسلام باید با زندگى عصر جدید همراه گردد تا از قافله عقب نماند؛ وگرنه اخلاق عمومى، سازمانهاى بین المللى وحقوق بشر که اساس فعالیت و برنامه‏ریزیهاى بسیارى از نظامهاى حقوقى را برهم زده و دولتها را ناچار به برابر ساختن حقوق زن و مرد ساخته‏اند، واکنشهاى نامطلوبى از خود نشان مى‏دهند. بنابراین، بر فقهاى عظام لازم است که براى برابرى ارث زن و مرد، چاره اندیشى کنند و با انجمنهاى دفاع از تساوى حقوق زنان همراه گردند.(68)
پاسخ: اولا: نباید تحولات اقتصادى و رشد علوم تجربى در غرب را دلیلى بر رشد و درک صحیح آنان از علوم انسانى وحقوق بشر تلقى کرد. این تحول حقوقى در غرب وام‏دار نیازهاى اقتصادى و صنعتى قرنهاى 18و19 میلادى است؛ نه آن که تحقیقات جامعه شناختى سبب این دگرگونى حقوقى شده باشد و نمى‏توان تحولات حقوقى جدید را ناشى از تکامل انسانى‏در جامعه غربى به حساب آورد.
ثانیا: آمار و ارقام، نشانگر مصائب و مشکلاتى است که معلول افراط غربیها در این زمینه مى‏باشد؛ حتى پاره‏اى از اندیشمندان غربى، به برترى نظام اسلام بر نظامهاى حاکم بر غرب، اعتراف کرده‏اند و تنها راه نجات غرب از بحران اخلاقى و رهایى از بى بند و بارى جنسى را پناه آوردن به قوانین اصیل و انسان‏ساز شریعت اسلامى برشمرده‏اند.(69)
در تأیید سخن پیش گفته، سخن چند تن از دانشمندان غربى را یادآور مى‏شویم:
ادموند برک(70) در دائرة‏المعارف آمریکا مى‏نویسد:
«حقوق اسلامى بر همه کس، اعم از پادشاه یا خدمتگزار اجرا مى‏گردد، تار و پودش به بهترین وجه، آراسته و استوار آمده؛ آنسان که به راستى عمیق‏ترین و برجسته‏ترین قانون به شمار مى‏آید که تاکنون، بشریت با آن روبه‏رو گشته است.»
2ـ استاد میان محمد شریف در کتاب خود، منابع فرهنگ اسلامى چنین مى‏نگارد:
«یکى از درخشانترین سیماهاى فقه اسلامى که بر حقوق روم ممتازش ساخته، این است که آزادى فردى و حقوق زنان و کودکان در آن تثبیت گردیده، علاوه قانونى جهانى و قابل اجرا براى همه کس است.»(71)
اشکال دیگرى که پرچمداران تساوى حقوق زن و مرد بر قوانین ارث اسلام مى‏گیرند، این است که با سست شدن علاقه‏هاى عشیره‏اى و قبیله‏اى، دیگر زن پیوند ناهمگونى از قوم دیگر و بیگانه‏اى نیست که با پیوند زناشویى به خانواده اصلى، وصل شود و با مرگ طرف قرارداد (شوهر)، از ستون اصلى خانواده جدا گردد. بدون تردید، در این عصر صنعت و تکنولوژى آن تعصّبات قومى که مانع ارث بردن زن بود، از بین رفته است.
در پاسخ این اشکال باید گفت که این دیدگاه، ناشى از عدم فهم نظام خانواده در اسلام است.
اسلام، بیش از همه نظامها به خانواده احترام مى‏گذارد و هرگز زن را پیوندى ناهمگون به خانواده شوهر، به حساب نمى‏آورد؛ بلکه پیوند میان زن و شوهر را بسیار زیبا بیان مى‏کند: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ»(72) یعنى: زنان لباس شما هستند و شما لباس آنها. لباس از یک سو انسان را از سرما و گرما و خطر برخورد اشیا به بدن حفظ مى‏کند و عیبهاى او را مى‏پوشاند و از سوى دیگر زینتى است براى تن آدمى؛ این تشبیه که در آیه یاد شده آمده است به همه این نکات اشاره دارد. خداوند متعال در جمله‏اى کوتاه، اما بسیار زیبا و رسا، علاقه جسمى و روحى زن و مرد را بیان داشته است که همان‏گونه که لباس، بدن را مى‏پوشاند و باید به اندازه قامت انسانى باشد، نه کوتاه و نه بلند، نه گشاد و نه تنگ، زن و مرد هم، راز یکدیگر را مى‏پوشانند و هرکدام در دیگرى ذوب مى‏شوند؛ بدون کم و زیاد، بدون برترى و تفاخر. بنابراین، هر دو یک روحند در دو بدن؛ بلکه یک روح و یک جسمند. هر کدام، حافظ منافع دیگرى و نگهبان جان و اسرار او مى‏باشد و از آن طرف هر یک حقوق و تکالیفى دارد.
قرآن کریم مى‏فرماید: «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ»(73) یعنى: زن همان اندازه که در اجتماع وظایف سنگینى به عهده دارد، از حقوق قابل توجهى نیز برخوردار است.
اسلام، زن را مانند مرد، داراى روح کامل انسانى و اراده و اختیار دانسته و او را در مسیر تکامل که هدف خلقت است، مى‏بیند. به همین جهت، هر دو را در یک صفّ قرار داده و با خطابهاى: «یا ایها الناس» و «یا ایها الذین آمنوا» مخاطب ساخته و انجام برنامه‏هاى تربیتى و اخلاق عملى و... را براى آنها لازم کرده است.
اسلام، هرگز زنان را سربار، مصرف کننده و اجیر به حساب نیاورده؛ بلکه براى‏زن، شخصیتى همسان با مرد قائل است و نقشى که زن در خانواده ایفا مى‏کند را همانند مرد بلکه بالاتر شمرده است. احترام و اکرام او، دلیل بر بزرگى و بزرگوارى، و اهانت به او، دلیل پستى دانسته شده است.
همواره در شریعت اسلام توصیه به رفتار نیک با زنان شده(74) و هرگز به اندازه‏اى که توجه به زن و سفارش زن به مرد شده، سفارش به مرد نشده است. چنین نگرشى به خانواده، در هیچ یک از ادیان دیگر اعم از الهى و غیرالهى وجود ندارد.(75) بنابراین، هر چند ممکن است انتقاد پیش‏گفته به دیگر فرهنگها وارد باشد؛ ولى به شریعت اسلام وارد نیست. غفلت از آیات قرآن کریم و روایات متواتر، سبب بیان این ایراد شده است.
طرفداران دفاع از حقوق زنان بدانند که زن مسلمان هیچ‏گاه از کمى و کاستى قوانین الهى شکایت ندارد؛ بلکه از بى عدالتى‏هاى موجود در جامعه و از رفتار ناشایست و غیر اسلامى و احیانا غیر انسانى برخى از مردان و حکومتها گله دارد. در حقیقت، از عدم اجراى قوانین حیات‏بخش اسلام، ناراضى است. علاوه بر آن که تساوى در مسئله ارث (همان‏گونه که از پاره‏اى نظرها به دست آمد.) مشارکت در تأمین مخارج زندگى مشترک را به دنبال دارد و اگر این امر تحقق یابد و تأمین مخارج بر زنان نیز لازم شود، ممکن است زنان براى لقمه‏اى نان و تأمین معاش، تن به کارى دهند که با شرافت و حیثیت و کرامت انسانى آنان سازگار نباشد و مفاسد اجتماعى و اخلاقى و خانوادگى را در پى دارد؛ ولى اگر نظام حقوقى اسلام رعایت شود، لزومى در استثمار زنان براى تأمین معاش نیست؛ مگر آن‏که خود بخواهند و توانایى کافى داشته باشند.
بنابراین، اخلاق عمومى و شأن و منزلت اسلامى زن، اقتضا مى‏کند که وى از تکلیف تأمین مایحتاج زندگى معاف باشد، تا خودش و بنیان خانواده آسیب نبینند و جوامع اسلامى از پیامدهاى نامطلوب جوامع غربى عارى باشد. البته اگر شرایط زنى مساعد که با مرد، همراهى (تشریک مساعى) کند و شرکت در تأمین معاش داشته باشد، این احسانى است که از سوى آن زن به شوهرش مى‏شود؛ نه آن که وظیفه باشد.
هشدار
غفلت اندیشمندان، محققان و قانونگذاران جوامع اسلامى، از فهم نظام حقوقى اسلام و برنامه‏هاى اجتماعى مترقى آن، هرگز بخشودنى نیست و بى‏گمان افراط و تفریطهایى‏به دنبال خواهد داشت که جوامع غربى دچار آن هستند. نسبت به تساوى حقوق باید گفت کلام حق وعدل، همان است که نه تفریط قرنهاى گذشته غرب درست است و نه افراط قرن حاضر؛ بلکه نظام متعادل اسلامى، بهترین قانون در تأمین حقوق و مصالح زنان است.
قانون ارث در اسلام بر پایه عدالت اقتصادى و اجتماعى و روانى، قانونگذارى شده و در آن مسؤولیتهاى اجتماعى و خانوادگى هریک از زن و مرد رعایت شده و اگر از درون نظام حقوقى اسلام، به قانون ارث بنگریم، سهم زنان که هیچ مسؤولیت مالى بر دوش ندارند، کاملاً منصفانه و ضامن کرامت و عزّت زنان مسلمان است. تمام این اشکالها ناشى از کج‏فهمى‏ها وعدم دقت در دستورات حیات بخش دین مبین اسلام است؛ وگرنه اسلام بذات خویش، بسیار غنى است
 
  • پیشنهادات
  • ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    میزان بررسی کرد
    مراحل رسیدگی به موضوع نزاع در مراجع قضایی
    خبرگزاری میزان- در میان دعاوی مطروحه در مراجع کیفری دادگستری، موضوع پرخاشگری و نزاع اعم لفظی و فیزیکی یکی از مسائلی است که پرونده های زیادی را به خود اختصاص داده است.




    909136_351.jpg
    به گزارش خبرنگار گروه حقوقی و قضایی خبرگزاری میزان، در میان دعاوی مطروحه در مراجع کیفری دادگستری، موضوع پرخاشگری و نزاع اعم لفظی و فیزیکی یکی از مسائلی است که پرونده های زیادی را به خود اختصاص داده است.

    مراحل رسیدگی موضوع نزاع در مراجع قضایی
    هنگام بروز هر ضرب و جرحی معمولاً پرونده های این چنینی پس از تنظیم گزارش نیروی انتظامی به دادسرای عمومی و انقلاب محل وقوع جرم فرستاده می‌شود. در ادامه پرونده در دادسرا ثبت و توسط واحد ارجاع، به یکی از شعبات بازپرسی مستقر در آن دادسرا ارجاع می‌شود. بازپرس پرونده با توجه به محتویات پرونده، به دلایل جرم رسیدگی و در صورتیکه جهت تحقیقات بیشتر نیاز به اعاده سابقه به مرجع انتظامی نباشد در مورد متهم دعوی، قرار تأمین صادر می‌کند. بطور مثال چنانچه متهم یک نفر از بستگان خود را به عنوان کفیل به شعبه بازپرسی معرفی نماید، بازپرس ابتدا وضعیت مالی و صلاحیت وی را برای کفیل شدن بررسی می‌کند. از طرف دیگر شاکی طی نامه‌ای برای تعیین میزان جراحات وارد شده و اخذ طول درمان به پزشکی قانونی معرفی می‌شود.

    در پی آن وقت رسیدگی توسط دفتر شعبه بازپرسی تعیین و در قالب احضاریه‌ای به طرفین دعوی ابلاغ می‌شود. پس از تحقیقات بیشتر، بازپرس در همان جلسه به متهم پرونده تفهیم اتهام می کند. در این جلسه رسیدگی، متهم دعوی ممکن است به ارتکاب جرم اقرار و یا انکار کند. لیکن بعد از اخذ نظریه نهایی پزشکی قانونی و سایر دلایل از جمله استماع اظهارات شهود و تحقیق محلی، به اتهام ایراد ضرب و جرح عمدی قرار مجرمیت صادر و با توجه به شکایت شاکی، گزارش پزشکی قانونی، حسب مورد اقرار متهم و سایر دلایل و امارات قضایی کیفرخواست تنظیم می‌شود.

    در پی ارسال پرونده به محاکم کیفری، پس از طی شدن تشریفات مربوط به ثبت، توسط واحد ارجاع به یکی از شعبات کیفری ارجاع و وقت رسیدگی برای آن تعیین می‌شود. جلسه دادگاه در وقت مقرر تشکیل می‌شود و شاکی و نماینده دادستان در آن جلسه حضور می‌یابند. در این جلسه دادگاه از شاکی تقاضای توضیح در خصوص شکایت می‌کند و شاکی نیز شکایت خود را با ذکر دلایل بیان می‌کند. نماینده دادستان نیز تقاضای مجازات متهم را می کند و متهم نیز از خود دفاع می کند. دادگاه ممکن است به دلیل نیاز به ضرورت تحقیقات بیشتر پرونده را به دادسرا باز گرداند، و چنانچه موجبات اتخاذ تصمیم فراهم باشد، اقدام به صدور حکم نماید.

    در اینجا بلحاظ اطلاع بیشتر از این موضوع به نمونه ای از حکم صادره اشاره می شود:

    "در خصوص اتهام آقای… دایر بر ایراد ضرب و جرح عمدی نسبت به آقای…، دادگاه با توجه به محتویات پرونده، شکایت شاکی، گواهی پزشکی قانونی، اقرارهای صریح متهم در دادسرا و کیفرخواست و اینکه متهم دفاعی موجهی نکرده است، انتساب بزه را به وی محرز دانسته و به علت عدم امکان رعایت تساوی در قصاص، متهم را به پرداخت یک درصد دیه کامل بابت جراحت بالای ابروی چپ و سه‌هزارم دیه کامل بابت کبودی اطراف چشم راست و دو درصد دیه کامل بابت جراحت زیر چشم راست در حق شاکی محکوم می‌کند. رأی صادره ظرف مدت ۲۰ روز قابل تجدیدنظر در دادگاه تجدیدنظر استان است.”

    متعاقباً در صورت اعتراض هر یک از طرفین دعوی پرونده به دادگاه تجدیدنظر استان ارسال و پس از حکم مرجع مزبور مبنی بر تأییدویا نقض و صدور حکم شایسته، پرونده به دادسرای اولیه بازگشته و جهت اجرای حکم قطعی با دستور سرپرست دادسرا به واحد اجرای احکام ارجاع می شود.

    تعریف حقوقی ضرب و جرح
    ضرب و جرح از جمله جرایمی است که به تمامیت جسمانی دیگری آسیب وارد می کند. در تعریف ضرب از منظر حقوقی باید گفت به "صدماتی گفته می شود که وارد کردن آنها موجب از هم گسیختگی ظاهری نسوج و جاری شدن خون از بدن نمی شود.” از این رو تورم، کبودی، پیچ خوردن مفاصل بدون شکستگی، خون مردگی و… از مصادیق ضرب می باشند. ضرب ممکن است با دست، پا یا تمام سنگینی بدن و امثال آن یا با استفاده از ابزاری مثل چوب و سنگ باشد. بنابراین ملاک تشخیص وارد کردن صدمه بدون خونریزی ظاهری است.

    در حالیکه جرح به ایراد آسیب هایی اطلاق می شود که موجب از هم گسیختگی بافت ها شده و با خونریزی ظاهری و بیرونی همراه باشد” مانند خراشیدگی، بریدگی یا پارگی دست، که گاه ممکن است این از هم گسیختگی همراه با شکستگی باشد. بنابراین قطع عضو، سوختگی، شکستگی و بریدگی و امثال آن از انواع جرح محسوب خواهند شد.

    مجازات قطع یا جرح عضو عمدی
    اگر شخصی به قصد قطع یا جرح عضو به دیگری صدمه وارد کند یا اینکه قصد این عمل را نداشته باشد ولی عملش منجر به قطع یا جرح عضو شود، در این حالت نیز عمل او عمدی محسوب می شود؛ مانند آنکه قصدش دور کردن دیگری از صحنه درگیری یا ادب کردن او باشد و با چاقو به او صدمه وارد کند. در اینجا قصد او قطع یا جرح عضو نیست ولی نوع وسیله ای که از آن برای انجام این کار استفاده کرده، منجربه این نتیجه شده است.

    همچنین ممکن است شخص نه قصد مصدوم کردن داشته باشد و نه عملش منجر به ایراد صدمه شود ولی عمل او نسبت به طرف مقابل به واسطه پیری، بیماری، ضعف جسمانی یا سن کم منجر به قطع یا جرح عضو شود و او نیز به این مسئله واقف باشد. در این حالت نیز اقدام او عمدی محسوب می شود. باید توجه داشت که اگر قطع یا جرح عضو عمدی باشد، شخص مصدوم می تواند از دادگاه تقاضای قصاص کند که در صورت اثبات مجرمیت، ضارب به موجب ماده ۳۹۳ قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۹۲ با رعایت شرایط زیر قصاص خواهد شد:

    الف- محل عضو مورد قصاص، با مورد جنایت یکی باشد.
    ب- قصاص با مقدار جنایت، مساوی باشد.
    ج- خوف تلف مرتکب یا صدمه بر عضو دیگر نباشد.
    د- قصاص عضو سالم، در مقابل عضو ناسالم نباشد.
    ه- قصاص عضو اصلی، در مقابل عضو غیراصلی نباشد.
    و ـ قصاص عضو کامل در مقابل عضو ناقص نباشد.

    تبصره- درصورتی که مجرم دست راست نداشته باشد دست چپ او و چنانچه دست چپ هم نداشته باشد پای او قصاص می شود.

    شایان ذکر است

    اولاً: چنانچه هر یک از شرایط فوق یعنی تساوی در سالم بودن، اصلی بودن و محل عضو وجود نداشته باشد یا قصاص موجب تلف جان یا عضو مجرم گردد، قصاص اجرا نخواهد شد و تبدیل به پرداخت دیه می شود.

    ثانیاً: در مواردی که اجرای حکم قصاص قطعی باشد، شرط اصلی آن است که نباید اندازه آن بیشتر از اندازه صدمه وارده به شاکی باشد. برای رعایت این شرط، حدود جراحت وارده به طور کامل اندازه گیری می شود.

    ثالثاً: در خصوص قطع و جرح و ضرب عمدی عضو به هنگامی که به هر دلیل امکان قصاص عضو نباشد، مثلاً شاکی رضایت داده باشد یا شرط تساوی محقق نباشد، ماده ۶۱۴ قانون مجازات اسلامی مقرر می دارد: ” هرکس عمداً به دیگری جرح یا ضربی وارد آورد که ‌موجب نقصان یا شکستن یا از کار افتادن عضوی از اعضا یا منتهی به‌ مرض دائمی یا فقدان یا نقص یکی از حواس یا منافع یا زوال عقل‌ آسیب دیده گردد در مواردی که قصاص امکان نداشته باشد چنانچه ‌اقدام وی موجب اخلال در نظم و صیانت و امنیت جامعه یا بیم ‌تجری مرتکب یا دیگران گردد، به دو تا پنج سال حبس محکوم ‌خواهد شد و در صورت درخواست شاکی مرتکب به پرداخت ‌دیه نیز محکوم می‌شود.

    تبصره ـ در صورتی که جرح وارده منتهی به ضایعات فوق نشود و آلت جرح اسلحه یا چاقو و امثال آن باشد مرتکب به سه ماه تا یک ‌سال حبس محکوم خواهد شد.”

    در فرضی که نزاع بصورت دسته جمعی باشد در این موارد قانونگذار برای هر یک از شرکت کنندگان در منازعه، چه آسیب دیده باشند و چه آسیب وارد کرده باشند، مجازات مقرر کرده است، که صرفاً به خاطر حضور و شرکت آنها در نزاع جمعی است.

    در این ارتباط ماده ۶۱۵ قانون مجازات اسلامی پیش بینی نموده: "هرگاه عده‌ای با یکدیگر منازعه نمایند هر یک از شرکت‌کنندگان ‌در نزاع حسب مورد به مجازات زیر محکوم می‌شوند:

    ۱ ـ در صورتیکه ‌نزاع منتهی ‌به ‌قتل شود به حبس ‌از یک ‌تا سه سال‌.
    ۲- در صورتیکه منتهی به نقص عضو شود به حبس از شش ماه تا سه سال‌.
    ۳ـ در صورتی که منتهی به ضرب و جرح شود به حبس از سه ماه تا یک سال‌.

    تبصره‌۱ ـ در صورتیکه اقدام شخص‌، دفاع مشروع تشخیص داده‌ شود مشمول این ماده نخواهد بود.
    تبصره‌۲ ـ مجازات های فوق مانع اجرای مقررات قصاص یا دیه ‌حسب مورد نخواهد شد.

    موارد دفاع مشروع
    به غیر از جنون، از جمله عوامل موجهه در ارتکاب جرائم گفته شده فوق، دفاع مشروع است که در صورت احراز شرایط ذیل توسط دادگاه، از مجازات های مقرر یعنی قصاص و دیه معاف خواهد بود. در این ارتباط متهم در صورتی حق دارد به دفاع مشروع متوسل شود که در مقام دفاع از جان، مال و ناموس خود یا دیگری یا آزادی تن خود یا دیگری در برابر تجـ*ـاوز یا خطر قریب الوقوع عملی انجام دهد که آن عمل به طور ذاتی جرم محسوب می شود.

    مانند قتل، ضرب، جرح و…که در این صورت اقدام وی دفاع مشروع محسوب خواهد شد منوط به اینکه:

    الف – دفاع او متناسب با تجـ*ـاوز و خطر باشد و عمل او بیش از حد لازم نباشد.
    ب – امکان توسل به مأموران انتظامی بدون فوت وقت ممکن نباشد یا اینکه مداخله آنها در رفع تجـ*ـاوز یا خطر مؤثر نباشد. به عبارت دیگر، وجود تمام این شرایط ضروری و لازم است و عدم تحقق آنها، موجب خواهد شد که دفاع، مشروع تلقی نگردد.
    ج – دفاع از جان یا ناموس یا مال
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    آشنایی با حقوق اقتصادی در پرتو قانون اساسی
    انواع مالکیت در نظام اقتصادی ایران
    خبرگزاری میزان- یکی از مهم ترین مفاهیم در ساختار اقتصادی کشور، شناخت انواع مالکیتی است که از سوی قانون گذار اساسی جمهوری اسلامی ایران در اصل ۴۴ قانون اساسی به رسمیت شناخته شده است.




    909132_678.jpg
    به گزارش خبرنگار گروه حقوقی و قضایی خبرگزاری میزان، مسأله اقتصاد از جمله موضوعات حائز اهمیت زندگی فردی و اجتماعی انسان ها در تمامی اعصار بوده است. نظام جمهوری اسلامی ایران نیز که باید بر اساس موازین و احکام اسلامی، نظام اقتصادی و برنامه ریزی مشخصی را در این خصوص تنظیم می نمود، در جریان تدوین قانون اساسی چارچوب، اهداف و اصول کلّی مربوط به مسائل اقتصادی را توسط خبرگان منتخب ملّت به تصویب رساند. بنابراین یکی از مهم ترین مفاهیم در ساختار اقتصادی کشور، شناخت انواع مالکیتی است که از سوی قانون گذار اساسی جمهوری اسلامی ایران در اصل ۴۴ قانون اساسی به رسمیت شناخته شده است.
    انواع مالکیت

    مالکیت، رابـ ـطه ای میان فرد و شیء مادی یا معنوی (مال) است که به موجب آن دارا و صاحب اختیارِ آن مال از حقّ استعمال، انتقال و بهره مندی برخوردار میشود. اصل ۴۴ قانون اساسی اگرچه در ابتدا صرفاً پایه های نظام اقتصادی را طرح کرده و به موضوع مالکیت اشاره ای ننموده، امّا در انتهای اصل تصریح مینماید که مالکیت در این سه بخش با شرایط مذکور در ذیل اصل محترم و مورد حمایت قانون میباشد و بنابراین با توجه به سه بخش مذکور، سه نوع مالکیت دولتی، تعاونی و خصوصی را شناسایی کرده است. علاوه بر این، در صدر اصل تصریح شده است که بخش دولتی شامل کلیه صنایع بزرگ، صنایع مادر و نظائر اینها به صورت »مالکیت عمومی« و در اختیار دولت است و بدین ترتیب به نوعی دیگر از مالکیت یعنی مالکیت عمومی اشاره شده است که با عنایت به اینکه هر دو مالکیت دولتی و عمومی به بخش دولتی تعلّق دارند، بازشناسی این دو مالکیت از یکدیگر نیز جزء موضوعاتی است که مستلزم بررسی و تحلیل است. در ذیل به توضیح انواع مالکیت مورد نظر اصل ۴۴ پرداخته میشود:

    مالکیت خصوصی

    مالکیت خصوصی، مالکیتی است که شی را به شخص یا اشخاص معینی اختصاص میدهد و اسلام، مالکیت خصوصی مباحات عمومی را بر اساس کار متناسب و لازم برای حیازت آنها، مشروع و قانونی قلمداد کرده است. ذیل اصل ۴۴ نیز با شرایطی، مالکیت خصوصی را به رسمیت شناخته است و با توجه به اهمیت آن، در اصول ۴۱ و ۴۱ قانون اساسی نیز این مهم را مطمح نظر قرار داده است. اصل ۴۱ هرکس را مالک حاصل کسب و کار مشروع خود دانسته و اصل ۴۱ ، مالکیت شخصی را که از راه مشروع باشد، محترم تلقّی کرده است.

    مالکیت در بخش تعاونی

    هرچند در اصل ۴۴ از بخش تعاونی به عنوان یکی از پایه های نظام اقتصاد جمهوری اسلامی نام بـرده شده است، امّا مشخص است که در بخش تعاونی نیز مالکیت یا دولتی است و یا خصوصی (یعنی مالکیت تعاونی وجود ندارد) و این اصل نیز صرفاً مالکیت خصوصی را در بخش تعاونی مدّنظر قرار داده است؛ یعنی از آن جهت که تشکیل دهندگان و اداره کنندگان شرکتهای تعاونی اشخاص خصوصی هستند، مالکیت در این بخش نیز جزئی از مالکیت خصوصی به حساب می آید و این نوع مالکیت به صورت مشاع است و بنابراین همه صاحبانِ سهم، چه کم و چه زیاد، دارای یک رأی هستند.

    مالکیت عمومی و مالکیت دولتی

    به لحاظ نظری در فقه و حقوق موضوعه اختلافاتی در رابـ ـطه با یکسان انگاری و یا تفکیک این دو نوع مالکیت از یکدیگر وجود دارد که در ذیل به توضیح این دو نظر پرداخته می شود:

    الف) تفکیک بین مالکیت عمومی و دولتی

    طبق این نظر «ملکیه الامام او دوله » متفاوت از » ملکیه جمیع (او عموم) المسلمین« است و اوّلی به مالکیت دولتی و دوّمی به مالکیت عمومی اشاره مینماید. به عنوان نمونه شهید صدر (ره) با بررسی برخی روایات، مالکیت عمومی را – البته در خصوص «اراضی خراجی و آباد»- مورد استنباط قرار داده اند.« از امام صادق علیه السلام در خصوص معامله زمین خراجی سؤال کرد. امام فرمودند: چگونه میتوان چیزی را که به عموم مسلمانان است، خرید و فروش کرد؟» که بیانگر آن است که این نوع اموال متعلَّق حق عموم مردم میباشند.

    امام خمینی (ره) نیز در تبیین معنای این روایات و این نوع مالکیت بر این عقیده اند که اختصاص این اموال به جمیع مردم به معنای مالکیت مشاعی مردم نمی باشد؛ در واقع، این اموال ملک هیچ یک از افراد نیست و در جهت مصالح عموم مردم در همه اعصار مورد بهره برداری قرار می گیرند؛ مصلحت عموم نیز لزوماً بدین معنی نیست که تک تک افراد بتواند از آنها استفاده نماید، بلکه استفاده در مواردی مانند جهاد، دفاع، آبادکردن راهها، تأسیس نیروگاههای برق و نظائر اینها را شامل میشود.

    از سوی دیگر نیز قائلین به این تفکیک، با تمسّک به آیه نخست سوره انفال ) : از تو در مورد انفال سؤال میکنند. بگو انفال از آنِ خدا و رسول است.) و برخی روایات، انفال – مشتمل بر مواردی مانند جنگلهای طبیعی، دریاها، دریاچه ها و باتلاق ها، سواحل و کناره های دریاها، ارث بدون وارث و مواردی دیگر- را در تملّک و اختیار دولت قلمداد کرده اند.

    بنابراین اگرچه مالکیت عمومی و مالکیت دولتی از لحاظ محتوای اجتماعی نظیر یکدیگرند، امّا به لحاظ صوری و قالب حقوقی میان این دو نوع مالکیت تفاوت وجود دارد و این اختلاف شکلی موجب شده است تا در شیوه بهره برداری و همچنین نقشی که در بناء جامعه اسلامی دارند، تفاوتهایی پدید آید.

    اولا برخلاف اموال دولتی، اموال عمومی به تملّک خصوصی در نمی آیند و صرفاً بهره برداری از آنها – در صورتی که منعی از سوی حکومت وجود نداشته باشد- مجاز شمرده میشود. همچنین لازم به ذکر است که هرچند دولت اسلامی مالک این ثروتها نیست، امّا در همه موارد از حق نظارت برخوردار بوده و با وضع قوانین و مقرّرات لازم، چگونگی استفاده مردم از این منابع را انتظام می بخشد و در صورتی که اصل منبع در خطر نابودی و انقراض قرار گیرد با وضع قوانین استفاده از آنها را محدود مینماید.

    ثانیاً درآمدهای ایجاد شده از مالکیت عمومی باید به وسیله دولت یا ولی امر به مصارف جمعی و عمومی مانند تأسیس بیمارستآنها، ترویج خدمات درمانی، تعمیم فرهنگ، احداث پل و سایر امور عام المنفعه برسد و نمیتوان آن را برای تأمین نیازهای گروه خاصی از اجتماع – به صورت کمک نقدی یا دادن سوبسید به کالای مورد استفاده آنان- اختصاص داد؛ حال آنکه اموال دولتی علاوه بر آنکه میتواند به مصارف عمومی برسد، برای کمک به گروههای اجتماعی و فراهم کردن امکان اشتغال برای بیکاران نیز قابل مصرف است.

    ثالثاً هیچکس نمیتواند بدون اذن دولت اسلامی در آنچه در مالکیت دولت اسلامی قرار دارد تصرف نماید و این در حالی است که استفاده مردم از آنچه جزء اموال عمومی قرار دارد، چنانچه دولت بر طبق مصلحتی ممنوعیتی به وجود نیاورده باشد، بالا مانع میباشد.

    ب) یکسان انگاری مالکیت عمومی و دولتی

    برخی دیگر از فقها همچون آیت الله منتظری بر این نظرند که اموال به دو دسته تقسیم میشوند: نخست اموال شخصى که عرفاً و شرعاً متعلق به اشخاص است و دیگرى اموال عمومى که متعلّق به عموم جامعه است. اموال دسته دوم، ثروتهاى عمومى جامعه است که خداوند براى استفاده عموم افریده و امام را به عنوان خلیفه خود در زمین مشخص فرموده که تحت سرپرستى و ولایت وى مورد استفاده قرار گیرند و این همان چیزى است که در تمام زمان ها و کشورها متداول بوده است که ثروتهاى عمومى جامعه را- که مربوط به شخص و فرد خاصى نبوده و هیچکس به عنوان تلاش و کار خویش و یا میراث از دیگران مالکیتى بر آنها ندارد- در اختیار حاکم جامعه که نماینده مردم و نماد مجموعه افراد آن جامعه است قرار می داده اند. بر همین اساس انفال مانند اراضى موات، کوهها، نیزارها، بیابآنها، دره ها، دریاها، معادن و نظائر اینها نیز تمام اموال عمومى جامعه است که تحت مالکیت شخص نبوده و در اختیار مقام رهبرى امت اسلامى است. طبق این نظر در لسان روایات ائمه به اموال متعلّق به جامعه، «مال خدا«، »مال امام« و »مال مسلمین« نیز اطلاق شده است و همه آنها در بردانده یک مفهوم می باشند.

    بنابراین طبق این مبنا فرق اساسى آشکارى بین زمینى که ملک مسلمانان به عنوان اینکه مسلمانند و بین زمینى که ملک امام به عنوان امام است، وجود ندارد؛ زیرا هر دو از اموال عمومى بوده و در اختیار امام است که میتواند هر دو را واگذار نماید و حاصل آن را در مصالح مسلمانان مصرف کند. همچنین شایان توجه آنکه آیت الله منتظری بر این نظر است که روایات مبنی بر اذن در احیای اراضی مانند :« کسى که زمین مردهاى را احیا کند، از آنِ اوست.» حکمی حکومتى و ولایى از سوى پیامبر خدا از باب اعمال ولایت و حکومت بوده است و بنابراین نمیتوان از این قبیل روایات، عمومی بودن این اموال ( به معنای تعلق مالکیت این اموال به مردم) و مباح بودن حیازت آنها را استنباط نمود. به عبارت دیگر، تمام ثروتهای عمومی از جمله مباحات و مشترکات در زمره انفال می باشند و پیامبر به عنوان حاکم اسلامی که مدیریت انفال به دست اوست، بخشی از ثروتهای جامعه را با حکم حکومتی خود به عنوان مباح و یا مشترک اعلام کرده است. در واقع چنانچه مصالح امت اقتضا کند، حاکم میتواند تصرف در مباحات را نیز محدود و یا ممنوع اعلام کند؛ این مسئله به استناد حکم ثانوی نیز نیست که بگوییم اصل بر اباحه تصرف است و حاکم به لحاظ احکام ثانوی آن را ممنوع میکند، بلکه اصل در ثروتهای عمومی آن است که این ثروتها در اختیار حاکم اسالمی است و حاکم وفق مصالح آن را مباح یا محدود میسازد.

    تطبیق نظرات فقهی با اصل ۴۴ قانون اساسی

    به نظر میرسد اصل ۴۴ قانون اساسی تفاوت خاصی را بین اموال دولتی و عمومی )و در نتیجه مالکیت دولتی و عمومی) مدّنظر قرار نداده و بهره برداری از این نوع اموال را در اختیار دولت (حکومت) دانسته است. به عبارت دیگر موضوع مالکیت دولتی یا عمومی مندرج در اصل ۴۴ ،اموالی است که برای استفاده تمام مردم آماده شده و یا به منظور حفظ مصالح عمومی اختصاص یافته اند و دولت نیز از جهت ولایتی که بر عموم مردم دارد میتواند آنها را اداره کند و به نمایندگی از مردم و در راستای صیانت از این اموال از آنها نگهداری و مواظبت به عمل آورد. در تأیید این مسئله میتوان به همخوانی این برداشت با نظر فقهی آیت الله منتظری توجه داشت؛ چنانکه پیشنویس تفصیلی ارائه شده در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی در خصوص اصل ۴۴ نیز توسط ایشان تنظیم شد و مورد بحث و بررسی نمایندگان مزبور قرار گرفت و در نهایت نیز به همین ترتیب به تصویب نهایی میرسد.

    اصل ۴۳ قانون اساسی و ذکر برخی نیز در همین راستا با اشاره به انفال و ثروتهای عمومی با ذکر برخی از مصادیق، آنها را «در اختیار حکومت اسلامی» دانسته است تا مطابق با قانون که حسب مصالح عمومی تنظیم میشود، استفاده شوند. از همین روی نیز دولت )حکومت) در موارد مختلف و متعدّدی به قانونگذاری پرداخته و نوع مالکیت، چگونگی تصرف، بهره برداری و نظائر اینها را مشخص نموده است. به عنوان مثال قانون آب و نحوه ملّی شدن آن مصوب ۳۱/۴/۱۹۴۱ ،قانون اراضی مستحدث و ساحلی مصوب ۳۳/۴/۱۹۳۴ ،قانون لغو مالکیت اراضی موات شهری و کیفیت عمران آن مصوب شورای انقالب به تاریخ ۳/۴/۱۹۳۳ ،قانون نحوه واگذاری و احیاء اراضی در حکومت جمهوری اسلامی ایران مصوب شورای انقلاب در تاریخ ۳۳/۱/۱۹۳۳ و قانون زمین شهری مصوب ۳۳/۱/۱۹۱۱ از جمله این قوانین میباشند که ضمن ارائه تعریف از مصادیقی چون اراضی دایر، اراضی بایر، اراضی موات، اراضی ساحلی، جنگل و بیشه طبیعی و مرتع، نوع مالکیت، بهره برداری از آنها، موارد قابل واگذاری و ممنوعیت ها، شرایط و ترتیب واگذاریها را تعیین تکلیف نموده است.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    آشنایی با حقوق آپارتمان نشینی/1
    هزینه‌ تعمیرات ساختمان‌های با متراژهای مختلف، به چه صورت است؟
    خبرگزاری میزان- شاید برای شما که در آپارتمان نیز زندگی می‌کنید، این سئوال پیش آمده باشد که هزینه‌های تعمیرات،آب، نظافت و ... در ساختمانهایی كه دارای متراژهای مختلف هستند، به چه صورت است؟




    907085_227.jpg
    به گزارش خبرنگار گروه حقوقی و قضایی خبرگزاری میزان، امروزه با فراگیر شدن آپارتمان نشینی با همه محاسن و معایب آن ادبیات و فرهنگ خاصی می طلبد که عدم رعایت آن‌ها موجب بروز اختلافات فراوان بین ساکنین می‌گردد.
    شاید برای شما که در آپارتمان نیز زندگی می‌کنید، این سئوال پیش آمده باشد که هزینه‌های تعمیرات،آب، نظافت و ... در ساختمانهایی كه دارای متراژهای مختلف هستند، به چه صورت است؟

    در پاسخ این سئوال باید گفت که مطابق قانون تملک آپارتمان‌ها محاسبه هزینه‌ها بر اساس متراژ آپارتمان‌هاست.

    خبرگزاری میزان در نظر دارد در راستای آشنایی بیشتر با حقوق آپارتمان نشینی، پنجشنبه هر هفته مطالبی را در رابـ ـطه منتشر کند و به سئوالاتی که ممکن است برای مخاطبان پیش آید پاسخ دهد.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    هشدار درباره پرداخت پول: اگر پولی را با مدرک هم به کسی بدهید ظاهر در این است که بدهی خود را داده اید
    خبرگزاری میزان- کسی که پولی را با مدرک به دیگری می دهد، برداشت عمومی در وهله اول در مورد این پرداخت این است که او بدهی خود را پرداخته است؛ بنابراین اگر ادعا کند که به دریافت کننده پول بدهی نداشته، باید آن را ثابت کند. کارشناسان وکیل آنلاین در این مورد توضیح داده اند.




    905955_812.jpg
    به گزارش خبرگزاری میران، پرسش مخاطب وکیل آنلاین درباره پرداخت پول با مدرک به دیگری این است:

    سلام. بنده پولی را با مدرک بعنوان قرض به شخصی داده ام که موفق به دریافت آن نشده ام. حالا که به دادگاه مراجعه کرده ام، می گویند باید اثبات کنم که این پول را بابت قرض داده ام. پس مدرک پرداختی که دارم، به چه درد می خورد؟

    پاسخ کارشناسان وکیل آنلاین:
    هرکس پولی به کسی می دهد، ظاهر در این است که دارد دِین خود را ادا می نماید؛ بنابراین چنانچه مدعی هستید که پول های پرداختی به ایشان بابت بدهی نبوده است، بایستی این امر را ثابت نمایید،
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    وکیل آنلاین پاسخ می دهد
    برای رسیدگی به اختلاف مالی، به شورای حل اختلاف مراجعه کنیم یا دادگاه؟
    خبرگزاری میزان- برای پیگیری اختلاف مالی با افراد، آیا باید به شورای حل اختلاف مراجعه کرد یا به دادگاه؟ کارشناسان وکیل آنلاین به این پرسش پاسخ داده اند.




    905812_960.jpg
    به گزارش خبرگزاری میزان، پرسش مخاطب وکیل آنلاین درباره محل مراجعه جهت پیگیری اختلاف مالی این است:

    با سلام. بنده با شریکم به یک مشکل مالی برخورد کرده ایم. بعضی ها می گویند برای پیگیری موضوع باید به شورای حل اختلاف برویم؛ بعضی هم دادگاه را محل رسیدگی به این امر معرفی می کنند. سوال بنده این است که باید به کجا مراجعه کنیم؟

    پاسخ کارشناسان وکیل آنلاین: چنانچه اختلاف مالی بیش از بیست میلیون تومان باشد، موضوع در صلاحیت دادگاه خواهد بود؛ در غیراینصورت شوراهای حل اختلاف مکلف به رسیدگی خواهند بود.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    دانشنامه حقوقی/
    انواع قراردادهای تحویل کالا در مقررات اتاق بازرگانی بین‌المللی
    خبرگزاری میزان- «اینکوترمز» به معنای اصطلاحات بین‌المللی بازرگانی است که برای تفکیک هزینه‌ها و مسئولیت‌های بین فروشنده و خریدار استفاده شده و به طور کلی موجب می‌شود که از چندگانگی تفسیر این اصطلاحات در کشورهای مختلف پرهیز شود یا حداقل تا میزان قابل ملاحظه‌ای کاهش یابد.




    904951_546.jpg
    به گزارش گروه حقوقی و قضایی خبرگزاری میزان به نقل از روزنامه حمایت، «اینکوترمز» به معنای اصطلاحات بین‌المللی بازرگانی است که برای تفکیک هزینه‌ها و مسئولیت‌های بین فروشنده و خریدار استفاده شده و به طور کلی موجب می‌شود که از چندگانگی تفسیر این اصطلاحات در کشورهای مختلف پرهیز شود یا حداقل تا میزان قابل ملاحظه‌ای کاهش یابد.

    مریم مصطفوی، کارشناس ارشد حقوق تجارت بین‌الملل با بیان این مطلب اظهار کرد: اینکوترمز به مسایل مرتبط با انتقال کالا از فروشنده به خریدار و مسائل مرتبط با حمل کالا توجه می‌‌کند که از جمله این موارد می‌توان به حمل کالا، ترخیص، واردات، صادرات، فرد مسئول پرداخت، ریسک جابه‌جایی و نیز اینکه انتقال کالا در مراحل مختلف بر عهده چه کسی است، اشاره کرد.

    سابقه تدوین اینکوترمز

    وی با بیان اینکه اینکوترمز توسط اتاق بازرگانی بین‌المللی (ICC) تهیه و تدوین شده است، افزود: نخستین بار در سال 1936 مجموعه‌ای از مقررات بین‌المللی برای تفسیر اطلاعات تجاری منتشر شد که به اینکوترمز 1936 معروف شد و بعدها در سال‌های 1953، 1967، 1976، 1980، 1990، 2000 و 2010 به منظور انطباق با روش‌های معمول تجارت بین‌الملل، اصلاحاتی در آن صورت گرفت.

    مصطفوی اضافه کرد: استفاده از اصطلاحات تجاری بین‌المللی در قراردادهای فروش بین‌المللی بسیار رایج است؛ به نحوی که امروز کمتر قرارداد خرید و فروشی پیدا می‌شود که فاقد ارجاع به این اصطلاحات باشد. وی گفت: اتاق بازرگانی بین‌المللی برای نخستین بار عبارات و اصطلاحات مزبور را گردآوری و تحت عنوان اصطلاحات تجاری بین‌المللی یا اینکوترمز منتشر کرد. از آن به بعد نیز به طور مرتب این اصطلاحات تکمیل و به‌روز شده و مجموعه‌ای از قواعد بین‌المللی که تفسیری آسان از قوانین بین‌المللی است را در خصوص شرایط خرید خارجی ارائه می‌کند.
    دسته‌بندی مقررات حمل کالا
    این کارشناس ارشد حقوق تجارت‌ بین‌الملل با بیان اینکه برای هر چه آسانتر فهمیدن این اصطلاحات، می‌توان آنها را در 4 گروه تقسیم‌بندی کرد، افزود: گروه اول که E نامیده می‌شود، تحویل کالا در نقطه عزیمت در مبدأ است. این گروه تنها شامل یک مورد و عبارت از آن است که فروشنده، کالا را در محل تولید یا انبار کالا، به خریدار تحویل می‌دهد و تمامی هزینه‌ها اعم از بارگیری، حمل و نقل، بیمه، گمرک و ریسک خرابی بر عهده خریدار بوده یعنی بیشترین مسئولیت بر عهده خریدار است.

    این حقوقدان در خصوص گروه دوم که F نامیده می‌شود، گفت: این مورد در خصوص تحویل کالا به خریدار بدون پرداخت کرایه حمل در مبدا است. به این معنا که فروشنده، کالا را در محلی که خریدار تعیین کرده است، تحویل وی می‌دهد. وی با بیان اینکه گروه F نیز دارای سه دسته است، اظهار کرد: اولین اصطلاح آن FCA به معنای تحویل کالا به حمل‌کننده در مبدا است. (به عبارت دیگر، تحویل کالا در داخل کامیون، ریل و هواپیما) با توجه به اینکه محل تحویل کالا، کشور خریدار است، بارگیری با خریدار بوده همچنین هزینه حمل و نقل، عقد قرارداد و بیمه با خریدار است. مصطفوی گفت: دومین اصطلاح گروه F نیز، FAS به معنای تحویل کالا در کنار کشتی در مبدا است. به عبارت دیگر، محل خاتمه ریسک فروشنده، در کنار کشتی در بندر است. خاتمه ریسک فروشنده نیز به این معناست که فروشنده در کنار کشتی، کالا را تحویل می‌دهد و از آن به بعد مسئولیتی متوجه وی نخواهد بود. وی ادامه داد: در این اصطلاح، هزینه حمل و بیمه با خریدار است همچنین عقد قرارداد، حمل، بیمه و بازرسی، با خریدار خواهد بود.
    معنای «فوب خلیج فارس»
    این کارشناس ارشد حقوق تجارت بین‌الملل نیز با بیان اینکه سومین اصطلاح گروه F نیز FOB یعنی تحویل کالا در عرشه کشتی در مبدا نامیده می‌شود، عنوان کرد: در تعریف این اصطلاح باید گفت که هنگامی که فروشنده کالا را از روی نرده کشتی عبور داد، ریسک خود را خاتمه داده است. در این اصطلاح، هزینه حمل و نقل و بیمه با خریدار بوده و نیز عقد قرارداد حمل از بندر، تحویل، بیمه و بازرسی با خریدار است. برای مثال وقتی گفته می‌شود، کالایی به قیمت «فوب خلیج فارس» ارائه می‌شود یعنی هزینه کالا برای تحویل روی عرشه کشتی در خلیج فارس مبنای محاسبه قیمت خواهد بود که البته باید هزینه‌های مربوط به حمل در کشور مبدأ و بیمه و بارگیری بعدی را هم حساب کرد.

    این حقوقدان در خصوص گروه سوم که C نامیده می‌شود، گفت: این گروه عبارت از تحویل کالا در مبدا به خریدار با پرداخت کرایه حمل است. به این معنا که فروشنده قسمت اعظم کرایه را پرداخت می‌کند. این گروه نیز شامل اصطلاحاتی است و به موجب آن، فروشنده باید مخارج کرایه را تا مقصد پرداخت کند اما خطر فقدان یا خسارت و هزینه‌های اضافی بر عهده خریدار است.

    وی با بیان اینکه در این اصطلاح که یکی از منصفانه‌ترین اصطلاح‌ها محسوب می‌شود، نوعی تقسیم مسئولیت میان خریدار و فروشنده اعمال شده است، افزود: نخستین اصطلاح در این زمینه، CFR است؛ به این معنا که هزینه و کرایه حمل تا مقصد، با فروشنده است. مصطفوی ادامه داد: هنگامی که کالا از روی نرده کشتی بارگیری می‌شود، مسئولیت فروشنده خاتمه می‌یابد. در اینجا هزینه حمل و بیمه با فروشنده و نیز عقد قرارداد حمل و بیمه با فروشنده است.

    وی اضافه کرد: اصطلاح بعدی CIF و به این معناست که هزینه بیمه و کرایه حمل تا مقصد با فروشنده است. این اصطلاح مخصوص حمل دریایی کالاست و وقتی از روی نرده کشتی بارگیری می‌شود، مسئولیت فروشنده نیز خاتمه خواهد یافت. هزینه حمل و بیمه با فروشنده و عقد قرارداد حمل و بیمه نیز با فروشنده خواهد بود.

    این کارشناس ارشد حقوق تجارت بین‌الملل اصطلاح بعدی را CPT عنوان کرد و گفت: این اصطلاح به معنای تحویل با پرداخت کرایه حمل تا مقصد است و بیشتر برای طرق زمین یا هوایی استفاده می‌شود. ریسک و مسئولیت فروشنده، زمانی که کالا را تحویل اولین حمل‌کننده می‌دهد، خاتمه می‌یابد. طبق قرارداد هزینه حمل با فروشنده تا نقطه معین است همچنین هزینه بیمه با خریدار و عقد قرارداد بازرسی نیز با خریدار خواهد بود.

    وی اصطلاح بعدی را CIP برشمرد و عنوان کرد: این اصطلاح به معنای تحویل با پرداخت کرایه حمل و بیمه تا مقصد است. این اصطلاح مرکب است همچنین ریسک و مسئولیت فروشنده، زمانی که کالا را به نقطه توافق‌شده می‌رساند، خاتمه می‌یابد. در این اصطلاح، هزینه بیمه و حمل با فروشنده بوده، عقد قرارداد بیمه و حمل نیز با فروشنده و عقد قرارداد بازرسی با خریدار است.

    مصطفوی همچنین در خصوص گروه چهارم که D یعنی تحویل کالا در مقصد نامیده می‌شود، اظهار کرد: این گروه شامل اصطلاحاتی است که به موجب آن، فروشنده مسئول رساندن کالا به نقطه یا محل مورد توافق در مقصد است و وی تمامی خطرات و هزینه‌ها را بر عهده می‌گیرد. وی با بیان اینکه گروه D نیز شامل 5 اصطلاح است، عنوان کرد: DAF به معنای تحویل در مرز تعیین‌شده است. به طور عمده، حمل به وسیله راه‌آهن انجام می‌شود. در این نوع حمل می‌توان سندی سراسری از راه‌آهن گرفت که تمامی عملیات حمل و نقل تا مقصد نهایی را در برگیرد و کالا را برای آن دوره زمانی بیمه کند.

    این حقوقدان ادامه داد: DES نیز به معنای تحویل در عرشه کشتی (در مقصد) است. فروشنده کالا را در عرشه کشتی در بندر مقصد تحویل خریدار می‌دهد و اقدامات و هزینه‌های ترخیص کالا جهت ورود به بندر مقصد بر عهده خریدار است. وی به DEQ یعنی تحویل در اسکله (مقصد) نیز اشاره کرد و گفت: هنگامی که فروشنده، کالا را از کشتی به اسکله منتقل و عوارض انتقال به اسکله مقصد را پرداخت کرد، در بندر مقصد تحویل خریدار می‌دهد.

    مصطفوی چهارمین اصطلاح را DDU‌ عنوان و بیان کرد: این اصطلاح به معنای تحویل در مقصد بدون پرداخت هزینه و عوارض گمرکی است. یعنی فروشنده کالا را در کشور مقصد بدون انجام ترخیص کالا برای ورود و پرداخت عوارض تحویل دهد. وی خاطرنشان کرد: پنجمین اصطلاح نیز DDP به معنای تحویل در مقصد با پرداخت حقوق و عوارض گمرکی است یعنی فروشنده کالا را در کشور مقصد، پس از انجام ترخیص کالا و پرداخت عوارض، تحویل خریدار می‌دهد.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    دانشنامه حقوقی/
    شروط ضمن عقد به چه معنی است؟
    خبرگزاری میزان- شروط ضمن عقد به شروطی گفته می شود که هر یک از زوجین می توانند آن شرط را در عقدنامه قید کنند و طرف مقابل را نسبت به آن ملزم کنند.




    903658_653.jpg
    به گزارش خبرنگار گروه حقوقی و قضایی خبرگزاری میزان با وقوع امر ازدواج حقوق و تکالیفی برای زوجین به وجود می آید که به رعایت آن ملزم می‌شوند.

    تا قبل از وقوع عقد زوجین نسبت به هم تکلیفی ندارند ولی بلافاصله پس از جاری شدن خطبه عقد و امضای زوجین این حقوق و تکالیف نافذ شده و قابل اعمال هستند.

    بنابراین لازم است زوجین نسبت به حق و حقوق خود قبل از عقد بین خود به نتیجه برسند. البته این حقوق و تکالیف را می‌توان در عقد نامه قید کرد که بتوان در مواقع لزوم به آن استناد کرد.

    این قبیل حقوق و تکالیف رو که زوجین برای یکدیگر ایجاد می کنند را شروط ضمن عقد می‌گویند. البته در دفترچه های عقدنامه شروطی پیش بینی شده که به شروط 12 گانه ضمن عقد معروف هستند.

    لازم است که این شروط توسط هردو نفر مطالعه شده و سپس زوجین با آگاهی کامل از آنها نسبت به امضای آن اقدام کنند.

    این 12 شرط انحصاری نیست و زوجین می‌توانند شروط دیگری را به آنها اضافه کرده و یا برخی شروط را تایید نکنند.

    این شرایط 12گانه به شرح زیر است و عاقد باید زوجین را نسبت به این 12 شرط آگاه کند:

    مواردی که زن می تواند از دادگاه تقاضای صدور طلاق کند به شرح زیر است:

    1- استنکاف شوهر از دادن نفقه زن به مدت شش ماه به هر عنوان و عدم الزام او به تادیه نفقه و همچنین در موردی که اجبار شوهر هم ممکن نباشد.

    2- سوء رفتار یا سوء معاشرت زوج به حدی که ادامه زندگی را برای زوجه غیر قابل تحمل کند.

    3- ابتلای زوج به امراض صعب العلاج به نحوی که دوام زناشویی برای زوجه مخاطره آمیز باشد.

    4- جنون زوج در مواردی که فسخ نکاح شرعاً ممکن نباشد.

    5- عدم رعایت دستور دادگاه در مورد منع اشتغال زوج به شغلی که طبق نظر دادگاه صالح منافی با مصالح خانوادگی و حیثیت زوجه باشد.

    6- محکومیت شوهر به حکم قطعی به مجازات پنج سال حبس یا بیشتر یا به جزای نقدی که بر اثر عجز از پرداخت منجر به پنج سال بازداشت شود یا به حبس و جزای نقدی که مجموعاً منتهی به پنج سال بازداشت یا بیشتر شود و حکم مجازات در حال اجرا باشد.

    7- ابتلای زوج به هرگونه اعتیاد مضری که به تشخیص دادگاه به اساس زندگی خانوادگی خللی وارد آورد و ادامه زندگی برای زوجه دشوار باشد

    8- زوج زندگی خانوادگی را بدون عذر موجه ترک کند. تشخیص ترک زندگی خانوادگی (تشخیص عذر موجه با دادگاه است) یا اینکه زوج شش ماه متوالی بدون عذر موجه از نظر دادگاه غیبت کند.

    9- محکومیت قطعی زوج در اثر ارتکاب به جرم و اجرای هرگونه مجازات اعم از حد و تعزیر در اثر ارتکاب به جرمی که مغایر با حیثیت خانوادگی و شئون زن باشد. تشخیص اینکه مجازات مغایر با حیثیت و شئون خانوادگی است با توجه به وضع و موقعیت زن و عرف و موازین دیگر با دادگاه است.

    10- در صورتی که پس از گذشت پنج سال زوجه از شوهر خود به جهت عقیم بودن و یا عوارض جسمی دیگر، صاحب فرزند نشود.

    11- در صورتی که زوج مفقودالاثر شود و ظرف شش ماه پس از مراجعه زوجه به دادگاه پیدا نشود.

    12- زوج همسر دیگری بدون رضایت زوجه اختیار کند یا به تشخیص دادگاه نسبت به همسران خود اجرای عدالت نکند.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    دانشنامه حقوقی/
    وکالت‌نامه حق طلاق به معنای عدم نیاز به حکم دادگاه نیست
    خبرگزاری میزان- «حق طلاق» اگرچه به عنوان یک اصطلاح عامیانه در بین مردم رواج پیدا کرده است اما از نظر حقوقی، «وکالت زوجه در طلاق» یکی از شروطی است که به عنوان شروط ضمن عقد نکاح از سوی زوجه مطالبه می‌شود و در صورت موافقت زوج، در ضمن عقد درج می‌شود.




    901343_796.jpg
    به گزارش گروه حقوقی و قضایی خبرگزاری میزان به نقل از روزنامه حمایت، «حق طلاق» اگرچه به عنوان یک اصطلاح عامیانه در بین مردم رواج پیدا کرده است اما از نظر حقوقی، «وکالت زوجه در طلاق» یکی از شروطی است که به عنوان شروط ضمن عقد نکاح از سوی زوجه مطالبه می‌شود و در صورت موافقت زوج، در ضمن عقد درج می‌شود؛ با این حال، اعمال این بند، در موارد ضروری از سوی زوجه، منوط به تحقق شرایط خاصی است.

    حق طلاق منحصر برای زوج(مرد) است اما مرد ضمن عقد نکاح، یا به موجب عقد جداگانه‌ای می‌تواند به زوجه وکالت دهد تا از طرف مرد، درخواست طلاق بدهد؛ موضوع وکالت زوجه در طلاق در گفت‌وگو با دکتر بهشید ارفع‌نیا، حقوقدان و عضو هیات علمی دانشگاه مورد بررسی قرار گرفت.

    بهشید ارفع‌نیا در این خصوص عنوان می‌کند: يكی از امتيازات برجسته‌ای كه خانم‌ها در زندگی زناشویی به دنبال آن هستند گرفتن حق طلاق است.

    وی در ادامه می‌افزاید: طبق قانون حق طلاق با مرد است و در صورت بروز اختلاف، زن به سختی می‌تواند طلاق خود را بگيرد.

    ارفع‌نیا یادآور می‌شود: اگرچه در عقدنامه‌های تنظيمی در دفاتر ثبت ازدواج و طلاق، 12 شرط به نفع خانم‌ها پيش‌بينی شده تا در صورت تحقق هر كدام از شروط، زوجه بتواند تحقق آن شروط را براي دادگاه به اثبات رسانيده و خود را مطلقه سازد اما از ديدگاه بسياری از بانوان اين شروط كافی نبوده و بسياری از مشكلات و روابط سوء فی مابين زن و شوهر در قالب هيچ كدام از اين 12 شرط نمی‌گنجد و بر این اساس خانم‌ها مدعی هستند بايد همانند مردها اختيار تام برای طلاق داشته باشند.

    این حقوقدان با اشاره به اینکه ارائه وکالت در طلاق بعد از ازدواج هم میسر است، اظهار می‌کند: اعطای حق طلاق از جانب مرد به زن در قالب يک سند تک‌برگي تحت عنوان وكالت‌نامه است كه در يكي از دفاتر اسناد رسمی تنظيم می‌شود نه دفاتر ازدواج و طلاق. برخي از زوجين به اشتباه برای دادن حق طلاق به دفترخانه‌ای كه ازدواج آنها را به ثبت رسانيده، مراجعه می‌كنند و این در حالی است كه بايد به يكی از دفاتر اسناد رسمی برای تنظيم اين وكالت‌نامه مراجعه کنند.

    وی می‌گوید: مفاد وكالت‌نامه که به حق طلاق معروف است، اين است كه زوج به زوجه وكالت تام‌الاختيار می‌دهد كه هر زمان اراده كرد حتی بدون بهانه، بتواند خود را مطلقه سازد. فقط و فقط در حالتی كه مرد حق طلاق را از همان ابتدای عقد يا در هنگام جاری شدن صيغه نکاح به زن منتقل می‌كند، اين حق در دفتر ثبت ازدواجی كه سند عقدنامه را صادر می‌كند، ثبت شده و در قسمت انتهايی عقدنامه در صفحه توضيحات نوشته می‌شود.

    ارفع‌نیا عنوان می‌کند: در ساير مواردی كه زوج بعد از عقد، قصد دادن حق طلاق به همسرش را دارد، بايد به يكی از دفاتر اسناد رسمی مراجعه کنند؛ به عبارتی مرجع صدور حق طلاق پس از عقد، دفاتر اسناد رسمی است.

    لزوم مراجعه به دادگاه برای اخذ گواهی عدم سازش
    این حقوقدان به سوالات رایجی که در این خصوص برای برخی زوجین در نقطه ابهام قرار دارد، اشاره کرده و می‌گوید: سوالاتی مانند این سوال كه پس از صدور سند وكالت‌نامه حاوی حق طلاق برای زن، چگونه می‌توان اين حق را اعمال كرد يا زن چگونه می‌تواند طلاق بگيرد؟ دائم مطرح می‌شود اما در میان تمام آنها، پاسخ این سوال که آيا زن می‌تواند با در دست داشتن وكالت‌نامه حق طلاق به يكی از دفاتر ثبت ازدواج و طلاق مراجعه کرده و طلاق‌نامه دريافت كند؟ منفی است.
    وی تاکید می‌کند: مطابق قانون حمايت خانواده، هيچ دفترخانه‌ای حق ثبت طلاق را بدون حكم دادگاه ندارد، حتی در صورتی که مرد به زن برای طلاق، وكالت تام‌الاختيار داده باشد.

    ارفع‌نیا اذعان می‌کند: بر این اساس زن بايد برای اعمال حق طلاق خود به نزديکترين دادگاه خانواده محل اقامت خود مراجعه کرده و گواهی عدم امكان سازش، دريافت کند.

    این حقوقدان به مشکلی که ممکن است در این میان به وجود آید، اشاره می‌کند و می‌گوید: مشكلی كه در اينجا پيش می‌آيد، اين است كه برای صدور گواهی عدم امكان سازش، حضور هر دو نفر (زوج و زوجه) ضروری است زیرا گواهی عدم امكان سازش كه به نوعی همان طلاق توافقی مرسوم است، نياز به توافق هر دوی زن و شوهر دارد.

    وی ادامه می‌دهد: اين در حالي است كه در بسياري از مواقع زن از شوهر حق طلاق را می‌گيرد تا بتواند بدون نياز به حضور شوهرش كه در اغلب موارد از حضور در دادگاه و دادن طلاق ممانعت می‌كند، موفق به گرفتن طلاق شود.

    ارفع‌نیا یادآور می‌شود: در اينجا خانم‌های دارای حق طلاق وقتی با ايراد كارمندان دادگاه مبنی بر لزوم حضور شوهر مواجه می‌شوند، سريعاً ابراز می‌دارند كه ما حق طلاق داريم يا به عبارتی از همسر خود وكالت تام در طلاق گرفته‌ايم اما اين جمله يا اين حق طلاق به تنهايی مشكل آنها را حل نمی‌كند.

    این حقوقدان اظهار می‌کند: در قوانين مربوط به وكالت فقط وكالت اشخاصي در دادگاه‌ها و محاكم دادگستری پذيرفته می‌شود پرونده وكالت دريافت کرده باشند بنابراين هرچند در برگه وكالت‌نامه طلاق، زوجه، وكيل زوج در طلاق شده است اما اين وكالت او در دادگاه‌های خانواده قابليت اجرا ندارد لذا وكالت‌نامه حاوی حق طلاق، برگه ارزشمندی است كه برای اثربخشی به آن در دادگاه بايد متوسل به وكيل دادگستری شد.

    وی به شرایطی که نیاز به حضور همسر نباشد، اشاره می‌کند و می‌گوید: برای عدم نياز به حضور همسر و اعمال حق طلاق، چاره اين است كه خانم‌ها مستند به وكالت‌نامه طلاقی كه در دست دارند، به يک وكيل دادگستری وكالت دهند تا به جای همسر آنها در دادگاه حاضر شده و دادخواست طلاق توافقی و ساير اوراق مربوطه را به وكالت از زوج امضا کند؛ به عبارتی وكيل دادگستری به جای شوهر حاضر شده و خانم نيز كه خودش حاضر می‌شود و فرايند صدور گواهی عدم امكان سازش در چند ساعت در يک روز طی می‌شود.

    ارفع‌نیا می‌گوید: برای اينكه وكيل دادگستری به جای زوج حاضر شود، نياز به امضا يا اقدامی از جانب شوهر نيست بلكه زوجه با همان وكالت در طلاق به وكيل دادگستری وكالت می‌دهد.
    این حقوقدان عنوان می‌کند: پس از صدور گواهی عدم امكان سازش، زن به تنهايی می‌تواند با در دست داشتن برگه حق طلاق به يكی از دفاتر ثبت طلاق مراجعه کند و طلاق خود را به ثبت رسانيده و طلاق‌نامه دريافت كند.

    به گفته ارفع‌نیا، بر مبنای این توضیحات، وكالت دادن مع‌الواسطه به يک وكيل دادگستری فقط در خصوص محاكم دادگستری مصداق دارد و وكالت‌نامه حاوی حق طلاق خانم‌ها در دفاتر ثبت طلاق بدون مشكلی پذيرفته می‌شود.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    دانشنامه حقوقی/
    نکاتی حقوقی در تنظیم اسناد تجاری و ثبت معاملات
    خبرگزاری میزان- تجارت و معامله کردن دارای نکاتی است که لازم است هر فردی قبل از انجام تجارت و معامله به آن ها توجه کند.




    899610_626.jpg
    به گزارش خبرنگار گروه حقوقی و قضایی خبرگزاری میزان، تنظیم اسناد تجاری و ثبت معاملات شامل نکاتی بوده که لازم است هر فردی قبل از معامله و تجارت نسبت به آن آگاهی داشته باشد.

    این نکات برگرفته شده از بزرگترین آیه قرآن کریم یعنی آیه 282 سوره بقره است که شامل موضوعاتی مثل تنظیم اسناد تجارتی هستند که به شرح ذیل بیان می‌شود:

    براي حفظ اعتماد و خوش‏بيني به همديگر، آرامش روحي طرفين و جلوگيري از فراموشي، انكار و سوءظن، بايد بدهي‏ها نوشته شود. مبلغ قرارداد مهم نيست، حفظ اطمينان و حق‌الناس مهم است. تأکید اسلام بر نوشتن در زمان جاهلیت بوده است که در کل مکه هیچ بی‌سوادی نبوده است و در کل جزیره العرب هم 17 نفر باسواد بوده‌اند.

    سند بايد با حضور طرفين و توسط شخص سوّم، بی‌طرف و عادل نوشته شود.

    نويسنده‏ قرارداد، حقّ را در نظر گرفته و عين واقع را بنويسد. شرط گزينش نويسنده‏ اسناد، داشتن عدالت در قلم است.

    به شكرانه سواد و علمي كه خداوند به ما داده است، كارگشايي كنيم و از نوشتن خودداری نکنیم.

    کاتب می‌تواند از ذینفع، یک‌طرف معامله یا هردو طرف معامله، اجرت دریافت کند.

    بايد بدهكار كه حقّ بر ذمّه اوست، متن قرارداد را بگويد و كاتب بنويسد، نه آنچه را بستانكار ادعا می‌نمايد. بدهكار، هنگام املاي قرارداد بايد خدا را در نظر بگيرد و چيزي را فروگذار نكند و تمام خصوصيّات بدهي را بگويد.

    اگر بدهکار کم‌عقل، ضعیف، ناتوان یا لال بود، سرپرست و وليّ (پدر یا پدربزرگ) او متن قرارداد را بگويد و كاتب بنويسد. ولی هم باید عادلانه بگوید.

    لازم است شاهد گرفته شود باید دو مرد یا یک مرد و دو زن شهادت بدهند. شاهد باید مؤمن، مورد اعتماد و رضایت طرفین و عادل باشد و ذینفع نباشد. آن دو زن به‌اتفاق هم باید اداي شهادت كنند؛ تا اگر يكي لغزش يا اشتباه كرد، نفر دوّم يادآوري كند.

    اگر براي شاهد گرفتن از شما دعوت كردند، خودداري نكنيد؛ گرچه گواه شدن بدون دعوت واجب نيست.

    وقتی از شاهدان درخواست شد، باید برای شهادت حضور یابند.

    كاتب و شاهد نباید ضرر کنند و بايد حق‌الزحمه، پول قلم، نرم‌افزار و... را به او داد.

    كاتب و شاهد حقّ ندارند سند را به‌گونه‌ای تنظيم كنند كه به يكي از طرفين ضرری وارد شود.

    كاتب و شاهد در امان هستند و نبايد به خاطر حقّ نوشتن و حقّ گفتن مورد آزار و اذيّت يكي از طرفين قرار گيرند.

    هرگونه خدشه در سند، از هركس كه باشد، فسق و گـ ـناه است.

    ثبتِ سند به‌صورت دقيق و عادلانه سه فايده دارد: ضامن اجرای عدالت است. موجب جرأت گواهان بر شهادت دادن است. مانع ايجاد بدبيني در جامعه است.

    در معاملات نقدی، نیاز به نوشتن نیست، ولی شاهد بگیرید.



    کارشناس: حجت‌الاسلام‌والمسلمین مجید یزدی؛ معاون اجتماعی و فرهنگی دادگستری کل استان قم
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.
    بالا