زیر درخت توتی
تنها نشسته بودم
از بس دویده بودم
بسیار خسته بودم
گفتم به توت با اخم
ای توت سبز زیبا
اصلا به من نگفتی
آقا پسر بفرما
زودی صدا زد آنوقت
او باد مهربان را
باد آمد و تکان داد
هی شاخه های آن را
خندید توت زیبا
مانند مادر من
باران توت شیرین
بارید بر سر من
تنها نشسته بودم
از بس دویده بودم
بسیار خسته بودم
گفتم به توت با اخم
ای توت سبز زیبا
اصلا به من نگفتی
آقا پسر بفرما
زودی صدا زد آنوقت
او باد مهربان را
باد آمد و تکان داد
هی شاخه های آن را
خندید توت زیبا
مانند مادر من
باران توت شیرین
بارید بر سر من