تاپیک‌های دنباله‌دار دیالوگ های روزانه ☕︎

[DENIRA]

-گذشته اون روزا!
+ آره؛ انگار همین دیروز بود.
- برمی گرده؟
+ کی رو میگی؟
- همونی که خودت می دونی.
+ نه؛ برنمی گرده. رفته، برای همیشه!
- فراموشم کرده؟
+ فراموشت کرده...
من -
یک شخص مبهم +
همین امروز:)

 

[Negarنگار]

من و بابام وقتی حرف از معدل میشه


بابام : میخوام این ترم معدلت ۱۸ بشه !
من : باشه ! من این ترم معدلم ۲۰ میشه !
بابام : شوخی میکنی… !؟
من : خودت سر شوخی رو باز کردی

 

[ریحانه سادات]

گندم:فائزه هاشم پور(دبیر اقتصاد)رو برو.
مبینا:نه نادری(دبیر ریاضی)رو برو.
فائزه:نادری می رم.
بعد یه نگاه به کلاس کردوگفت:بچه‌ها یکم سروصدا کنید نادری برم.
بچه‌ها یهو باهم سروصدا کردن
فائزه هم که پشتشو به بچه ها کرده بود با یه حالت بانمک روشو کرد به سمت بچه‌ها ویه نگاه بهشون کرد بعد بلند گفت:خانما سااااااا کت
یهو کلاس منفجر شد
منم یه گوشه‌ی کلاس نشسته بودم و لوس بازیای بچه‌ها رو نگاه می کردم
بچه‌ها هنوز داشتن می خندیدن که سپیده که به زور جلوی خندشو گرفته بود گفت:فائزه هاشم پورم برو.
فائزه هم که جلوی تخته ولو شده بود خودشو جمع جور کرد و از رو زمین بلند شد بعد یه حالت خسته به خودش گرفت و گفت:خانمـا خانمـا
انقدر بامزه گفت که اینبار منم همراه بچه‌ها خندیدم
بعد نیایش گفت:گندم توکلی(دبیر زبان) رو برو
گندم گفت:یکی یه کتاب بده
مبینا که میز اول نشسته بود کتاب جغرافیاش رو داد گندم
گندمم کل موهاشو داد تو و کیفش رو انداخت رو یه شونش و با یه لبخند مضحک در حالی که کتاب جغرافیای مبینا رو طوری دستش گرفته بود که لپ تاپ به نظر برسه ازجلوی در کلاس تا میز معلم رفت بعد کتاب مبینا رو روی میز گذاشت و روشو به سمت بچه ها کرد و گفت: هِلو
بعد بچه‌ها گفتن های
بعد مبینا گفت :خانم لابراتوری چی می‌شه
گندمم روشو کرد به سمت مبینا وگفت:چی
مبینا گفت:لابراتوری
گندم یه نگاه انداخت به مبینا بعد دقیقا مثل خانم توکلی گفت:آهان لَبرَتوری
بچه‌ها دیگه نتونستن خودشون رو نگهدارن و زدن زیر خنده
.
.
.
.
و این ماجرا مثل همیشه تا آخر زنگ تفریح ادامه داشت

دانلود رمان و کتاب های جدید

 

[yeganeh83]

من_ببین من دوست دارم
اون_ببین منم اون و دوسش دارم
من_اونم تورو دوس داره؟؟؟
اون_نه،اونم یکی دیگه رو دوسش داره
من_پس چرا منو قبول نمی کنی؟؟
اون_تو اگه یکی بهت بگه دوست داره حاضری از من دست برداری؟؟؟؟
من_ولش کن خداحافظ...

دانلود رمان و کتاب های جدید

 

[Faezeh.abdi]

مکالمه هر روز منو مامانم
دارم میرم طرف یخچال
من_مااااامااااااااان
مامی_چیه باز.
من_مامان جونم.
مامی_جونم دختر خلم.
من_چرا چیزی که من دلم میخواد تو یخچال نیس.
مامی_دلت چی میخواد.
من_نمیدونم.
مامی_برو گمشو باز شروع کردی

دانلود رمان و کتاب های جدید

 

[Artemis]

من دوستم عطیه...
ساعت 6 قراره بریم بیرون
من-عطی؟
عطیه-جونم؟
من-راس 6 اونجایی هاااااااا
عطی-باشه عزیزم 9 اونجام...!
من-عطی؟!
عطیه-خب حالا که اصرار میکنی 8 میام
من-عطیههههههه!:aiwan_light_diablo:
عطیه-باشه غلط کردم 6 میام

ساعت 7:15

عطیه-سلامممم!
من-

دانلود رمان و کتاب های جدید

 

[heliaiii]

من-دیگه نمیتونیم ادامه بدیم و رابـ ـطه رو از اول شروع کنیم

اون-چرا نمیشه؟

من-چون هیچ وقت مثل اول نمیشه

اون-چرا بخوای میشه تو بازنده ای که نمیتونی

من-من بازنده نیستم من فقط نمیخوام دوباره دلم و بشکونی

دیالوگ من و یک شخص بیشعور )

دانلود رمان و کتاب های جدید

 

[Bitter opium]

- چیکار میکنی؟
- فکر میکنم
- به چی؟
- نمیدونم!
- وقتی نمیدونی به چی فکر میکنی، چجوری داری فکر میکنی؟
- همونجوری که تو نمیدونی داری چی میخوری ولی غذا میخوری، همونجوری که نمیدونی چی میخونی ولی کتاب میخونی، همونجوری که نمیدونی چیکار میکنی ولی کار میکنی.
- ببین شاید منطقی باشه ولی من ندای درونتم هیچکدوم از اینکارا رو نمیکنم.

منو ندای درونم همین امروز :|

دانلود رمان و کتاب های جدید

 

[husnavalizadeh]

ساغر رفیقم_ کتی.
_....
_کتی.
_...(سرم تو کامپیوتره)
_کتیییییی
_هانن
_مرسی که هستی رفیق
_فدا مدا


من و دوستم دیروز

دانلود رمان و کتاب های جدید

 

[Ҡį♏įȺ]

- تولدت مبارک !
+ دیروز بودش..
-می دونم..دیروز نیافتمت تبریک بگم..حالا بیا بغلم ..ایشالا صد ساله شی..
+ازت خیلی وقته توقع ندارم....ولی تو دروغ بعدیو بگو شاید خوشم اومد باورم شد..

پ.ن : و من همچنان نمی دونم شما روبه روی من می شینی اون سر ..منو به این گنده بگی رو نمی بینی؟ توقع داری باورم کنم؟

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
- چته باز؟
=چیزیم نیس بابا که
-دروغ نگو..اگه از دست یکی دیگه ناراحتی سرما خالیش نکن..
= وقتی اینو بگو که مطمئن باشی اون یه کسی خودت نیستی..!

تغییر دادس یه کم ..
1397/3/20..پنج دقیقه مونده به هشت صبح

دانلود رمان و کتاب های جدید