تاپیک‌های دنباله‌دار دیالوگ های روزانه ☕︎

  • شروع کننده موضوع Zhinous_Sh
  • بازدیدها 8,630
  • پاسخ ها 164
  • تاریخ شروع

Ayt@z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/02/21
ارسالی ها
1,425
امتیاز واکنش
5,622
امتیاز
606
محل سکونت
دنیای خواب ها
دیالوگ من و مامانم
_چه عجب بالاخره از اون معضل اجتماعی دل کندی(گوشی)
_من نمیدونم تو چیکا میکنی شب و روز اون تو صورتتم که اصن تغییر رنگ داده از بس اون تو بودی
من پا میشم برم تو اتاقم تا از این غرغرا در برم
_بیا دوباره پاشد بره همینه دیگه هی میگم غذا ی درست و حسابی بخور نمیخوری ویتامین های بدنت کم شده افسرده شدی
+خب یه دفعه بگو مردی خودت خبر نداری دیگه
_من نگمم با میت فرقی نداری
+خیلی ممنون
_خواهش تو منو نداشتی میخواستی چیکار کنی مادر به این مهربونی کجا پیدا میکردی
 
  • پیشنهادات
  • Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    دیالوگ منو دوستم
    _آسی
    +هوم؟؟
    _فلانی قراره فردا بهم تمیرین سایه زدن یاد بده
    +به من چه؟؟
    _خنثی بدبخت
    +هر چی
    _ازت متنفررممم
    +چه تفاهمی
    یه جیغ میزنه و پامیشه میره
    ولی بعد دوباره خودش میاد منت کشی
     

    devil_asal

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/24
    ارسالی ها
    32
    امتیاز واکنش
    377
    امتیاز
    181
    محل سکونت
    یک صندلیِ سه در چهارِ رو به مانیتور *___*
    دیالوگ هایی که یه مدت پیش، سرِ جلسه ی امتحانِ فیزیک اتفاق افتاد :

    یکی از دخمل خرخونا رو به دبیر/ : خانم نمی شه برای سوالات عدد رند بدید؟... سختمونه آخه...
    دبیر: خیر جانم...
    ******
    ده ثانیه بعد...
    +هی پیش پیش...عسل؟...عسل!
    _ها؟...هوم؟
    +اینجا باس چهارصد و تقسیم بر هشتصد کنیم!.
    _کجارو می گی؟
    + اینجا...
    _اوه...این مگه سوال بود؟...
    +نه عمه ی خانمِ بوق {دبیر} بود که از طرف خودش یه دوبیت برامون فرستاد!.
    _آها...ولی خب نه! ...اعشاری می شه اونوقت، حسش نی....بنویس هشتصد تقسیم بر چهارصد...
    +آها...راست می گیا...
    *****
    پنج ثانیه بعد تر...
    +پیش...پیش...پیش پیش...هی عسل؟...
    _هوم؟
    +چهارصد تقسیم بر هشتصد چی می شه؟
    _مگه هشتصد تقسیم بر چهارصد نبود؟
    +آره همون...
    _فکر کنم می شه چهار...
    +نچ...درست نیس...معلم این همه چرت و پرت گفته که تهش بهش چهار بدیم...خیلی سادست...
    _احتمالا یه جایی از راه و اشتباه کردیم...
    +آره...به نظرم باید می نوشتیم چهل تقسیم بر هشتصد مساوی با...امم...
    _چهل!.
    +آره چهل...بدو بنویس...الان برگه هارو جمع می کنن...
    _باشه ...
     

    Ayt@z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/21
    ارسالی ها
    1,425
    امتیاز واکنش
    5,622
    امتیاز
    606
    محل سکونت
    دنیای خواب ها
    دیالوگ من و هم کلاسیم سر کلاس شیمی وقتی معلم وقت داده قبل امتحان بخونیم
    +داری میخونی؟؟
    _نه بابا خوندن چیه؟؟(من)
    +منم نمیدونم
    _به نظر چیز مضخرفی میاد
    +اوهوم حالا چیکار میکنی
    _صفحه..بیار
    +خب
    _نگاچه طرح باحالی داره مخصوص نقاشی کشبدن
    +تا حالا از این زاویه نگاه نکرده بودم
    _حالا بیا نقاشیش کنیم ببینیم کی بهتر تغییرش میده
    +باش
     

    eliw.alone

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/06/21
    ارسالی ها
    41
    امتیاز واکنش
    66
    امتیاز
    96
    محل سکونت
    جهنم
    دیالوگ من و دختر عمم

    من+
    دختر عمم-
    *********************************
    - الناز
    + هوم
    - من میخام سرمو بکوبم تو دیوار بمیرم
    +اوکی باش
    -تو هیچ حسی نداری؟
    + نه.چه حسی؟
    - یعنی تو نمیخای یه کلمه بگی نهه اینکارو نکن..خودتو نکش یا از این حرفا؟
    + نه.برای چی
    -بلاز بگیری همی
    + مرسی قربانت
    ********************************
    اینم احساسات مادوتا :aiwan_light_blumf::aiwan_lighft_blum:
     

    آنیساااااااااا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/30
    ارسالی ها
    3,720
    امتیاز واکنش
    65,400
    امتیاز
    1,075
    سن
    26
    مکالمه ی من و مامانم:)⁦❤️⁩
    14/خرداد/98



    من در حالی که داشتم درس می خوندم
    تق تق
    _بله؟
    در باز شد
    +زینب ببین ما امشب می خوایم بریم دریا چرا می گی نه؟Boredsmiley
    _مامان من درس دارم ،خو امشب نریم بذارین اخر هفته یا کلن بی خیال شین:NewNegah (10):
    +حالا ما یه دفعه خواستیم بریم بیرون:/اصلن نمیریم دریا میریم یه جا دیگه خو؟:aiwan_light_girl_mad:
    _مامان مسئله دریا نیس که، من هنوز این کوفتیو نخوندم:aiwan_light_girl_sad:
    +کشتی مارو تو با این کتابات،می دونی چیه؟امروز تولدتع می خواستیم سوپرایزت کنیم،اه، مگه می زاری؟:aiwan_light_girl_mad:
    _نهههههههههه تولدمهههههههه؟!فردا ۱۵ خردادهههههههه؟!:aiwan_light_shok:
    +آره، حرص ادمو در میاری:aiwan_light_girl_mad:
    حالا بریم؟!:aiwan_light_girl_mad:

    _مامان دستتون درد نکنه ولی وقت ندارم:aiwan_light_yes3:
    +می دونی چیه تو سرتقی سرتققققق.اصلن نخواستیم تو خونه تولد میگیریم:aiwan_liddddddght_blum:
    _مامانننننن بچها میان دیگه نمیرن، من درس دارمممممم:aiwan_light_girl_cray2:
    +تو دیگه شورشو در اوردی اه:aiwan_light_diablo:
    _
    +میریم بالا شام تشریف بیار لااقل://////
    _
    +با توئما
    _باشه میام:aiwan_lighgt_blum:
    +روزمونو خراب کردی://///
    _:aiwan_lightsds_blum:
    +می خنده
    _:aiwan_lightsds_blum::aiwan_lightsds_blum:
    +سرتق:):aiwan_lightsds_blum:



    فک نکنین همینجا ختم شد
    این بحث حتی بعد شام و مراسمش هم ادامه داشت:aiwan_lightsds_blum:
    تو خونه ی ما اگه بحثی شروع بشه تا بحث بعدی ادامه پیدا می کنه:aiwan_lightsds_blum:
    به عبارتی هیچوقت بحثی تموم نمیشه بلکی از بحثی به بحث دیگه منتقل میشه:aiwan_lightsds_blum:
    [شوخیع:aiwan_lightsds_blum:]
     

    آنیساااااااااا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/30
    ارسالی ها
    3,720
    امتیاز واکنش
    65,400
    امتیاز
    1,075
    سن
    26
    مکالمه ی منو داداشم وقتی از اخبار اعلام میکردن فردا عیده:)⁦❤️⁩



    داداشم با حسرت
    _ینی تموم شد؟دیگه از فردا روزه نمیگیریم؟
    +:aiwan_light_sddsdblum:
    _چه زود تموم شد
    +:aiwan_light_sddsdblum:کجاش زود تموم شد؟ من جون دادم تا تموم شه:aiwan_light_sddsdblum:
    _هعی ، دلم...
    +هی بگی دلم واسش تنگ میشه دستمو از ارنج می کنم تو حلقت :aiwan_lightsds_blum:فشار می دم:aiwan_lightsds_blum:
    _:aiwan_lightsds_blum::aiwan_lightsds_blum::aiwan_ligsdht_blum::aiwan_ligsdht_blum:
    +به خدا که:aiwan_lightsds_blum:
    [صدای خندمون :):aiwan_lightsds_blum:]
     

    آنیساااااااااا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/30
    ارسالی ها
    3,720
    امتیاز واکنش
    65,400
    امتیاز
    1,075
    سن
    26
    مکالمه ی منو زنداداشم:)⁦❤️⁩



    نگام به داداشم که داشت از پله ها بالا میرف
    رو به زنداداشم که با هم پایین پله ها منتظر واستاده بودیم

    _اه به کی ج مثبت دادی؟:/پسر قحط بود؟:|
    +وایییییی عاشقتم زینب جون،چه خواهرشوهر خوبییییی:aiwan_light_shok::aiwan_lighfffgt_blum::aiffwan_light_blum:
    _برو برو نبینمت:aiwan_lightsds_blum: اینا همش نقشه بود ببینم اینو بگم چطو برخورد می کنی،من از اون خواهرشوهر مرموزام:aiwan_lightsds_blum::aiwan_ligsdht_blum:
    [صدای خندمون:aiwan_lightsds_blum:]
    +چه خوبه که هستی:aiwan_lightsds_blum:
    _چاکریم:):aiwan_lightsds_blum:
     

    برنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/27
    ارسالی ها
    305
    امتیاز واکنش
    4,502
    امتیاز
    485
    محل سکونت
    شهرجهانی (یزد)
    دیالوگ من و خواهر زاده شش ساله ای که مثل آوار افتاده رو کت و کولم ؛
    _ می خوای کاری کنم که تا آخر عمر نتونی نفس بکشی ؟:campe45on2:
    _ خاله جان من اگه نتونم نفس بکشم که دیگه آخر عمرمه !25r30wi
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    6
    بازدیدها
    553
    پاسخ ها
    3
    بازدیدها
    342
    پاسخ ها
    5
    بازدیدها
    134
    پاسخ ها
    3
    بازدیدها
    158
    پاسخ ها
    261
    بازدیدها
    4,782
    پاسخ ها
    3
    بازدیدها
    198
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    199
    پاسخ ها
    8
    بازدیدها
    253
    پاسخ ها
    33
    بازدیدها
    821
    پاسخ ها
    6
    بازدیدها
    196
    پاسخ ها
    13
    بازدیدها
    416
    Z
    پاسخ ها
    21
    بازدیدها
    2,089
    پاسخ ها
    14
    بازدیدها
    681
    پاسخ ها
    10
    بازدیدها
    624
    • نظرسنجی
    تاپیک‌های دنباله‌دار عقده های خودمونی
    پاسخ ها
    10
    بازدیدها
    435
    پاسخ ها
    359
    بازدیدها
    9,047
    پاسخ ها
    21
    بازدیدها
    1,353
    پاسخ ها
    14
    بازدیدها
    779
    تاپیک قبلی
    بالا