نه گریه میکنم نه آهنگ گوش میدم فقط تحمل هیچکسی رو اون لحظه ندارم و ترجیح میدم تنها باشم و ریلکس کنم اگه خونه کسی باشه میرم بیرون اگر هم کسی نبود چه بهتر
میرم تو اتاقم عکس پدربزرگم به همراه عکس مادرجونم رو میزارم جلوم و مشغول گله کردن از این دنیا میکنم آخرشم میگم اگه آینده خوشی دارم تو این دنیا بمونم وگرنه منو زود تر احضار کنن کنار خودشون
یه دفتر دارم ک هر وقت ناراحتم می رم از حسای و فکرای نگفته ام می نویسم
با دوستم اونقدر چرت و پرت می گم تا فکرم منحرف بشه
اگه ناراحتیم از کسی باشه ک دوسش داشته باشه یکم داد می زنم بعدش درو محکم می کوبم و تو اتاقم گریه می کنم
گاهی اوقاتم برا ثابت کردن قوی بودنم بجای گریه کتابایی ک دوسشون دارمو می خونم
وقتی هم هیچ کدوم اینا جواب نداد ساکت می شم
اگه کسی پیشم باشه تمام تلاشمو میکنم که هیچی بروز ندم و بریزم تو خودم ولی بعدش تو تنهایی یا بهش فکر میکنم که چیکار باید بکنم؟ مخصوصا وقتی که کسی با استفاده از نقطه ضعفم ناراحتم کرده، کلی فکر میکنم که چطور اون نقطه ضعف رو از بین ببرم؟ یا اینکه خودمو با یه چیزی مثل نت و کتاب و اینا سرگرم میکنم که یادم بره... هرچند خودم میدونم که تا دست بردارم دوباره یادش میفتم