اینکه 100یا200صفحه نویسنده مارو میکشه بعد پسر داستان با ماشینش انقدر میرونه تا میرسه به یه جای پرت بعد میره بالای یه سنگ بزرگ و انقدر دادمیزنه که گلوش میگیره بعدشم میگه (من عاشق شدم از اولم میدونستم ) آخه یکی نیست بگه عوضی توکه از اول میدونستی چرا ما انقدر کشوندی هااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:aiwan_light_ireful3::aiwan_light_ireful2:
این که تو رمان دختره هر بلایی سرش میارن فقط عذاب میکشه و صداش درنمیاد
کارشم فقط گریه و زاری و التماسهBoredsmileyدر حین حماقت با شوهری که بهش خــ ـیانـت کرده میمونه
من دقیقا منظورم یه رمان خاصه اما خب رمانای این مدلی الا ماشالله ریختتتتتتته
اینکه شوهر ،نامزد یا عشق دختره فکر میکنه دختره خــ ـیانـت کرده بعد دختره که در بیشتر موارد حامله بوده میزاره میره بعدش نامزد ،شوهر یا عشقش میفهمه اشتباه کرده بعد خیلی پشیمون میشه و کلی دنبال دختره میگرده بعد که دختره رو پیدا میکنه دختره میخواد تلافی بکنه
شخصیت مثبت داستان در واقع بپیچون ترین و بیخود ترین و خودخواه ترین موجود عالم بود ولی نویسنده اصرار داشت که ما اونو خوب و مثبت بپذیریم .... شاید خونده باشین دالان بهشت رو ... شخصیت محمد تو این رمان ...
این که دختره جاهای بی مورد لج میکنه اونم از نوع بچه گانه نویسنده هم سعی میکنه بگه اِلا و بِلا غرورش بعد اون جایی که باید عزت نفسش رو حفظ کنه هیچی به هیچی
این ازدواج اجباریا که پسره هر غلطی دلش میخواد میکنه هر بلایی هم که بگی سر دختره میاره بعد دختره میشینه تو اتاقش همش گریه میکنه و در عین ناباوری عاشق پسره میشه
وقتی پسر یا دختر(بیشتر اوقات دختر)مفلوک داستان کاملا از روی ناچاری(محاله فکر کنید بخاطر ناز کردن)میره و ده سال بعد میاد.
یا مثلا وقتی یکم شدیدترش میکنن و میرن هر کدوم یه ازدواج میکنن بعد شوهر اون میمیره زن این خیانتکار عذاب در میاد بر میگردن پیش هم.
یا مثلا وقتی یکیشون داره میمیره و داره جون میده و یه اتفاق مهم افتاده و همه عالم و ادم میدونن ولی هیچکس به طرف مقابلش نمیگه فقط برای اینکه حالش بد نشه.
شاید بخاطر همینا از هر ده تا رمانی که دانلود میکنم فقط یکیشو به سرانجام میرسونم:/