تاپیک‌های دنباله‌دار ▪○●\\\\بدترین خرابکاریتو بگو \\\\●○▪

  • شروع کننده موضوع Vladimir
  • بازدیدها 830
  • پاسخ ها 23
  • تاریخ شروع

nqwiix

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/08/22
ارسالی ها
5
امتیاز واکنش
277
امتیاز
111
سن
20
محل سکونت
مرند
بچه بودم تنهایی تو خونه لباسای مامانمو با قیچی تیکه تیکه کردم واسه عرو سکم لباس بدوزم
بعد یه بار قاشق داغو چسبوندم به دست داییم تا ادب شه
یه بارم فلفل ریختم تو غذای آبجیم
 
  • پیشنهادات
  • Aida.esg

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/07/04
    ارسالی ها
    418
    امتیاز واکنش
    2,007
    امتیاز
    423
    سن
    21
    من از خرابکاریام بگم که آبرو واسم نمیمونه
    بیشترینش استیکر اشتباهی تو گروه خانوادگیه دیگه آخرین بار لفت دادم دیگه نمیتونم سرمو بلند کنم اصن چقد این استیکرا بیشووورن
     

    sima.dehghan

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/18
    ارسالی ها
    97
    امتیاز واکنش
    748
    امتیاز
    278
    سن
    24
    محل سکونت
    تهران
    یه روز رفته بودیم مهمونی یکی از دوستام رستوران.
    بعد سر میز یکی دوتا خانم و آقای غریبه نشسته بودن بعد اونا با ما گرم صحبت شدن و من و دوستمم تا میتونستیم فحش و تعاریف نیک بستیم به استادا و معلمامون
    نگو هم اون آقا و هم اون خانم از استادای تازه ی ما هستن البته چون اساتید میخواستن دو تا از استادامونو عوض کنن،هیچی دیگه منم شنیده بودم خیلی این استادایی که تازه میخوان بیان بداخلاقن...
    اونام هی میدیدیم لبخند مرموز و ژکوند دارن نگو اینا همون استادان
    یعی دو روز بعد وقتی تو کلاس دیدموشون و فهمیدم استادمونن تا یک ماه احساس مریضی میکردم اصلا... :)
     

    p.modiri

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/17
    ارسالی ها
    23
    امتیاز واکنش
    163
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    همه عالم سرای من است
    کلاس سوم دبلستان
    زنگ هشدار اتیشو بدون اینکه بدونم چیه فشار دادم
    همه مدرسه ریختن تو حیاط و خداروشکر چون ردیف پله ها دوربین نداشت نفهمیدن منم
     

    Sheyda _sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/09/19
    ارسالی ها
    17
    امتیاز واکنش
    121
    امتیاز
    81
    محل سکونت
    جایی که شاد باشم
    به عالمه از دختر پسرای دوست و آشنا رو هر دفعه که میدیدم کتک میزدم
    عروسی عموم کله یه پسره رو شکوندم
    بچه تر بودم دماغ خودمو شکوندم
     

    Arezoo.A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/07/31
    ارسالی ها
    2
    امتیاز واکنش
    64
    امتیاز
    91
    محل سکونت
    شهرراز
    اووووووو حسابش از دستم در رفته
    ولى علاقه شديدى به ترسوندن و سر كار گذاشتن افراد دارم :aiwan_light_spiteful:و سر همين قضيه تاحالا كلى جد ابادم رو جلو چشمام اوردن
    كلى ادم رو با سوسك پلاستيكى ترسوندم
    مزاحم تلفنى بودم و...
    ولى يكي از كاراى بچگيم اين بود كه
    مامانم و بابام معمولا ٤تا٦ عصر رو ميخوابيدن و اون موقع بود كه پشت بوم گردى من با مرغم اغاز ميشد چون پشت بوما بهم وصل بود من از رو پشت بوم خودمون ميرفتم ته كوچه و سر كوچه حالا اونجا چيكار ميكردم
    حياط خونه هارو ديد ميزدم، ميرفتم تو كُله كفتر همسايمون اون بدبختا هم خودشون رو به در و ديوار ميزدن كه از دست من فرار كنن، ميرفتم تو كانال كولر ها هو هو ميكردم و...
    جالب اينجاست روزايي هم كه من نميرفتم مرغم ميرفت واسه خودش و بر ميگشت
    تازه همه اينايي كه گفتم يه مقداريش بود:campe45on2::campe45on2:
     

    اِلارا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/02
    ارسالی ها
    441
    امتیاز واکنش
    23,034
    امتیاز
    815
    محل سکونت
    لا به لای دفتر و مداد رنگی
    سوم چهارم ابتدایی بودم شونزده تا تخم مرغ رو بدون روغن با نمک فراوان سوزوندم، هنوزم که هنوزه این دسته گلم رو مادر عزیزم هر موقع اسم نیمرو میاد میکوبه فرق سرم.:aiwan_ligsdht_blum:
    دیگه کم مردم آزاری نمی‌کردم خداییش، مثلا پدرم قربانش شوم می‌خواست ظهرها بخوابه، می‌رفتم بالا سرش و با یه تیکه دستمال کاغذی می‌کشیدم روی ته ریشاش اون بنده خدا هم هی دستشو تو هوا تکون میداد تا بلکه پشه‌ی فرضی رو دور کنه:aiwan_lightsds_blum:
    اینم بگم تا دو سه سال پیش همه‌ی وسایل مهم و شکستی خونمون از دست منو خواهرم یا بالای بوفه بود یا بالای کابینت تا یه موقع دست ما دو تا بهشون نرسه:aiwan_lightsds_blum:
     

    blue berry

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/07/03
    ارسالی ها
    371
    امتیاز واکنش
    7,537
    امتیاز
    654
    محل سکونت
    تهران
    بابابزرگ خدابیامرزم نظامی بود ،اخلاق جدی و خشکی داشت و رو وسایلاش به شدت حساس ،یبار خونه نبود ،خواهرم دوربین شکاریشو برداشت قشنگ دراز کشیده بود وسط اتاق و با این دوربینه همه جا رو دید میزد و خلاصه حال میکرد ،یهو در با صدای جییر آروم وا شد بابابزرگ رو دیدم با اخمای غلیظ غالب تهی کردم ،دستای لرزونمو دراز کردم خواهرمو خبر کنم ،همین طوری داشت میخندید پشت سر بابابزرگ غیبت هم میکرد:aiwan_lightsds_blum:
    رفت جلو دوربینو گرفت آبجیم گف دست نزن خر بلند گفتم شتتت:aiwan_light,xxxxblum: یهو دوربینو از جلو چشش کنار زد با دیدن بابابزرگ با اخمای درهم فیس تو فیس جیغی کشید و پرت کرد دوربینو ،دو تایی خواستیم فرار کنیم خوردیم تو دیوار بعد بین در گیر کردیم چند بار افتادیم تا در رفتیم:aiwan_lightsds_blum:
     

    Roselotfi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/03/08
    ارسالی ها
    2
    امتیاز واکنش
    64
    امتیاز
    36
    محل سکونت
    ....
    هیچی دیگه یک روز یکی مزاحمم شده بود و میخواست منو ببینه
    منم باهاش قرار گذاشتم و نرفتم و خوابیده بودم که دیدم اومده بود در خونمون وای وای یک وضعی Hapydancsmil Hapydancsmil Hapydancsmil :aiwan_lightsds_blum: :aiwan_lightsds_blum:
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    21
    بازدیدها
    697
    پاسخ ها
    66
    بازدیدها
    2,019
    پاسخ ها
    85
    بازدیدها
    2,527
    پاسخ ها
    16
    بازدیدها
    691
    بالا