زیاد بوده
برا اولین بار خواستم تو جمع کل خانواده قلیون بکشم گفتم باید بکشم بالا یا پایین که شوهر خالم گفت نه بکش بالا بهتره زشته
بعدیش خواستم یه ظرف پیرکس بردارم از بالای کمد که شش تا از ظرفای طلاکوب و گرون و خارجی مامانم از بالا ریخت پایین و ترکییید
خرابکاری که زیاد داشتم مثلا گرفتن سیم برق 220 ولت که از تیر برق رد میشه
عوض کردن سیم کارت مامانم و دوست مامانجونم
جابه جا کردن دکمه های کیبرد کامپیوتر
دستکاری کردن دستگاه کپی و پرینت پسرعمه
و....
کلا هر خرابکاری تو فامیل میشد میفتاد گردن من
یه روز تو مدرسه تو کلاس ادبیاتمون معلم بهم گفت میشه برام یه لیوان اب بیاری منم بلند شود بیارم نفهمیدم چی شد که همون طور اب دستم وقتی داشتم وارد کلاس میشدم سر کشیدم اصلا زبونم گرفته بود از خجالت معلممونم مثل افسار پاره ها بهم نگاه می کرد:aiwan_lffghfdght_blum: تا اخر ترم از نمره اصلیم هر چی میگرفتم سه نمره ازم کم می کرد:aiwan_light_fffffblum:
یه بار اومدم لوبیا پلو درست کنم رب نزدم سبز بدرنگ شده بود بعد داداشم میگفت به نظرت قرمزی لوبیا پلو واسع چیه منم گفتم زردچوبه که یک ساله گذشته هنوز سوژه فامیلم
یه بار داداشم ازم پرسید کدوم امامه که شمشیرش معروفه
گفتم امام حسین بعدم گفتم نه نه حضرت ابوالفضل
بازم سوژه تا الان
یه بارم لنت ترمزو خوندم لعنت به ترمز که بازم سوژه ام
البته زیاد از این خرابکاریا و سوتیا دارم
خب اول خواستم سوتی هام رو بگم که خدایی اغلبشون دست خودم نبود، یادم اومد قبلا توی یه تاپیک دیگه گفتم، خب دردناک ترین خرابکاری برمیگرده به ۶ سال پیش:
اینکه توی دانشگاه سر آزمایشگاه مدار یک بودیم معمولا ظرفیت کلاس های آز ۱۰ نفره. یه استادی هم داشتیم به شدت مرد سالار و آنتی وومن
و من از شانس خیلی بدم تنها دختر توی آزمایشگاه بودم
یه سری خازن و مقاومت و... رو باید روی بُرد وصل ( لحیم) میکردیم کارمون هم گروهی با یکی از پسرا بود و من کلا خوشم می اومد که دستگاه گروهمون رو دستم بگیرم و میخواستم قدرت جامعه ی زنان رو به استاد مذکور اثبات کنم (که فکر کنم استاد!دید دارم جولون میدم دستگاه رو دستکاری کرد شوخی کردم؛ همچین آدمی نبود، ولی در کل مخالف بود که خانم ها مهندس برق قدرت بشن)
القصه داشتم کار میکردم که یهو یه بوی تندی رو از فاصله ی نزدیک حس کردم، سر چرخوندم که ببینم کدوم یکی از همکلاسیا دست گل به آب داده که یهو پسر همگروهیم پرید عقب و اسمم رو صدا زد. با وحشت جیغ زدم چون یه لحظه یه جرقه ی ای جلوم زده شد و برد جلوی دستم سیاه و آب شده بود پایه های خازن و مقاومت ها هم کلا مایع شده بودن! :aiwan_light_cray:
نه برد برام مهم بود و نه خازن و مقاومت! فقط واکنش استاد زن ستیز بین اون همه پسر! جلوم وایساد و سر تاسف تکون داد و به هم کلاسیم گفت«چی بگم؟ »
بنده ی خدا همکلاسیم هم سرش رو پایین انداخت و منم که داغ کرده و سرخ شده بودم جبهه گرفتم :
- برای هرکسی ممکنه پیش بیاد استاد!
خدا روشکر آخر همون جلسه یکی دیگه ازبچه ها هم زد بردش رو سوزوند ولی تا آخر اون آزمایشگاه کلا برام کوووفت بود
وقتی کوچیک بودم میخواستم با گوشی مامانم به جونیورلند پیام بدم که گوشیش قفل کرد و کامل فرمت شد
بعدش دوتامون نشستیم با هم گریه کردیم
آخه مامانم چندهزارتا عکس و فیلم و دستور کیکپزی داشت