تاپیک‌های دنباله‌دار بدترین خراب‌کاری زندگیتون؟

  • شروع کننده موضوع *NAFAS.B*
  • بازدیدها 2,020
  • پاسخ ها 66
  • تاریخ شروع

Ayt@z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/02/21
ارسالی ها
1,425
امتیاز واکنش
5,622
امتیاز
606
محل سکونت
دنیای خواب ها
گوشی مامانمو انداختم تو لیوان چایی سوخت یعنی مامانم یه نگاهی بهم کرد که تصمیم گرفتم تا یه ماه جلو چشمش آفتابی نشم
 
  • پیشنهادات
  • Aida.esg

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/07/04
    ارسالی ها
    418
    امتیاز واکنش
    2,007
    امتیاز
    423
    سن
    21
    زیاد بوده
    برا اولین بار خواستم تو جمع کل خانواده قلیون بکشم گفتم باید بکشم بالا یا پایین که شوهر خالم گفت نه بکش بالا بهتره زشته
    بعدیش خواستم یه ظرف پیرکس بردارم از بالای کمد که شش تا از ظرفای طلاکوب و گرون و خارجی مامانم از بالا ریخت پایین و ترکییید
     

    RBahar79

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/05/21
    ارسالی ها
    201
    امتیاز واکنش
    1,358
    امتیاز
    402
    سن
    23
    محل سکونت
    خونمون
    خرابکاری که زیاد داشتم مثلا گرفتن سیم برق 220 ولت که از تیر برق رد میشه
    عوض کردن سیم کارت مامانم و دوست مامانجونم
    جابه جا کردن دکمه های کیبرد کامپیوتر
    دستکاری کردن دستگاه کپی و پرینت پسرعمه
    و....
    کلا هر خرابکاری تو فامیل میشد میفتاد گردن من
     

    مهیان

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/07/22
    ارسالی ها
    1
    امتیاز واکنش
    52
    امتیاز
    36
    سن
    23
    یه روز تو مدرسه تو کلاس ادبیاتمون معلم بهم گفت میشه برام یه لیوان اب بیاری منم بلند شود بیارم نفهمیدم چی شد که همون طور اب دستم وقتی داشتم وارد کلاس میشدم سر کشیدم اصلا زبونم گرفته بود از خجالت معلممونم مثل افسار پاره ها بهم نگاه می کرد:aiwan_lffghfdght_blum: تا اخر ترم از نمره اصلیم هر چی میگرفتم سه نمره ازم کم می کرد:aiwan_light_fffffblum::aiddddddwan_light_blum::aiddddddwan_light_blum:
     

    (;zeynab

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/06/09
    ارسالی ها
    120
    امتیاز واکنش
    1,501
    امتیاز
    389
    سن
    19
    محل سکونت
    خیابان زمستان کوچه دی پلاک15 :)
    یه بار اومدم لوبیا پلو درست کنم رب نزدم سبز بدرنگ شده بود بعد داداشم میگفت به نظرت قرمزی لوبیا پلو واسع چیه منم گفتم زردچوبه که یک ساله گذشته هنوز سوژه فامیلم

    یه بار داداشم ازم پرسید کدوم امامه که شمشیرش معروفه
    گفتم امام حسین بعدم گفتم نه نه حضرت ابوالفضل
    بازم سوژه تا الان:aiwan_light_dash2:
    یه بارم لنت ترمزو خوندم لعنت به ترمز که بازم سوژه ام
    البته زیاد از این خرابکاریا و سوتیا دارم
     

    *SiMa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/04/17
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    23,337
    امتیاز
    948
    خب اول خواستم سوتی هام رو بگم که خدایی اغلبشون دست خودم نبود، یادم اومد قبلا توی یه تاپیک دیگه گفتم، خب دردناک ترین خرابکاری برمیگرده به ۶ سال پیش:
    اینکه توی دانشگاه سر آزمایشگاه مدار یک بودیم معمولا ظرفیت کلاس های آز ۱۰ نفره. یه استادی هم داشتیم به شدت مرد سالار و آنتی وومن :aiwan_light_blusfm:
    و من از شانس خیلی بدم تنها دختر توی آزمایشگاه بودم:aiwan_light_sddsdblum:
    یه سری خازن و مقاومت و... رو باید روی بُرد وصل ( لحیم) میکردیم کارمون هم گروهی با یکی از پسرا بود و من کلا خوشم می اومد که دستگاه گروهمون رو دستم بگیرم و میخواستم قدرت جامعه ی زنان رو به استاد مذکور اثبات کنم (که فکر کنم استاد!دید دارم جولون میدم دستگاه رو دستکاری کرد :aiwan_lightsds_blum: شوخی کردم؛ همچین آدمی نبود، ولی در کل مخالف بود که خانم ها مهندس برق قدرت بشن)
    القصه داشتم کار میکردم که یهو یه بوی تندی رو از فاصله ی نزدیک حس کردم، سر چرخوندم که ببینم کدوم یکی از همکلاسیا دست گل به آب داده که یهو پسر همگروهیم پرید عقب و اسمم رو صدا زد. با وحشت جیغ زدم چون یه لحظه یه جرقه ی ای جلوم زده شد و برد جلوی دستم سیاه و آب شده بود پایه های خازن و مقاومت ها هم کلا مایع شده بودن! :aiwan_light_cray:
    نه برد برام مهم بود و نه خازن و مقاومت! فقط واکنش استاد زن ستیز بین اون همه پسر! جلوم وایساد و سر تاسف تکون داد و به هم کلاسیم گفت«چی بگم؟ »
    بنده ی خدا همکلاسیم هم سرش رو پایین انداخت و منم که داغ کرده و سرخ شده بودم جبهه گرفتم :
    - برای هرکسی ممکنه پیش بیاد استاد!
    خدا روشکر آخر همون جلسه یکی دیگه ازبچه ها هم زد بردش رو سوزوند ولی تا آخر اون آزمایشگاه کلا برام کوووفت بود :aiwan_light_sddsdblum:
     
    آخرین ویرایش:

    Mahya1993

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/06/16
    ارسالی ها
    21
    امتیاز واکنش
    141
    امتیاز
    121
    سن
    30
    محل سکونت
    آنسوی قلمرو خیال ...
    یه طنز قومیتی موقع کنفرانس کلاسی دانشگاه به کار بردم ... بعد استاد خودش مال اون قومیت بود ... خیلی شرمنده شدم .. و تصمیم گرفتم دیگه جوک قومیتی نگم ..
     

    Elle marie

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/06
    ارسالی ها
    1,432
    امتیاز واکنش
    19,501
    امتیاز
    914
    وقتی کوچیک بودم می‌خواستم با گوشی مامانم به جونیورلند پیام بدم که گوشیش قفل کرد و کامل فرمت شد:aiwan_light_sddsdblum:
    بعدش دوتامون نشستیم با هم گریه کردیم:aiwan_light_sddsdblum:
    آخه مامانم چندهزارتا عکس و فیلم و دستور کیک‌پزی داشت:aiwan_light_bdslum:
     

    -ANOOSH-

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/09
    ارسالی ها
    17
    امتیاز واکنش
    289
    امتیاز
    171
    سن
    19
    تو ماشین به بابام میگم بابا ناخن هام زرد شدن هی میگفت:چی؟؟ هی تکرار میکردم آخر سر دندونامو براش ردیف کردم گفتم :نگاه...
    بابام:/
    من;) (اشتباه شد خب)
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    21
    بازدیدها
    698
    پاسخ ها
    85
    بازدیدها
    2,529
    پاسخ ها
    16
    بازدیدها
    691
    بالا