luna_young
کاربر نگاه دانلود
سوتی های اینمدلی زیاد دارم فعلا فقط اینارو یادم میاد..
یه بار با خواهرم داشتیم برنامه تودو میدیدیم بعد اون قسمت ماموریتشون این بود که بشقاب پلاستیکی به دندون بگیرن از یه ظرف شروع کنن نفر اولی بشقابشو همونطوری پر کنه بعد آرد رو توی ظرف پشت سریش خالی کنه. داشتم به خواهرم میگفتم تهیون بشقاب رو کج میکنه میریزه آرد رو توی ظرف هیونینگ ولی بومگیو راست میکنه... هیچی دیگه تا یه هفته مسخرم میکرد...
........................................
یه بار چن سال پیش سریال مدینه که تلویزیون میذاشت ماهم میدیدیم بعد این هانیه و بهمن اگه یادتون باشه توی دوران نامزدی بچه دار میشن اونموقع ها بچه تر بودم و درظاهر خیلیم بچه مثبت خانواده هم از عمق انحراف بنده خبر نداشتن. داشتن سریال رو میدیدن بعد وقتی معلوم شد هانیه حامله س خواهرم گفت مگه اینا نامزد نبودن؟ منم گفتم چرا.. فقط اینا پیش فعالن... ازتوی پذیرایی یه چشم غره بابام و مامانم بهم رفتن که من مستقیم ازتوی اشپزخونه رفتم توی اتاقم که به کارای بدم فکر کنم...
.......................................
یه بارم کلاس نهم بودم یه دختر توی کلاسمون بود خیلی راحت بود بعد معلممون داشت درمورد گیاه و نحوه بارداریشو اینا میگفت بعد هم گفت که دوتا گرده وارد خامه میشن یکیشون خامه رو سوراخ میکنه یکیشون با تخمک ترکیب میشه بعد این دختر خانوم گفت که یکیشون زحمتشو میکشه یکیشون کیفشو میبره... کلاس رفت روی هوا معلممونم مثلا چشم غره میرفت هی
یه بار با خواهرم داشتیم برنامه تودو میدیدیم بعد اون قسمت ماموریتشون این بود که بشقاب پلاستیکی به دندون بگیرن از یه ظرف شروع کنن نفر اولی بشقابشو همونطوری پر کنه بعد آرد رو توی ظرف پشت سریش خالی کنه. داشتم به خواهرم میگفتم تهیون بشقاب رو کج میکنه میریزه آرد رو توی ظرف هیونینگ ولی بومگیو راست میکنه... هیچی دیگه تا یه هفته مسخرم میکرد...
........................................
یه بار چن سال پیش سریال مدینه که تلویزیون میذاشت ماهم میدیدیم بعد این هانیه و بهمن اگه یادتون باشه توی دوران نامزدی بچه دار میشن اونموقع ها بچه تر بودم و درظاهر خیلیم بچه مثبت خانواده هم از عمق انحراف بنده خبر نداشتن. داشتن سریال رو میدیدن بعد وقتی معلوم شد هانیه حامله س خواهرم گفت مگه اینا نامزد نبودن؟ منم گفتم چرا.. فقط اینا پیش فعالن... ازتوی پذیرایی یه چشم غره بابام و مامانم بهم رفتن که من مستقیم ازتوی اشپزخونه رفتم توی اتاقم که به کارای بدم فکر کنم...
.......................................
یه بارم کلاس نهم بودم یه دختر توی کلاسمون بود خیلی راحت بود بعد معلممون داشت درمورد گیاه و نحوه بارداریشو اینا میگفت بعد هم گفت که دوتا گرده وارد خامه میشن یکیشون خامه رو سوراخ میکنه یکیشون با تخمک ترکیب میشه بعد این دختر خانوم گفت که یکیشون زحمتشو میکشه یکیشون کیفشو میبره... کلاس رفت روی هوا معلممونم مثلا چشم غره میرفت هی
