- عضویت
- 2018/02/04
- ارسالی ها
- 195
- امتیاز واکنش
- 1,317
- امتیاز
- 346
یه روز تو مدرسه زنگ دبیر ریاضیمون که ازش به شدت تنفر داشتیم کیک خریدیم و الکی به مناسبت تولد یکی جشن گرفتیم
.(تویکی از جوک ها خونده بودم و گفتم اجراش کنم)
دقیقا همون روز که از مدرسه تعطیل شدیم من و دوستم ریحانه و عسل چون خونه هامون نزدیک بود تا یه جاهایی با هم می رفتیم همین طور که راه میرفتیم داخل کوچه یه پراید مشکی اونجا بود که یه پسره تکیه داده بود در کل قیافش خوب بود.عاقا ماهمین طور نگاش میکردیم اصلا حواسمون نبود که بهش نزدیک شدیم عسلم با شیطنت گفت:بچه ها عجب تیکه ایه البته هنوز ماشین روندید
.پسره هم با قیافه ای شیطون داشت میومد پیش ما که عسل چشمش به ماشین پسره افتاد و گفت:اااههه..ماشینش پرایده .من نمیخوام ماشین شوهرم ماشینش پراید باشه![Lollipop2 Smiley :campe545457on2: :campe545457on2:](/styles/default/xenforo/smilies/77/lollipop2-smiley.gif)
چند لحظه تو بهت بودیم یه دفعه از خنده ترکیدیمو پسره بیچاره هم قهوه ای شده بود.![22 :aiwan_light_sddsdblum: :aiwan_light_sddsdblum:](/styles/default/xenforo/smilies/negash/Yahoo/22.gif)
چند روز بعد به خونمون زنگ زدن و مامانم بهم گفت فامیلای پدرم از مشهد دارم میان منم اماده شده بودم ..زنگ درو زدن بابام درو باز کرد منم رفتم به پیشوازشون یه خانومه و اومد و مرده که شوهرش بود اومدن تو مامانم خواست درو ببنده که یه پسره او مد تو همین که قیافشو دیدم فهمیدم همون پسره بود که با ماشینش مسخرش کرده بودیم یعنی من قرمز شده بودم
که مادرش صداش کرد و فهمیدم اسمش امید بود و اون روزم اومده بود ماشین دوستشو تحویل بده![biggrin :aiwan_light_biggrin: :aiwan_light_biggrin:](/styles/default/xenforo/smilies/aiwan/light/biggrin.gif)
ضایعگی هم عالمی داره هاا
![NewNegah (4) :NewNegah (4): :NewNegah (4):](/styles/default/xenforo/smilies/New/NewNegah (4).gif)
دقیقا همون روز که از مدرسه تعطیل شدیم من و دوستم ریحانه و عسل چون خونه هامون نزدیک بود تا یه جاهایی با هم می رفتیم همین طور که راه میرفتیم داخل کوچه یه پراید مشکی اونجا بود که یه پسره تکیه داده بود در کل قیافش خوب بود.عاقا ماهمین طور نگاش میکردیم اصلا حواسمون نبود که بهش نزدیک شدیم عسلم با شیطنت گفت:بچه ها عجب تیکه ایه البته هنوز ماشین روندید
![4chsmu1 :campe45on2: :campe45on2:](/styles/default/xenforo/smilies/77/4chsmu1.gif)
![Lollipop2 Smiley :campe545457on2: :campe545457on2:](/styles/default/xenforo/smilies/77/lollipop2-smiley.gif)
چند لحظه تو بهت بودیم یه دفعه از خنده ترکیدیمو پسره بیچاره هم قهوه ای شده بود.
![22 :aiwan_light_sddsdblum: :aiwan_light_sddsdblum:](/styles/default/xenforo/smilies/negash/Yahoo/22.gif)
چند روز بعد به خونمون زنگ زدن و مامانم بهم گفت فامیلای پدرم از مشهد دارم میان منم اماده شده بودم ..زنگ درو زدن بابام درو باز کرد منم رفتم به پیشوازشون یه خانومه و اومد و مرده که شوهرش بود اومدن تو مامانم خواست درو ببنده که یه پسره او مد تو همین که قیافشو دیدم فهمیدم همون پسره بود که با ماشینش مسخرش کرده بودیم یعنی من قرمز شده بودم
![9 :aiwan_light_bfffflum: :aiwan_light_bfffflum:](/styles/default/xenforo/smilies/negash/Yahoo/9.gif)
![biggrin :aiwan_light_biggrin: :aiwan_light_biggrin:](/styles/default/xenforo/smilies/aiwan/light/biggrin.gif)
ضایعگی هم عالمی داره هاا
![m1eh_127294_999.jpg](http://uupload.ir/files/m1eh_127294_999.jpg)