تاپیک‌های دنباله‌دار چالش اعتراف...!

[Hamraz.raz]

Please, ورود or عضویت to view quote content!

قیافه مامان و بابات موقع دیدن شاهکارت خیلی دیدنی باید میبود!

 

[دینه دار]

فکر کنم قبلا اینجا زیاد اعتراف کردم و جیره ام پرشده ولی بازم دلم میخواد بنویسم

* اعتراف میکنم من بودم که خواستم به یه نفر که تو زندگیش مشکل زیاد داشت کمک کنم تا با خودش کنار بیاد ولی حالشو بدتر کردم
منم شدم یکی از مشکلاش و الان خودم توش موندم. گند زدم

* اعتراف میکنم دارم وارد یه برهه بزرگ از زندگیم میشم که پر از سردرگمی و گیجیه

* اعتراف میکنم الان دلم میخواد قاه قاه بخندم اما خندم نمیاد... :) امیدوارم شما هیچ وقت مثل من نشین

اعترافاتون خیلیه خنده داره :)

 

[نگاربهادری]

اعتراف میکنم که....

وقتی ابجیم نامزد بود گوشیشو یواشکی میگرفتم با نامزدش اس بازی میکردم!

وقتی با داداش کوچیکم دعوام میشد و حسابی کتکش میزدم( البته اونم تعارف نداشتا با من میرفتم )سایه چشم مامانمو میگرفتم رو دستم کبودی درست میکردم

که خودمو بی گـ ـناه جلوه بدم و خیلی هم جواب میداد..!

اعتراف میکنم که تو دبیرستان یه روز امتحان داشتیم و من و بچه ها رفتیم یه مشت قرص خواب اور ریخیتیم تو چایی دبیرا کلا اونروز تو چرت بود..!

بازم هستا ولی خب نمیگم ابروم حفظ بشه..!!!

 

[Firelight̸]

اعتراف میکنم اونی که شیرینیا رو خورد من بودم نه پسر خالم