اعتراف می کنم این من بودم که درخت باغ مادربزرگمو شکندم بعد جیم شدم
اعتراف می کنم این من بودم که آدامسا مو می نداختم تو کفش بابام(حیوونکی بابام وقتی می خواست پاشو از کفش در آره میدید که پاش چشبیده به کفش.بعد پاشو می کشی آدامسه هم کش می یومد)
اعتراف میکنم من بودم که تلوزیونو انداختم رو زمین و رایانکمون له شد و بعدش پشت مبل قایم شدم اعتراف میکنم که از کسی عصبانی بودم و خشممو همینجا رو سرش خالی کردمو هنوزم نمیدونم چجوری ازش عذرخواهی کنم اعتراف میکنم که بین وکالت و روانشناسی دودل شدم و الان فکرم به شدت درگیره اعتراف میکنم گاهی اونقدر مسخره میشم که هیچکس نمیتونه نحملم کنه اعتراف میکنم که از شیطونی و زلزله بودن اسمم بلای آسمانی و اسمایی ازهمین قبیل بوده اعتراف میکنم هربار که با پسر دایی و پسر خالم که ازم کوچیکتر بودن آتیش میسوزوندیم و ظرف میشکوندیم من ازشون قول میگرفتم به کسی نگن اما روز بعدش بهم میگفتن که به ماماناشون گفتن ( بچه ننه ها :aiwan_light_fffffblum:) اعتراف میکنم من بودم که چون در اتاق قفل بود و کلیدش توسط پسرخالم پرت شده بود پشت کمد ، از شدت خنده نتونستم دستشوییمو نگه دارم و خونه خالم و تو اتاقش ... خخخ 9 سالم بود اعتراف میکنم با 12 سال سن روی دوچرخه پلاستیکی پسرخاله های 2 سالم مینشستم و پسرخالم هلم میداد خخخ چرخش که پلاستیکی بود بعد مدتی خم شد. اعتراف میکنم آخرین سوتیم خیلی وحشتناک بود. مامانم گفت آشغالارو میذاری دمه در و من که فکر کردم واسه شام صدام زده گفتم : ممنون نمیخورم بماند که چقدر مسخرم کردن خخخ اعتراف میکنم وقتی تنها بودمو تو ساحل راه میرفتم تا عکس بگیرم پسرخالم تونست جوری منو بترسونه که از ترس گریه کنم ( بماند که چقدر روش شن و ماسه ریختم ) اعتراف میکنم من بودم که وقتی بابابزرگم داشت تو اتاق نماز میخوند رفتم تو اتاق و چوپ سه متری رو گرفتمو به صورت افقی دور خودم چرخوندم و پاها و کمر بابابزرگمو سر نماز کبود و خرد کردم خخخخ نمیدونم تو سه سالگی چه مرضی داشتم که فقط میچرخیدم با چشمای بسته خخخ اعتراف میکنم عین گربه لوسیفر تو کارتون سیندرلا بعد این که مامانم حیاطو میشست با دمپایی کثیف توش راه میرفتمو میخندیدم. اعتراف میکنم هنوزم که هنوزه وقتی تو صف مدرسه می ایستم موهای دختر جلوئیم که یه دونه اش از مقنعه بیرون زده رو آروم آروم میکشم تا فکر کنه سرش داره میخاره .. سابقه کندن موی سر و کتک خوردنم داشتم.خخ اعتراف میکنم این من بودم که با شماره مامانم میرفتم تلگرام و پسر داییمو اسکل و اذیت میکردم خخخ ببخشید یکم زیاد شد یهو حسش اومد نوشتم اعتراف میکنم کلی اعتراف ناراحت کننده یادم اومده اما اینجا جاش نیست :)
اعتراف نامه من:
سال چهارم دبستان بیش از حد با معلمم لج بودم...چون با اینکه بهترین شاگرد کلاس بودم باهام بد رفتاری میکرد...عاشق یکی دیگه از بچه های کلاس مون بود با اینکه درسش متوسط بود ولی هر روز اونو می آورد پا تخته و سوالا رو میداد اون از بقیه بپرسه...منم یه روز خیلی عصبانی شدم رفتم روی صندلی معلم مون چسب مایع ریختم...وقتی روی صندلی نشست دیگه نتونست بلند شه و مانتوش جــ ر خـ ـورد...یه بار دیگه هم روی صندلیش پونز گذاشتم...کلا بلا سر این پیچاره زیاد آوردم...بچه بودم دیگه...
اعتراف میکنم من بودم دوربین و خراب کردم تقصیر آبجیم انداختم
این من بودم ؛ شماره پسرا رو به اسم دختر سیو میکردم
من بودم که به جای دوست دوستام باهاشون چت میکردم
این من بودم مزاحم پسرای مردم میشدم
این من بودم زنگ میزدم خونه مردم فوت میکردم
و دیگر اعتراف ها که در این حا نمیگنجه
اعتراف میکنم من بودم که یواشکی گوشی دخترخالم رو هک کردم تا بفهمم با کی چت میکنه...
اعتراف میکنم من بودم که نصف شب موهای بلند دخترخالم رو از ته قیچی کردم چون موهاش عـریـ*ـان بود و موهای من فر...
اعتراف میکنم این من بودم که توی غذای پسرخالم داروی اسهال آور ریختم و تا سه روز توی دستشویی بود...
حالا بازم بود میام میگم...
خب اعترافای من تو مدرسه و کلا از اینا:
1.اعتراف میکنم این من بودم که پارسال وسط زمستون شیر گازو قطع کردمو فردا کلی بچه بیچارو معلم سرما خوردنو نیومدن مدرسه
2.اعتراف میکنم این من بودم که فیور برق مدرسه رو زدمو اونروز4تا امتحان از اینا که کپی میکنن داشتیمو همشونو لغو شدو دوتا کامپوتردفترو همه ی کامپیوترای سالن کامپیوتر که15تا میشدو سوززیده شد
3.اعتراف میکنم این من بودم که به مدت دوماه دوس دخترای داداشمو اسکل کردم که من زنشم زنگ نزنین به شوهرم
4.اعتراف میکنم این من بودم که زیر صندلی معلممون از این سنجاق ته گردا گذاشتم که تا ابدو دهر طرف کلاس ما پیداش نشد
5.اعتراف میکنم که این من بودم که پشت دوست صمیمیم پریسا زدم من خرم و اونو فرستادم خیابون برام جوراب بخره
6. اعتراف میکنم این من بودم که پشت یکی از بچه های مدرسه رو قرمز کردمو آبروشو بردم
7.اعتراف میکنم من اونی بودم که زیر معلم تاریخمون5تا آدامس گذاشتمو بیچاره دیگه طرف کلاس ما نیومد
8.اعتراف میکنم من اونی بودم که گورجه های له رو میزدم تو سر مردم بیچاره که رد میشدنو نابودشون میکردم
9.اعتراف میکنم اون کسی که همیشه ساعت4صب زنگ میزد به دوستاشو اسکولشون میکرد(چون خواب بودن نمیفهمیدن چی میگن)من بودم
10.اعتراف میکنم که وقتی داداشم خوابه میرم ازش چیزایی رو میپرسم که بهم تو روز روشن نمیگه اونم سیر تا پیازشو برام میگه
خب شذمنده اگه زیاد شد بقیه اش برا بعدان
اعتراف میکنم من بودم که توی جشن عروسی خالم سوسک انداختم این ور و اون...
اعتراف میکنم که من بودم که چقلی بچه ها رو پیش معلما میکردم...
اعتراف میکنم من بودم که گربه آوردم خونه مامان بزرگم و از پنجره انداختم رو صورت پسرخالم...
اعتراف میکنم یه بار خونه تنها بودم. (6ساله)داشتم با کبریت بازی میکردم ،آقا نمیدونم چیشد یهو کبریت از دستم ول شد و افتاد رو فرش ، منم بدو بدو رفتم تو پارج آب پر کردم آوردم ریختم رو فرش ، اندازه یه کف دست سوخت.چون کلا خودمو زیاد میسوزوندم همیشه پماد سوختگی تو کشوم بود خلاصه رفتم پماد سوختگی آوردم شروع کردممالیدن به فرش.
دیگه فک کنین چی شد...