اول که بگم سلام مرسی از دعوت:)خب منم یکی از خاطرات جالب قدیمیم رو که فعلا یادم میاد تعریف میکنم:
اون زمانی که من حدودا هشت سالم بود یه سری دوچرخه هایی اومده بودن که قطعاتشون جدا بود خودمون به هم وصلشون میکردم و دوچرخه رو درست میکردیم.منم با کلی اصرار پدر گرامی رو راضی کردم یکی از اونا واسم بخره.حالا از شانس من این دوچرخه ای که من خریدم سیم ترمزش سفت وصل نمیشد و همش شل بود واسه همین وقتی سرعتم بالا بود ترمزش کار نمیکرد.البته این تنها ایرادش بود و منم که اون موقع لاغر و سبک بودم راحت با پام نگهش میداشتم.یه بار داشتم باهش بیرون محوطه مون دوچرخه سواری میکردم که پسر همسایه مون با کت و شلوار مرتب و شیکش همش واسم دست تکون داد که وایستم.وقتی پرسیدم چی کار داره گفت ماشینش روشن نمیشه و یک قرار مهم داره الانم واسه تاکسی گرفتن وقت نداره اصرار کرد با من بیاد.هر چی هم بهش گفتم این ترمزش کار نمیکنه گوش نکرد که نکرد.آخرم روی زین پشتی نشستو با من اومد.از شانس خوب بنده قرار اونم توی یک رستوران بود که باید یک سطح شیبدارو پایین می اومدم بهش برسیم.هر چی من گفتم پیاده برو گوش نکرد.آخرم وقتی داشتم با دوچرخه میرفتم پایین یهو یه ماشین از فرعی اومد و من به محض اینکه ترمز کردم دوچرخه چرخید و روی خاک های کنار جاده پخش زمین شد.حالا جالبیش این بود که اون پسره با اون لباسای رسمی تماما خاکی شده بود و بهم غر میزد چرا نگفتی ترمزش کار نمیکنه! :| منم خودمو به نشنیدن زدمو شروع کردم به دوباره وصل کردن قطعاتش:)خوبه من بیست بار بهش گفتم ترمز نداره
حالا دعوت میکنم از:
@canaan @Zhinous @Behnam.r
اون زمانی که من حدودا هشت سالم بود یه سری دوچرخه هایی اومده بودن که قطعاتشون جدا بود خودمون به هم وصلشون میکردم و دوچرخه رو درست میکردیم.منم با کلی اصرار پدر گرامی رو راضی کردم یکی از اونا واسم بخره.حالا از شانس من این دوچرخه ای که من خریدم سیم ترمزش سفت وصل نمیشد و همش شل بود واسه همین وقتی سرعتم بالا بود ترمزش کار نمیکرد.البته این تنها ایرادش بود و منم که اون موقع لاغر و سبک بودم راحت با پام نگهش میداشتم.یه بار داشتم باهش بیرون محوطه مون دوچرخه سواری میکردم که پسر همسایه مون با کت و شلوار مرتب و شیکش همش واسم دست تکون داد که وایستم.وقتی پرسیدم چی کار داره گفت ماشینش روشن نمیشه و یک قرار مهم داره الانم واسه تاکسی گرفتن وقت نداره اصرار کرد با من بیاد.هر چی هم بهش گفتم این ترمزش کار نمیکنه گوش نکرد که نکرد.آخرم روی زین پشتی نشستو با من اومد.از شانس خوب بنده قرار اونم توی یک رستوران بود که باید یک سطح شیبدارو پایین می اومدم بهش برسیم.هر چی من گفتم پیاده برو گوش نکرد.آخرم وقتی داشتم با دوچرخه میرفتم پایین یهو یه ماشین از فرعی اومد و من به محض اینکه ترمز کردم دوچرخه چرخید و روی خاک های کنار جاده پخش زمین شد.حالا جالبیش این بود که اون پسره با اون لباسای رسمی تماما خاکی شده بود و بهم غر میزد چرا نگفتی ترمزش کار نمیکنه! :| منم خودمو به نشنیدن زدمو شروع کردم به دوباره وصل کردن قطعاتش:)خوبه من بیست بار بهش گفتم ترمز نداره
حالا دعوت میکنم از:
@canaan @Zhinous @Behnam.r