تاپیک‌های دنباله‌دار یه خاطره باحال از دوران مدرسه ات بگو

  • پیشنهادات
  • *PArlA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/30
    ارسالی ها
    5,097
    امتیاز واکنش
    51,479
    امتیاز
    1,281
    سن
    30
    محل سکونت
    Sis nation
    یه بار یادم نیست دقیقا چرا، اما فقط از بین 25 نفر دانش اموز، 5 نفر رفته بودیم مدرسه!
    حالا ما پنج نفر رو هم نمی ذاشتن بریم خونه!
    ماهم تصمیم به فرار گرفتیم:/
    اومدیم کیف هامون رو از زیر نرده های پنجره بیرون انداختیم
    بعد از کلاس دونه دونه بیرون رفتیم تا آروم بریم پشت مدرسه و کیف هامون رو برداریم و از دیوار بپریم اون طرف!
    سه نفرمون رفتن پشت مدرسه اما من و دوستم از شانسمون، وسط راه گیر مدیر افتادیم
    اتفاقا مدیرمون هم خیلی پر چونه بود و مارو گرفت به حرف:aiwan_lightsds_blum:
    اون سه نفر که دیدن ما نمیاییم برگشتن ببینن چی شده، که خانوم اونارو هم به حرف گرفت
    دیگه یه چند دقیقه ای گذشت تا بلاخره تونستیم از دستش در بریم و خودمونو به پشت مدرسه برسونیم:/
    خوب که کیف هامون رو برداشتیم، دیدیم دیوار اصلا جای پا نداره بریم بالا:aiwan_lightsds_blum:
    من و یکی دیگه تونستیم بریم اما باز سه نفرمون موندن
    هی هم التماس می کردن نرین و بذارین پنج نفری باهم بریم
    خلاصه رفتیم با هزار تا پنهون کاری کنار در، دیدیم از شانس ما، یه کامیون دقیقا داخل مدرسه و درحالی که نصفش بیرون بود، داره یه سری بنر و چیز میز خالی می کنه!
    معاون و مدیر هم اونجا بودن
    گفتیم چه کنیم چه نکنیم؟
    دوباره کیف هامون رو از همون جای خالی زیر نرده ها دادیم داخل
    وبرگشتیم سر کلاس
    یه زنگ سر کلاس موندیم ولی باز آخرش من نتونستم بمونم و به همون روش قبل از دیوار پریدم اونطرف و رفتم!
    هنوز که هنوزه وقتی یادم میاد از اون ارتفاع پریدم پام درد میگیره:aiwan_lightsds_blum:
     

    ֎GoDFatheR֎

    مدیریت کل
    عضو کادر مدیریت
    عضویت
    2019/03/28
    ارسالی ها
    776
    امتیاز واکنش
    17,782
    امتیاز
    899
    والا عرض شود که
    داشتن پول جمع میکردن برا مجله.من بلند شدم کل پولا رو از بچه ها گرفتم.همه رو ریختم تو یه پلاستیک و دادم به معلم.معلم هم گذاشت تو جیبش.اصن همون موقع وسوسه شده بودم.30 نفر بودیم.یادم نیست دقیقا چقد شد ولی وسوسه انگیز بود.این معلمه چند باری اومد از کنار میز ما رد شد یه ذره از پلاستیک پولها هم از جیبش مونده بود بیرون.اصن فکرم نمیکردم که همه پولها سکه بودن و سنگینه دست بزنی میفهمه.دفعه آخر اومد رد شه پلاستیکه رو گرفتم از جیبش کشیدم بیرون.یهو برگشت نگام کرد.منم موندم چی بگم دیگه.گفتم افتاده بود رو زمین برداشتم بدم بهتون 25r30wiبعد گفت نیم کیلو پول،از جیب من افتاد زمین،صدا نداد،منم حالیم نشد،بعد چطوری افتاد؟عمق جیب من نیم متره.چطوری افتاد؟منم فقط نگاش میکردم میگفتم افتاد دیگه.این رفیقمم گفت آره منم دیدم افتاد ولی امیر رو هوا گرفتش:campe45on2:گفت ادم شو پسر آدم شو میزنم صدا غاز میدیا.اون اولین و تنها سرقت من بود که به شکست انجامید
     

    blue berry

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/07/03
    ارسالی ها
    371
    امتیاز واکنش
    7,537
    امتیاز
    654
    محل سکونت
    تهران
    دبیرستان که بودیم یه معلم مرد داشتیم که فیزیک تدریس میکرد، یه مسئله نوشت پای تخته گف حل کنید ،همه مشغول حل مسئله شدن ، آقامعلم اومد سر میز ما گفت تونستین حل کنید؟
    دوستم گفت نه اینجاش سخته، آقای معلم خودکارو ازش گرف شروع کرد توضیح دادن یهو دوستم جواب سوال یادش اومد یکی محکم زد رو دست معلمه گفت بده من فهمیدم:/
    پقی زدم زیر خنده :aiwan_lightsds_blum: بعد دیدم داره با خشم نگام میکنه!
    با ترس تو چشمای خشک شده ی معلم خیره شدم یه لحظه سکوت شد بعد یهو کلاس رف رو هوا :aiwan_lightsds_blum:
    آخی دستش قرمز شد معلم نازمگولیمون:aiwan_light,xxxxblum:
     

    Firelight̸

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/07
    ارسالی ها
    1,273
    امتیاز واکنش
    47,038
    امتیاز
    1,040
    سن
    21
    والا ما یه بار مشقامونو ننوشتیم توی مدرسه اونم کلاس چهارم بود خانوممونم خیلی سختگیر بود. دفتر مشق منو باز کرد و گفت حقانی مشقات کو؟ :aiwan_light_punish:
    منم اومدم خالی ببندم گفتم خانوم مامانبزرگم دیروز مریض بود حالش بد بود تو بیمارستان بستری شده بود داشت می مرد
    منم باید از داداشم مراقبت میکردم... و با بغض روحیات معلم رو به بازی گرفتم.
    اونم گفت طوری نیست دخترم ان شاء الله حالش خوب میشه:NewNegah (7):
    همون موقع در کلاسو زدن و گفتن حقانی منش کدوماتونید؟
    من دست گرفتم گفتم منم
    گفتن وسایلتو جمع کن بیا مامانبزرگت اومده دنبالت..
    معلممون با شک نگاهم کرد و گفت مگه مامانبزرگت حالش بد نبود؟
    منم که دستپاچه شده بودم با تته پته گفتم خانوم فک کنم مامانبزرگم زنده شد:aiwan_lightsds_blum:
    معلم تا اومد داد بزنه سرم وسایلمو جمع کردم و دویدم بیرون... معلم پشت سرم داد زد حقانی بعدا به خدمتت میرسم25r30wi25r30wi
     

    *Stephanie*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/12
    ارسالی ها
    1,273
    امتیاز واکنش
    6,302
    امتیاز
    658
    سن
    20
    محل سکونت
    Gothom City
    خواهر دوست صمیمی من تازه کلاس اول بود؛ ما هم کلاس پنجم بودیم و داخل یه مدرسه هم بودن.
    این دختر خیلی بازیگوش بود؛ یه بار دوستمو از دفتر صدا زدن و این با ترس رفت؛ بعد ده دقیقه اومد. ازش پرسیدم چی شد، گفت
    _ به جا باران تعهد دادم دیگه دوستم رو با کتاب نزنم.
    منم خندم گرفت اینم هی می گفت کوفت تا اینکه دوباره صداش زدن. دوباره بعد ده دقیقه اومد و گفت
    _ اینبار برای رفتن رو میزش تعهد دادم.
    این بدبخت هر هفته دوبار باید می رفت به جای خواهرش تعهد می داد.
     

    Narin_F

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/10
    ارسالی ها
    569
    امتیاز واکنش
    4,907
    امتیاز
    561
    محل سکونت
    ☁️
    والا من خدای شیطنت و شلوغ کاری توی مدرسم دیگه هرکی هر دسته گلی به اب داد کلا دست منم باهاش توی یه کاست
    چند روز پشت سرم همش بردنمون دفتر پیش مدیر یا معلمامون و عصبی میکردیم یا کلاسو میریختیم بهم دیگه اخر هفته بود روز چهارشنبه بود گفتیم امروز دیگه اخریشه اقا بیا چسپ ریختیم روی میز معلممون لاک غلط گیرم روی صندلیش کلا اون معلمه زیاد ازش خوشمون نمیومد اقا با بچه های کلاس دست به یکی کردیم وقتی اومد دیگه کار تموم شده بود معلمه سرجاش نشست و گفت کتابارو باز کنیدو از این حرفا نمیدونم واسه چی کیفشو خواست بلند کنه ولی همینکه بلندش کرد به به کیف چسپ ناک ولی خوب نچسپیده بود بله همینکه بلندم شد با بچه ها همگی گفتیم اوووو مانتوتون بله دیگه منم چون فرمانروای این قضیه بودم رفتم پیش مدیر زنگ زدن بابام بیاد منم عین خیلمم نبود اخه خیلی از این کارا کردم
    بابام اومدو دیگه مدیرم کلی نصیحتو این ور اونور خسته شدم واقعا
    بابامم چون بار اول نبود واسه دسته گلام میومد مدرسه زیاد واسش مهم نبود اخه داداش بزرگمم زیاد از این کارا میکرد دیگه عادت گرفته بود واسه خراب کاری های بچه هاش بیاد مدرسه
    تا مرز اخراج رفتم و برگشتم حالا خوبه سه تا تاهد نامه دارم.:aiwan_lightsds_blum:
     

    Big boss

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/03
    ارسالی ها
    174
    امتیاز واکنش
    1,330
    امتیاز
    389
    کلاس ما از اولی که وارد دبیرستان شد..کلا کلاس شلوغی بود:ura::aiwan_light_bomb:..همیشه مدیرمون میومدو تذکر میداد که بقیه دارن امتحان میدونو از این حرفای همیشگی..
    یه همکلاسی دارم خیلی به بزغاله علاقه داره همیشه صداشو در میاره...مدیرمون از همون کلاس دهم بهمون صفت بزغاله ها رو داد
    کلاس یازدهم که کلاسمون دقیقا چسبیده به دفتر بود این صفتا زیاد شد و بدترینشم کلاغ بود..
    یه بارم از کنار کلاسمون میگذشته گویا ما داشتیم جیــــــــــــــــــــغ میزدیم اومد گفت: خوبه! دارین بچه میارین؟:aiwan_light_dash3:اینجا رو با بخش زنان و زایمان اشتباه گرفتین؟:NewNegah (10):

    از اونجایی که خودمونم بی رودیوایسی همیشه به هم میگیم گراز:aiwan_lightsds_blum::aiwan_lightsds_blum::aiwan_lightsds_blum: اونم میشنید وبهمون میگفت خوک(یه کم بهتر از گراز)..کلا عقیده دارم خیلی بی فرهنگه:aiwan_lightsds_blum:


    تا امسال که یه روز تو حیات بودیم رفته بودیم گرگم به هوا بازی کنیم( ما هیچ کدوممون برنامه ای برا کنکور نداریم:aiwan_lightsds_blum:)نمیدونم از کجا عصبانی شده بود که اومد سمت ما و نعره زد که: چرا شماها مث شغال زوزه میکشید..(شغالاااا... Hangheadشغال! ..خاک توسرش کنن بره بمیره) منم از همونجا نعره زدم که شما دیگه خیلی به ما گیر میدین خانم ما هنوز بازیمونو انجام ندادیم ..هنو صدامون در نیومده...فرداش هم اومد گفت امروز اومده بودم برا اینکه بهتون گفتم شغال عذر خواهی کنم ولی با این صداها که از کلاستون در میاد، همون شغال مناسبه براتون
    اینم یادم رفته بود یه بارم که چارشنبه بود تصمیم گرفته بودیم نریم مدرسه گفته تو گروه مدرسمون گفته بود جلبک ها یا تا ساعت 9 میاین مدرسه یا فردا با ولی میاین
    خلاصه که خیلی آدم بی فرهنگیه 42kmoig:aiwan_light_ghlum: تمام حیوانات باغ وحشو به ما نسبت داد ولی ما هنوز هم از رو نمیریم ما هرچیم که باشیم هنوز گراز درونمون فعاله :campe45on2: 25r30wi
     

    Persolna

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/03
    ارسالی ها
    41
    امتیاز واکنش
    614
    امتیاز
    231
    محل سکونت
    دنیای تاریک!
    سه سال پیش که یه موزیک ویدیو از لیتو اومده بود من فیلم رو ریختم تو فلش که بیارم روز قبل چهارشنبه سوری با بچه‌ها ببینیم. عاغا چشمتون روز بد نبینه لپ‌تاپ مدرسه رو اورده بودیم وصل کرده بودیم به پروژکتور کلاس و فیلمو پخش کردیم. یه سری هم وایساده بودن جلو لپ‌تاپ تماشا میکردن. درست رسیده بود به جای حساسش که یکی گفت"به‌به چشمم روشن" برگشتیم دیدیم مدیره! فلشو لپ‌تاپ رو برد و به یکی کاغذ و خودکار داد گفت اسم همتون رو بنویس بده به من. یادمه تا اخر اون روز از کلاس بیرون نرفتیم. چندتا از بچه‌ها هم گریه میکردن که اخراج میشیم و فلان ولی خب هیچی نشد. خلاصه اینکه اون روز خیلی باحال بود و برای اولین بار دیدم قانون شکنی همه جانبه خیلی حال میده 25r30wi :aiwan_light_dirol:
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    9
    بازدیدها
    250
    پاسخ ها
    65
    بازدیدها
    3,143
    پاسخ ها
    19
    بازدیدها
    625
    پاسخ ها
    21
    بازدیدها
    497
    پاسخ ها
    95
    بازدیدها
    2,290
    پاسخ ها
    291
    بازدیدها
    4,715
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    137
    پاسخ ها
    8
    بازدیدها
    203
    پاسخ ها
    34
    بازدیدها
    1,001
    پاسخ ها
    37
    بازدیدها
    859
    بالا